عوامل بیرونی و داخلی عقب‏‏‌ماندگی عکس از آنتوآن سوروگین

و نامه ارسطو در پاسخ اسکندر: ای اسکندر! اگر تو اندیشه کشتن مردمان ایران را داری کاری است که می‌‌توانی بکنی؛ اما بدان که نمی‌‌توان کشور ایران را که چنین مردمان را در دامان خود می‌‌پروراند، بکشی و هرگز نمی‌‌توانی آب و هوای سرزمین ایران را که چنان مردمان به بار می‌‌آورد، دگرگون‌‌ سازی پس چاره جز آن نیست که به مهربانی و نیکوکاری بر مردم ایران فرمانروایی بکنی واگر چنین بکنی دل‌های مردمان ایران را به دست آورده و آن مردمان را دوستدار خود‌سازی. پادشاهی تو بر آن کشور پاینده‌‌تر خواهد بود.

(از کتاب سیاست ارسطو نقل در کتاب طبقات‌الاطبا و الحکما ابن جلجل اندلسی)

غلامرضا انصاف‌پور، مولف کتاب ایران و ایرانی، به تحقیق در صد سفرنامه دوران قاجاریه (تهران: زوار،۱۳۶۳) با آوردن متن بالا در ابتدای کتاب ذهن خواننده و مخاطب خویش را به سوی ستایش ایران و ایرانی و تعالی ذاتی ایرانیان جهت می‌‌دهد و از این باب موارد و مصادیق بسیار در کتاب می‌‌آورد تا تاییدی بر اندیشه خویش باشد. نویسنده ‌گرچه ارزش تاریخی کتاب‌‌های نوشته‌شده در دوران قاجار از جمله روضه‌الصفای ناصری، ناسخ‌التواریخ، ‌‌المآثر و الآثار، حقایق‌الاخبار، مرآت‌البلدان و غیره را کتمان نمی‌‌کند، اما بر آن است خوانش کتاب‌‌هایی که ایران‌‌پژوهان و ارباب سفرنامه‌ها و ماموران سیاسی پنهان و آشکار خارجی درباره وضع ایران و ملت ما در دوره قاجاریان نوشته‌‌اند، نه فقط بیان‌‌کننده سرشت و منش و گوهر ذاتی و تصویرگر فولکلور، ‌‌اعتقادات دینی، وضع اقتصادی، سیاسی، سازمان‌های دولتی و معرف خصایص هر یک از افراد گروه‌های شغلی این ملت است، بلکه در عین حال تاریخ‌‌شناسی و در مجموع جامعه‌‌شناسی معاصر ایران نیز هست.»

با آنکه در مقدمه به صراحت از ضرورت نگرش و تبیین جامعه‌‌شناسانه یاد می‌‌شود، ‌‌به‌طور کلی کتاب را می‌‌توان دارای رویکردی توصیفی دانست که مولف کمتر به عمق نکات ذکرشده در سفرنامه‌ها وارد می‌‌شود و با حفظ فاصله، از منظری دورتر به بررسی می‌‌پردازد.

درباره صحت و اعتبار کتاب پژوهشگران و سفرنامه‌‌نویسان عقیده دارد که «تعریف‌‌های این پژوهشگران خارجی چه آنهایی که صرفا علمی و چه آنهایی که نظری یا اینکه گزارش‌های جاسوسی باشد، تمام به اغلب احتمال درست و تقریبا بی‌‌غرضانه است؛ زیرا این کتاب‌‌ها را برای ما ننوشته‌‌اند تا خواسته باشند در آنها حقایق را وارونه جلوه دهند. ممکن است آنان در برداشت اشتباه‌هایی داشته باشند؛ اما در گزارش خود مطابق روش تحقیق نه می‌‌توانستند گزارش دروغ جا بزنند و نه اعمال غرض کنند.» مولف در اهمیت کتاب خویش معتقد است: «مطالعه این کتاب که نتیجه و عصاره تحقیقات حدود صد شخصیت مختلف علمی، اجتماعی، سیاسی و نظامی عالی‌‌مقام در طی صد و چهل سال دوره قاجاریان است، به ما مثل پزشک در رفع عوامل ناسلامتی و رفع عوامل بازدارنده فردی و اجتماعی شناخت می‌‌دهد و به ما کمک می‌‌کند تا با کشف تمامی طبایع متضاد ذاتی و درونی خود از آنچه زیان‌‌بار است بپرهیزیم و آنچه را که سودبخش و زندگی‌‌ساز است، ‌‌در خود تقویت کنیم.»

پس آنچه از مقدمه و معرفی کتاب برمی‌‌آید، دیدگاه مولف بر وجود صفاتی ذاتی و درونی و مشترک بین تمام ایرانیان و ضرورت شناخت آنها از منظری بیرون به درون است که در ادامه به بررسی این صفات و تحلیل و تبیین آنها پرداخته خواهد شد.

کتاب به‌طور کلی در ۶  بخش و سرفصل تدوین‌شده که عبارتند از:

۱- تبیین گوهر ذاتی و سرشت تاریخ ایرانی

۲- گوهر و فلز ایرانی و منش و خوی‌‌های عارضی وی

۳- مشاغل و منش‌‌های شخصی و ویژگی‌‌های اجتماعی در هر یک از گروه‌های شغلی

۴- شهرهای ایران با تعریف ساخت و بافت و شرح ویژگی‌‌های مردم آنها و اوصاف ساختمان اماکن، خانه‌ها، اتاق‌‌ها و انواع اثاثیه زندگی

۵- روستاها و روستاییان ایران با توصیف طرح بافت دهات، مسکن، خانه، ‌‌اثاثه و شرایط زندگی و نظام زمین‌‌داری و شرح مشاغل و سرشت و منش و وصف انواع مصائب مثل غارت شدن به وسیله دولتیان، ارباب و عشایر

۶- عشایر ایران با جهان‌‌بینی و فرهنگ و آیین‌‌ها و شرح خوی‌ها و منش‌‌ها و ویژگی‌‌های شرایط زندگی اجتماعی و اقتصادی. طبعا بخش زیادی از سفرنامه‌های این ایران‌‌پژوهان به توصیف اماکن تاریخی و نشان دادن اطلاعات نسبتا خوب تاریخی آنها از پیشینه امپراتوری ایران و قیاس آن با حال این کشور اختصاص دارد. دیدارهایی که گاه عواطف و گاه نیروی عقلی این افراد را در نگاه نخست برانگیخته است: «انسان در نخستین دیدار این آثار با عظمت از سخن گفتن باز می‌‌ماند و برای پیدا کردن واژه‌هایی که بتواند احساسش را بیان کند، نفس در سینه‌‌اش تنگی می‌‌کند.»

«شما اگر در ایران با صد نفر از چیزفهم‌‌ترین و برجسته‌‌ترین افراد قوم صحبت کنید، می‌‌بینید که هیچ‌‌کس در فکر اصلاح کشور نیست و حتی در مخیله کسی خطور نمی‌‌کند که در آینده می‌‌توان این وضع را تغییر داد و همان‌طور که همه چیز دنیا عوض می‌‌شود، زندگی اجتماعی و سیاسی ایران هم باید عوض شود. وقتی در عوض تمام صحبت‌های آنها مربوط به گذشته است هر لحظه دم از بزرگان و پهلوانان گذشته می‌‌زنند و به وجود آنها افتخار می‌‌کنند و به این ترتیب همواره فکر آنها معطوف به گذشته است.»   در بیان مستقیم و غیرمستقیم آنها از اطلاعات تاریخی خود در زمینه ایران، گاه اشاره شده است که تمدن ایران را غنی دانسته‌‌اند و از اذعان به مقایسه دوران با شکوه ایران با اروپا فروگذار نکرده‌‌اند:  «در آن روزگاران که ایرانیان به اصول تمدن و فرهنگ آگاه و آشنا بودند، مردم اروپا فرسنگ‌‌ها با کاروان تمدن فاصله داشته و شاید هم در توحش و بربریت به سر می‌‌برده‌‌اند. کیفیت تمدن ایران در روزگاران گذشته به قدری نیرومند بوده که هنوز آثار آن در کلیه شئون و مظاهر زندگی کنونی مردم این کشور آشکارا هویدا است.»   نژاد و قیافه و وضع جسمانی و ویژگی‌‌های خلقی و باطنی ایرانیان نیز از مواردی است که بسیار به آن پرداخته شده است:  «ایرانیان نسبت به رنج و خستگی چندان حساسیتی بروز نمی‌‌دهند؛ ولی نسبت به تشنگی که شاید غالبا مزه آن را چشیده و رنج آن را دیده‌‌اند، بیشتر توجه می‌‌کنند.»   «ایرانی از لحاظ جسمانی شاید در بین تمام ملل دنیا به نمونه زیبای واقعی آن‌طور که ما مفهوم این کلمه را تعبیر می‌‌کنیم، نزدیک‌‌تر باشد. از لحاظ معنوی نیز سرعت درک و یادگیری و قدرت حافظه این ملت واقعا اعجاب‌‌آور است؛ ولی ثبات رای ندارند. به یادگیری سریع اکتفا می‌‌کنند؛ اما کمتر درصدد غور و بررسی عمیق برمی‌‌آیند. از لحاظ روحی و اخلاقی، خصوصیات نیاکان خود را از دست داده‌‌اند.

این فرزندان آریایی‌‌های خالصی که در روزگاران شکوه و عظمت خود از کودکی تیر و کمان به دست گرفتن و سخن راست گفتن را پیش از هر چیز می‌‌آموختند، اکنون شاید این دو صفت برجسته در روح این ملت چنین متصور شده که اولی در دوران ما بی‌فایده و دومی زاید است. بسیاری از مردم به عمد دروغ می‌‌گویند و دروغ نگفتن، وقتی که ادب و نزاکت ایجاب می‌‌کند، کار یک روستایی غیر متمدن دانسته می‌‌شود. دروغ به قدری متداول است که حتی ضرب‌‌المثلی هم ساخته‌‌اند:«می‌‌دانم که دروغ می‌‌گویی، با وجود این خوشم می‌‌آید.»،  

«یکی از عمده انگیزه‌هایی که باعث می‌‌شود ایرانیان بتوانند به منصب و مقام بلند برسند، هوش فطری ایشان است. تقریبا می‌‌توان گفت ایرانی بی‌‌هوش یافت نمی‌‌شود. به علاوه کسی نیست که جاهل و عامی صرف باشد عموما تیزهوش، فعال و چابک‌‌اند و به هر کار دست بزنند، از عهده آن برمی‌‌آیند و آن کار را به انجام می‌‌رسانند.»  

«تنوع و وسعت دانایی ایرانی از دیگران برتر است. روح و خلق ایرانیان خیلی دقیق و موشکاف است. آنان در دانش‌‌ها، هنرها و به‌طور کلی در هر کاری که اقدام می‌‌کنند کامیابی به‌دست می‌‌آورند. آنان خیلی هوشیار و با اندکی تامل در همه چیز خبره هستند و فریب دادن آنان بسیار دشوار است.»

«هیچ کشوری مثل ایران نیست که هر کس در صورت حائز شرایط ترقی بودن بتواند از طبقه پست به مقام بلند برسد. تاریخ ایران از این‌گونه جابه‌‌جایی‌‌های فردی و اجتماعی از پایین به بالا بسیار دیده و در هر مورد نشان می‌‌دهد که چگونه اشخاص از طبقات پست به مقامات بالا رسیده‌‌اند.

اشخاص پس از احراز مقامات عالی، هرگز نمی‌‌توانند روش و رفتار گرایی و سجایای اولیه خود را ترک کنند.»  درباره گرایش ایرانیان به تجدد در دوره پایان قاجاریان آمده است: «اشخاص تربیت‌‌شده و طبقه بالای ایران به آموخته شدن به عالی‌‌ترین مراحل علم و تمدن شوقی فراوان دارند.»  

«ایرانیان به اصول آداب معاشرت به روش اروپاییان به‌شدت پای‌‌بند شده‌‌اند، از جمله به طرز لباس پوشیدن و روش دید و بازدید و مبادله کارت ویزیت به در خانه‌های یکدیگر اهمیت زیاد می‌‌دهند.»   باز هم اشاره شده که: «توده ایرانی ذاتا داناست. از این روی علاقه‌ای فراوان به تاریخ کشور خود دارد و من تا این شدت علاقه را در توجه به تاریخ خود در هیچ‌یک از ملت‌ها ندیده‌‌ام. در ایران با هر کس و از هر طبقه که برخورد کنید، می‌‌بینید از تاریخ کشور خود آگاهی دارد. ملت ایران تنها خواهان سرگذشت‌‌های تاریخی کشور خود است.»  

در مقایسه ایرانی‌‌ها با دیگر ملل نیز نکاتی چند در سفرنامه‌ها آورده شده است: «ایرانیان با ذکاوت و نژادی خوش‌‌آیند هستند و منشی نجیبانه دارند. با این صفات این ملت از دیگر ملل آسیا و حتی هندی‌‌ها برتر هستند.»  

«کلیه اهالی ایران حتی آنهایی که فعلا به واسطه نامساعد بودن شرایط محیط زیست به وسیله دزدی و شرارت امرار معاش می‌‌کنند، به مراتب زودتر و آسان‌‌تر از مردم هندوستان برای قبول تمدن جدید آماده و مستعدند.

ایرانی‌‌ها عموما بدون استثنا از هر طبقه مهربان و دلسوز و بردبار و شکیبا هستند. ایرانی‌‌ها شوخی و خوشمزگی را چاشنی زندگی دانسته و این کار را تنها وسیله درمان افکار خسته و مرهم جراحات ناگوار ماجراهای زندگی تلقی می‌‌کنند.

سنخ فکر و معتقدات ایرانی‌‌ها با مردم انگلیس تفاوتی ندارد. ایرانی‌‌ها به مراتب از عثمانی‌ها باهوش‌‌ترند منتها این کسانی که زمام امور را در دست گرفته‌‌اند (پادشاهان قاجار) لیاقت اداره امور را ندارند.»  

«من برای ایرانی‌‌ها آن آداب‌‌ دانی ظاهری و آن سرعت فهم و استعداد را که عثمانی‌ها از آن بی‌‌بهره‌‌اند، قائلم.»  

«ایرانی‌‌ها هم مانند چینی‌‌ها ملتی ظریف‌‌ طبع و فیلسوف‌‌ منش و دارای تمدنی قابل احترام هستند و فکر خونریزی و فعالیت‌‌های جنگجویی کمتر از خاطر شهرنشینان آن می‌‌گذرد، بلکه این نوع خیالات و احساسات به قسمت‌‌های برونی ایران تعلق دارد که هنوز صفات و خصایص جنگی را حفظ کرده‌‌اند.»  مولف، عقب‌‌ماندگی را دو نوع می‌‌شمارد:

۱- عقب‌‌ماندگی قسری (جبری) تاریخی در صنعت و اقتصاد ۲- عقب‌‌ماندگی مصنوعی یا عقب‌‌نگه داشته شدن که در واقع نوع اول معلول عوامل درونی و نوع دوم معلول عوامل بیرونی بوده است.

ایران‌‌پژوهان بیشتر توجه خود را بر این عوامل درونی متمرکز کرده‌‌اند. عقب‌‌ماندگی و انحطاط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ایران دوره قاجاریه از محورهای بحث آنان در سفرنامه‌هایشان است و طبعا مقایسه این کشور با کشورهای خود را به دنبال دارد که جالب توجه است: «ما در ایران خود را در غربت مکانی نمی‌‌پنداریم، بلکه به نظرمان می‌‌آید که در کشور خود هستیم با این تفاوت که چند قرن به عقب برگشته‌‌ایم.»

«ایران کشوری است که با وجود ظهور افکار جدید در دنیای امروز، ‌‌عادات و افکار مردم آن‌چنان ثابت و لایتغیر مانده که می‌‌توان آنها را عین همان عادات و افکار اجدادشان دانست.»  

«در تمامی کشورهای شرقی هیچ‌کس به هیچ روی از چگونگی اداره دولت و فرمانروایی کشوری آگاه نیست و نمی‌‌دانند که دانستن این امور چه اندازه از آنها دفع شر می‌‌کند و چقدر هم استفاده دارد. هرگز در میان مردم کشورهای شرقی نه فقط کوششی در جهت آزادی ملت نشده، بلکه حتی خواهش آن هم به عمل نیامده است تا حد و مرزی برای اقتدار سلاطین بگذارند. اگرچه از دو هزار سال پیش تا به این روزگار هیچ کشوری مانند ایران دستخوش بروز حوادث و دگرگونی‌‌های ویرانگر نبوده، اما شاید هیچ کشوری هم نیست که کمتر از ایران تغییر در اوضاع آن پیدا شده باشد. شکل دستگاه سلاطین و شکل دولت، ‌‌عمل‌‌پرستی، عادات و رسوم در شهرها و مردم وحشی کوهستان‌‌ها، وضع اداره کشور و روش جنگ همیشه از دیرباز تاکنون فرقی نکرده و یکسان مانده است.»  

«نه تنها یورش‌‌های خارجیان ایران را ویران ساخته، بلکه طمع تجار خارجی (اروپاییان) برای غارت ایران علت تامی است. در تمام سراسر ایران از مشرق به مغرب و از شمال به جنوب همه جا یا ویران شده یا در حال ویران شدن است. بنایی که خراب شود، ‌‌کسی همت نمی‌‌کند آن را تعمیر کند. پیوسته ویرانه به ویرانه می‌‌افتد و روی هم کپه می‌‌شود. مردم فعلی ایران آن احتیاجات انسانی را که نیاکانشان برای زندگی لازم می‌‌دانستند درک نمی‌‌کنند. هر یک از اهالی یا ساکنان ایران تنها به جا یا زمینی که روی آن کار می‌‌کند و به خانه‌ای که در آن زندگی می‌‌کند، ‌‌دل بسته است و از محل کار و خانه خود خارج نمی‌‌شود و با سایر جاهای کشور خود رابطه‌‌ای ندارد. گویا تمدن انسانی در این سرزمین رو به انهدام و نیستی است.»  

«در ایران زنان را در حالت قید و حبس و محرومیت‌‌های اجتماعی نگه داشتن اثر کلی در تعویق ترقی کشور دارد. هر کسی در خانه خود حاکمی قهار است و از کودکی تا دوران بزرگسالی هیچ نمی‌‌بیند و نمی‌‌شنود مگر حکم و احکام حکومت و اجبار به اطاعت و فرمانبرداری، چنان‌که هر کس عادت می‌‌کند بنده‌‌وار یا فرمان بدهد یا فرمان بردارد.»  

«سوال‌‌هایی که مردم از من می‌‌کردند بیش از پیش به من فهماند که تا چه اندازه این مردم از لحاظ فکر از ما اروپاییان دورند.»

«نسلی از بین رفته، بدون رهبری، بدون نظم و حرف‌‌نشنو. زبانی که غنی‌‌ترین ادبیات را به وجود آورده است، اکنون ملتی به آن سخن می‌‌گوید که اعتقاد به خود را از دست داده است. آدم در هر جای این کشور بر می‌‌خورد به سقوط، بی‌‌صاحبی، برمی‌‌خورد به بی‌‌تفاوتی که قانون زندگی دیگر را نمی‌‌شناسد جز قانونی بسیار راحت «هر چه بادا باد!» «مردم ایران نسبت به هرگونه ترقی که حتما عقاید خرافی‌‌شان مانع کافی آن است، بی‌‌علاقه‌‌اند.»   

«ایران را در حال احتضار دیدم. سرزمینی که با خودش دشمنی دارد. خودش خود را تهدید می‌‌کند. فقط رقابت میان همسایه‌های نیرومند انگلیس و روسیه ایران را تا حدی سرپا نگه داشته است.»

علل نوع دوم عقب‌‌ماندگی ایران از منظر این ایران‌‌پژوهان عبارتند از: «انگلیس از جنوب و روس از شمال نمی‌‌گذارند ترقیاتی در این کشور شود. این دو کشور از شمال و جنوب آزادی عمل را از ایران سلب می‌‌دارند. ضعیف کردن قدرت ایران و بی‌‌یار و تنها گذاشتن و نابود ساختن این کشور منظور اصلی آنها است.»  «مردم ایران روی هم رفته دارای شم سیاسی قابل تحسینی هستند و مسائل سیاسی را با واقع‌بینی تجزیه و تحلیل می کنند. اهالی ایران در مقابل بی اعتنایی یا بی‌‌احترامی ساکت نمی‌‌نشینند، ضمن آمیزش با بیگانگان برای مساله معامله متقابل اهمیت فراوان قائلند.»  

این افراد صادقانه به تحلیل اندیشه‌های خود درباره گذشته و آینده ایران پرداخته‌‌اند.

بخشی از یک مقاله به قلم زهرا پورعزیزی