عکاس انقلاب مشروطه

واسیلی سِوروگین در سنین جوانی در یک حادثه اسب‌سواری جان خود را از دست داد و این حادثه در زندگی خانوادگی وی اثر بسیاری برجای گذاشت و بر اثر فشارهایی که از جانب افراد سفارت براین خانواده وارد شد، همسر جوان وی مجبور به ترک تهران شد و به تفلیس و سپس شهر آگولیس که خود متولد آن کشور یعنی گرجستان بود، نقل مکان کرد. آنتوان و دو برادر وی درآگولیس در مدرسه‌‌ای پذیرفته شدند که در ضمن تحصیل، زبان فرانسه را نیز فراگرفتند. وی با علاقه و گرایشی که به کارهای هنری از خود نشان می‌داد، به تفلیس بازگشت و در رشته نقاشی به تحصیل پرداخت. وی همراه دو برادرش به کلاس درس عکاس مشهور روس دیمیتری ایوانویچ یرماکوف مراجعه کرد. همکاری با یِرماکوف منبع درآمدی نیز برای خانواده وی شد. آنتوان تصمیم بازگشت به ایران گرفت تا از اسناد و مدارک فرهنگی ایران عکس‌هایی تهیه کند. مشوق اصلی وی در این کار یِرماکوف بود. به این ترتیب سِوروگین کار بس دشوار و مهم خود را از ایران شروع کرد.

در آن دوران دنیا با نظر خاصی به شرق نگاه می‌‌کرد و برداشت‌‌ها و تصورات سیاحانی که به مشرق زمین سفر می‌‌کردند درباره ایران حقیقت نداشت و آنان شرق را به‌عنوان مکانی افسانه‌‌ای و غم‌‌انگیز تصور می‌‌کردند. زنان غربی تخیلاتی درباره شاهان و حرمسراهای آنان و زندگی زنان حرم داشتند. وی این خیالات را به وسیله عکاسی به حقیقتی روشن بدل کرد. سیاحان و مسافران اروپایی هنگام قدم زدن در خیابان‌‌های شهرهای ایران به مناظر عجیب و بسیار جالبی برمی‌‌خوردند. زندگی خیابانی و دادوستد و راه های درآمد در خیابان‌‌ها مورد توجه عکاس بود. از آن جمله عکسی است که در آن چند کبابی و افرادی که در کنار آنان به صف ایستاده‌‌اند، دیده می‌شود.

چنان‌که می‌دانیم در سده نوزدهم سفر کردن کاری بس دشوار بود و سفر را نوعی حادثه‌جویی می‌پنداشتند. در آن زمان یافتن محل زندگی مناسب و غذا آسان نبود و امنیت وجود نداشت. وسایل عکاسی آن زمان بسیار بزرگ بودند؛ مانند سه پایه عکاسی، وسایل ظاهر کردن عکس که جابه‌‌جا کردن آنها کار بسیار دشواری بوده و حتی فراهم کردن محلی تاریک برای ظاهر کردن عکس غیرممکن بود. با تمام این مشکلات، سِوروگین توانست حوادث و اتفاقات زمان خویش را توسط دوربین عکاسی ابدی و جاودانه سازد. آنتوان دو برادرش را که در شهر باکو ساکن بودند، متقاعد کرد تا درکار عکاسی وی را همراهی کنند. با این فکر همراه گروهی از دوستان خود با کاروانی به ایران سفر کرد و در سال‌های ۱۸۷۰ -۱۸۶۰م در تبریز ساکن شد. وی اولین عکاس‌خانه خود را در تبریز افتتاح کرد و درمدت کوتاهی میان مردم اشتهار یافت و سپس راه به دربار پیدا کرد.

در سال۱۹۱۶م کتاب عکاس مشهور فرانسوی Liebert به نام «فن عکاسی» را به زبان فارسی برگرداند و به ولیعهد زمان مظفرالدین میرزا اهدا کرد. در حال حاضر یک نمونه از این کتاب که با خط نستعلیق نگاشته شده است در کتابخانه ملی تهران نگهداری می‌شود. آنتوان و همراهانش فهرستی را برای عکاسی تهیه کردند، سپس به عکس‌برداری از مناظر دیدنی، آثار تاریخی، مردمی که درجنگل‌ها می‌زیستند و غیره پرداختند و پس از تهیه عکس‌هایی ازمناظر تهران به سوی شهرهای استان‌های لرستان و کردستان راهی شدند. در سال۱۸۸۳م، آنتوان استودیوی عکاسی خود را در طبقه دوم ساختمانی در خیابان علاءالدوله دایر کرد و خوشبختانه سردر خانه تاکنون نگهداری و به عکاس‌خانه مرکزی تهران منتقل شده است.

آنتوان در تهران با دختری به نام لوییزا که از ارمنیان ایران بود، ازدواج کرد و صاحب فرزندانی به نام‌‌های اُلگا، ساشا، آندره، ایوان، میشا و الگای دوم شدند. آنتوان به پیشنهاد پزشک مخصوصِ ناصرالدین‌شاه که اتریشی‌الاصل بود به وین سفر کرد و چند سالی در وین و کشورهای دیگر اروپا به گشت و گذار مشغول شد و طی این مدت در رشته عکاسی به تجارب فراوانی دست یافت و پس از خرید وسایل گوناگون عکاسی به تهران بازگشت. در سال۱۹۰۸م در روزهای جنبش ملی مشروطه ایران، وی و خانواده اش به سفارت انگلیس پناه بردند. در آن زمان خانه‌های بسیاری از حمایت‌کنندگان از مشروطه غارت شد و خانه‌‌ای را که در جوار کارگاه آنتوان خان بود، منفجر کردند. این اتفاق برای وی به منزله یک فاجعه بود. بعد از آن آنتوان به سفرهای خویش پایان بخشید و فقط در کارگاه خود به کارش ادامه داد.

درزمان حکومت رضاشاه تعداد ۲هزار نگاتیو به بهانه اینکه نشانگر و سند ایران قبل از انقلاب (مشروطه) هستند، تصرف شد. آنتوان خان تا پنج سال قبل از مرگش به کارش ادامه می‌داد و در سال های پایانی عمر دخترش ماری به وی کمک می‌کرد. در این سال‌ها با زحمت فراوان توانست تعداد ۶۹۶عدد از ۲هزار نگاتیو را پس بگیرد. آنتوان خان سِوروگین در سال۱۹۳۳م در سن ۸۲سالگی بر اثر بیماری کلیوی دارفانی را وداع گفت و در قبرستان روس‌‌ها در تهران در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شد. آنتوان سوروگین در مجموع ۱۲هزار شیشه عکس از ایران و ایرانیان تهیه کرد که نزدیک به  ۳ تا ۴ هزار تای آن هنوز موجود است.

 

نویسنده: ایوت تاجاریان

 ترجمه: ماریا آیوازیان