روایت عباسقلی گلشائیان از شکست ایده جمهوریخواهی علیاکبر داور
ملت موافق نبود!
گرچه اینجانب از زمانی که این وقایع اتفاق افتاد عضو کوچکی بودم و وارد در سیاست نبودم؛ ولی بعدها تمام جریانات پشت پرده را از دهان دو نفر یکی سردسته نهضت جمهوریخواهان (مرحوم داور)، دیگری از نزدیکان مرحوم مدرس یعنی مرحوم ملکالشعرای بهار که از طرفداران دربار (قاجار) بودند و هر دو هم در آن تاریخ نماینده مجلس بودند، شنیدم و یادداشت کردم. در اینجا لازم است اشارهای به تئاتر مدرسه نظام کنم: موضوع از این قرار بود آقایانی که طرفدار جدی تغییر اوضاع بودند درصدد برآمدند در مدرسه نظام (منزل سابقه امیرکبیر) تئاتری داده شود. موضوع تئاتر واقعه دشت مغان بود که به دعوت نادر، نمایندگان عشایر و مردم از تمام کشور جمع شدند و پس از تشریح اوضاع آشفته کشور و تسلط افاغنه بر ایران و اقدامات نادر در راندن بیگانگان از کشور و اظهار نادر به خستگی و کنار رفتن او و بیکفایتی شاهطهماسب دوم و اصرار نمایندگان به قبول سلطنت به نادر و عزل شاهطهماسب و غیره برای این بود که میخواستند وجه تشابهی به وضع کشور برای مقایسه با آن زمان انجام دهند و اذهان را حاضر برای قبول جمهوریت کنند.
این تئاتر به خواهش سلطان احمدشاه و به دستور سردار (سپه) موقوف شد؛ ولی جلوی تظاهرات مردم را نمیشد گرفت کمااینکه مقارن آن کنسرتی از طرف عارف در گراندهتل داده شده که بدوا مارش جمهوری که آهنگ و شعرش توسط ایشان تنظیم و انشا شده بود، خوانده شد. سپس غزل معروف خود را در مایه ماهور شروع به خواندن کرد که بسیار مورد پسند واقع شد. بدیهی است من که آشنا به موسیقی بودم، باید لذت ببرم و از طرفی از موقعی که زمزمه جمهوری بلند شده بود من با وجود علاقه خانوادگی به قاجاریه چون از همان ملاقات اول شیفته قیافه مردانه سردار سپه شده بودم از طرفداران جدی نهضت جمهوری بودم و مکرر در نطقهایی که اشخاص جلوی مجلس یا در میدان سپه میکردند حضور به هم میرساندم و ساعتها به خطابه اشخاص گوش میدادم و لذت میبردم.
بعد از موقوف شدن تئاتر مدرسه نظام چون احمدشاه طهران نبود، اداره طرفداران دربار به محمدحسن میرزا ولیعهد واگذار شد.ایشان هم همانطور که قبلا اشاره شد، شبها با عدهای از پیشخدمتهای درباری در باغهای سلطنتی اطراف تهران به عیاشی میگذراندند و بعد از طلوع آفتاب به گلستان میآمدند و تا ظهر میخوابیدند. یکی دو بار هم شبانه توسط نظامیان که محافظ راههای اطراف شهر بودند شناخته شده و مورد بازخواست واقع شده بودند. با ملاقاتها و رفتوآمدها و مذاکرات و اقدامات همهجانبه که شرحش فعلا گفتنی نیست از طرف کمیسیون مخصوص در مجلس لایحه جمهوری در سه ماده تهیه شد و قرار بود برای تصویب به مجلس علنی بیاید.
حالا ماههای آخر سال ۱۳۰۳ است؛ چون طرح به امضای اکثریت رسیده بود، تصور میرفت فورا از مجلس خواهد گذشت. عده مخالفان فقط دوازده نفر بودند. ظاهر امر این بود که بدون کشمکش قبل از خاتمه سال۱۳۰۳ از مجلس علنی بگذرد؛ ولی واقعه کوچکی که عبارت از مشاجره لفظی احیاءالسلطنه با مرحوم مدرس بود، مجلس را به قدری متشنج کرد که مرحوم پیرنیا (موتمنالملک) قهر کرد. طرفداران لایحه با اینکه از این پیشآمد بسیار ناراحت شدند، ولی امیدوار بودند از نبودن مرحوم موتمنالملک استفاده کرده چون مرحوم تدین از طرفداران جمهوری و نایبرئیس مجلس بود و مجلس را اداره میکرد لایحه بهتر و بیدردسرتر بگذرد؛ چون چند روزی به خاتمه سال مانده بود تصویب لایحه به سال بعد موکول شد. غافل از اینکه در پس پرده بازیهایی با مداخله سیاستهای گوناگون در حال تکوین بود که منجر به واقعه دوم فروردین۱۳۰۴ شد.
روز دوم فروردین ۱۳۰۴ است. روزی که باید مجلس رژیم جمهوری را تصویب کند. ازدحام طبقات مختلف در صحن مجلس و بیرون باغ و میدان بهارستان فوقالعاده است. دستهدسته جمعیت از خیابانهای سرچشمه، اکباتان، شاهآباد و دروازه شمیران به طرف مجلس میآیند، حاجیآقا جمال سوار الاغ و عدهای اطرافش صلوات میفرستادند. همهمه غریبی است. موافقان جمهوری و مخالفان مشغول نطق، کمکم دارد کار به نزاع میکشد. موافقان به وسیله تلفن از سردار سپه میخواستند که به مجلس بیاید. ساعت چهار بعدازظهر سردار سپه با درشکه به مجلس آمد؛ درحالیکه خدایارخان و مرتضیخان یزدانپناه و سرهنگ محمدخان درگاهی اطراف او هستند. فریاد مردهباد جمهوری بلند است. شیخ مهدی سلطان در سرسرای مجلس روی پله نطق میکند. سردار سپه لدیالورود با چوبدستی شیخ مهدی را سخت نواخته امر میکند او را از پله فرود آورند. در این اثنا یک عده لجباز، سنگ و آجر پرت میکنند که حکم میشود مردم را متفرق کنند.
زد و خورد درمیگیرد. مردم پا به فرار میگذارند؛ بهطوریکه در نتیجه فشار مردم دیوار سمت جنوب درب ورودی مجلس خراب، یک عده زیر دست و پا میروند. کفش و کلاهی بود که به زمین میریخت، اشخاص مجروح و عدهای مقتول. موتمنالملک میگوید که به چه قاعده مردم را در خانه خودشان میزنند؟ سردار سپه میگوید رئیس دولتم، امنیت و انتظام با من است. رئیس مجلس میگوید الان امر میدهم سیدکمال زنگ تشکیل جلسه را بزند و مجلس رای اعتماد بدهد و به اتاق خود میرود. وکلای موافق متوسل به مشیرالدوله میشوند. ایشان سردار را به اتاق رئیس میبرد آشتی میشود، مذاکراتی در میان میآید. سردار میگوید حالا که ملت موافق نیست من از جمهوری صرفنظر کردم؛ ولی آقایان باید تکلیفی برای من تعیین کنند. من با احمدشاه نمیتوانم کار کنم. از ایشان تقاضا میشود دستور دهد اشخاصی را که توقیف کردهاند، آزاد کنند.
حالا برگردیم به یادداشتهای خودم درباره جمهوری. همانطور که قبلا اشاره شد با واقعه روز دوم فروردین۱۳۰۴ فکر جمهوری از بین رفت؛ ولی تصور نفرمایید قضیه به این سادگی بود. اگر به جریانات چند ماه قبل از آن توجه شود معلوم میشود با تمام اطمینانی که اکثر وکلا به تصویب لایحه جمهوریت داشتند چه شد که در روز موعود جمعیت زیادی به مخالفت علنی اقدام کردند؛ درصورتیکه ماهها فکر جمهوریت در بین بود؛ ولی تجمع و اجتماعات خیابانی نبود.
مذاکرات در مجالس و منازل اشخاص بود حالا چه کسی این جنجال مخالفت را راه انداخت، هزینه آن را کی پرداخت؟ همه مطالبی است که با توجه به اشاره مختصری که در یادداشتهای مرحوم مخبرالسلطنه ملاحظه فرمودید، باید حدس بزنید. یک نکته را نیز باید تذکر دهم که مخالفان جمهوری دو دسته بودند: یک عده آنهایی بودند که چون به بازی گرفته نشدند، مخالفت میکردند و ضمنا از دربار توقع مادی داشتند، یک عده عقلای قوم به گفته مخبرالسلطنه خود ایشان، مشیرالدوله، مستوفیالممالک، موتمنالملک، مصدق، میرزاهاشم آشتیانی، مستشارالدوله، میرزا حسینخانعلاء، دولتآبادی و امثال آنان جمهوری را برای مملکت خطرناک میدانستند؛ چون معتقد بودند کشوری که چندین قرن حکومت سلطنتی داشته و مردم شاه را ظلالله میدانند مصلحت نیست جمهوری شود؛ بالاخص که در آن زمان که نفوذ بیگانه در کشور به حد اعلی بود، مسلما در انتخاب و تجدید انتخاب ریاستجمهوری با مجاورت کشوری که مسلک کمونیستی داشت اعمال نفوذهایی میشد که بالمآل به زیان کشور بود و به استقلال مملکت لطمه میزد.
تعجب خواهید کرد اگر بگویم داور یک موقع که در مسافرت پشت کوه در خدمت ایشان بودم صحبت از جمهوری شد اظهار کرد من ابتدا در قضیه جمهوری با فکر اطرافیان سردار مخالف بودم و میگفتم در ایران جمهوری عملی نمیشود؛ چون مردم شاهدوست هستند و چون فکر این مطلب را به سردار سپه عرض کردم روزی صریحا به من گفتند معلوم میشود تو هم با دشمنان من سر و سر پیدا کردی. از آن تاریخ من دیگر صحبتی با ایشان نکردم و حتی از مدافعان جمهوری در مجلس بودم و مخبر کمیسیون برای دفاع از لایحه و از مسببان نمایش نادر که بنا بود در مدرسه نظام داده شود بودم و شبهای متوالی در مدرسه نظام خوابیدم تا سن تئاتر و موضوع تئاتر حاضر شود (که به تقاضای احمدشاه از سردار سپه موقوف شد) تا موقعی که جمهوری به هم خورد خود سردار سپه به اطرافیانش گفت حق با داور بود و او از شماها عاقلتر است. باری هر چه بود و هر که سبب شد جمهوری از بین رفت و طبق یادداشتهای مرحوم مخبرالسلطنه، سردار بعد از واقعه مجلس به رئیس و وکلا میگوید چون ملت موافق نیست من از جمهوری صرفنظر کردم.