بررسی زندگی حرفهای - سیاسی نخستوزیر دهه ۲۰ ایران
فروغی در مقام کارگزار حرفهای
کارگزاری شاید سختترین و خطرخیزترین خوشه حرفهای بود که فروغی خود را به آن موج بلا زد. با رضاخان قبل از رسیدن به سلطنت در کابینههای مستوفی و مشیرالدوله آشنا شد. نرمخویی و اعتدال فروغی در کنار دانش و ادب وحرفهگری وسیعش کافی بود که رضاخان اقتدارگرا ضمن اینکه به کارگزاری چون او احساس نیاز بکند، از جانبش تهدیدی نیز متوجه خود نبیند. فروغی نیز مثل بسیاری دیگر از روشنفکران، صفت آمرانه رضاخان را که اکنون دیگر از او حضرت اشرف نیز یاد میشد برای امنیت، نظم و نوسازی کشور به فال نیک گرفت؛ غافل از اینکه روزی با وجود همه خدماتش، از سوی او مغضوب خواهد شد.
فروغی در دوره احمدشاه ابتدا تلاشی برای تبدیل نظام سلطنت قاجار به نظام سیاسی جمهوری مصروف داشت؛ اما با عدم توفیق در این مسیر، جزء واسطههای تغییری شد که سلطنت را از قاجار به رضاشاه منتقل کردند. اینچنین بود که فروغی نخستین رئیسالوزرای دولت شد. اکنون گویا او در باب رضاشاه نوعی خیال افلاطونی در سر میپروراند و میخواست او را با نرمی و تعارف و مجامله به منش زیبنده پادشاهی از تبارشاهان بزرگ ایرانی تربیت کند و از او حاکمی حکیم بسازد. کما اینکه عنوان شناسنامهای پهلوی (از واژگان ایران باستانی) را او برای رضاشاه انتخاب کرد. فروغی در کسوت کارگزار عالی دولتی، مشی معتدل لیبرالی در داخل به همراه تنشزدایی در روابط بینالملل و منطقهای در پیش گرفت. نمونهاش را در عهدنامه ودادیه و تامینیه ملاحظه میکنیم که در دوره رئیسالوزرایی او سال۱۳۰۵ میان ایران و ترکیه منعقد شد.
بعدها نیز به سفارت ایران در ترکیه انتصاب یافت و از دستاوردهایش ترتیبات سفر رضاشاه به ترکیه آتاتورکی و اقتباس از مدل نوسازی آمرانه او در ترکیه جدید بود. از دیگر کارهای فروغی در دوره رضاشاه میتوان به کوششهای او با همراهی کسانی مثل حسینعلا برای عضویت ایران در سازمان ملل اشاره کرد که در دوره ریاست هیات نمایندگان ایران بهعمل آورد. فروغی هر چند از عهده تعدیل خودکامگی رضا شاه برنیامد و خود قربانی آن نیز شد؛ اما تا حد توان بنا به مشرب لیبرالی و اعتدالی خود دست بهکار میشد؛ چه انواع خطابها و بیانات که با شاه میکرد تا بلکه او را به منش معتدل سوق دهد و چه وقتی که برای کسانی پا درمیانی میکرد مثل بازگرداندن احمدقوام از تبعید (۱۳۰۶) آزادی محمدتقی بهار از زندان (۱۳۱۳) و رفع حصر از محمد مصدق (۱۳۲۰).
ابوالحسن فروغی برادر کوچکتر محمدعلی فروغی بود و از حمایت فروغی در نیل به اهداف فرهنگی و آموزشی خود بهره گرفت؛ اما از حیث خط مشی سیاسی تفاوتی با او داشت. این «فروغیِ برادر» در مرزهای بیرونی دولت و جامعه به کنشگری پرداخت و بیشتر اهتمام خود را به تعلیم و تربیت و مدیریت دارالمعلمین مصروف داشت؛ درحالیکه «فروغیِ پسر» علاوه بر شخصیت علمی و فرهنگی خود، به سرای قدرت هم نزدیکتر شد و در واقع از مرزهای کناری دولت و جامعه به سمت درون دولت و مرکز سلطنت سوق یافت. شاید یک علتش دلسوزی بیشتر به علاوه استعدادهای سرشار «فروغیِ پسر» بود که دلش میخواست با اثرگذاری روی نهاد دولت و قدرت، بلکه قدمی در اصلاح آن بردارد و از طریق اصلاح آن به اصلاحات اجتماعی و پیشرفت فرهنگ و جامعه ایرانی براساس مشی اعتدالی و محافظهکارانه لیبرالی کمک بکند.
ابوالحسن فروغی در روابط خصوصی خانوادگی خود به برادربزرگش خرده میگرفت که چرا از رضاشاه حمایت کردید تا چنین بر ملت مسلط بشود و محمدعلی فروغی به او پاسخ داد نظر ما این نبود، بلکه میخواستیم از طریق او قانون در این کشور اجرا شود؛ به این نشان که در پایان کار وقتی به نخستوزیری شاه رسید، زندانیان سیاسی را آزاد کرد، به آزادی در دین قائل شد، سانسور را از مطبوعات برداشت و سبک زندگی و لباس را به خود مردم وانهاد. محمدعلی فروغی، نماینده برجسته نسل دوم روشنفکری ایران است. بهتر است بگوییم وصله روشنفکری بر ساختارهای مندرس و پارهپاره سیاسی ایران.
خاندان فروغی
فروغیِ پدر (محمدحسین)، فروغیِ پسر (محمدعلی) و فروغیِ برادر (ابوالحسن) نمونهای از خاندان ایرانی بودند که قرار شد کسری طبقاتی این جامعه ما را جبران کند و چه دشوار. جامعه ایران آنطور که در جوامع کلاسیک اروپایی میبینیم، جامعهای طبقاتی نیست، طبقات مستقل اقتصادی چندانی در آن تکوین نیافته است و گاهی خاندانها بودند که به جای طبقه، در تحولات کشور تاثیر گذاشتهاند. تبار خاندانی فروغی به بازرگانان اصفهانی برمیگردد که ضمن کار تجاری، علائق فرهنگی، مطالعات و آثاری علمی داشتند. نزدیکترین جدش آقا محمدمهدی ارباب تاجر اصفهانی بود که سالها در هندوستان زیست، با علوم و پیشرفتهای اروپایی آشنا شد و تالیفاتی داشت. در اصفهان فیزیک جدید را رواج میداد و در عین حال شاهنامه فردوسی را. فروغی در ماههای اواخر عمر خود زندگینامهای نگاشت که البته بسیار کوتاه و مجمل است و هیچ تفصیل ندارد. در آنجا از خاندان خود مطالبی آورده است. این فروغیهای پدر و پسر و برادر، هرسه از کنشگران مرزی در تاریخ معاصر ایران بهشمار میآیند.
پدر در مرز میان دولت با فرهنگ وادب فعالیت کرد. حیات برادر نیز همینطور عمدتا در مرز دولت با تعلیم و تربیت مدرن بود اما محمدعلی فروغی تاحدزیادی ناخواسته به درون و مرکز دولت و سرای قدرت کشیده شد و این از سوانح ایام او بود. به این ترتیب «حیاتِ» روشنفکری در «حیاطِ» سیاستورزیِ آشفته ایران با انواع پارادوکسها دست به گریبان شد. این کنشگران مگر چه دردی داشتند که در این مرزهای پرخطر و مشکلدار تردد میکردند؟ شاید برای اینکه امکان چندانی در بیرون دولت نمییافتند. اقتصاد غیردولتی ما ضعیف بود وجامعه مدنی و اجتماع حرفهای مستقل از دولت نیز چنان نداشتیم که میدانی برای پویشها و ابتکارات کنشگران باشد. شاید این است که آنان تنها از فضاهای میانی بود که مکانی برای ایستادن و کوشیدن و اثر گذاشتن سراغ میگرفتند و میانجیگری تغییرات میکردند. روشنفکری در ایران شعر دلکشی بود؛ اما زیست اجتماعی، ناگزیر به نثر سنگینِ دشوار و پرتکلف نوشته میشد. کارنامه فروغی گواهی میدهد که روشنفکران آن دوره اگر میخواستند کارهای ناب فکری و علمی و روشنگر در متن جامعه و مستقل از محوطه بزرگ و البته ناکارآمد و ناپایدارِ دولت داشته باشند شاید درجه خلوص آثار آنها بیشتر میبود. این بود که آثار فروغی به شعر نوشته شد و حیات سیاسیاش به نثر.
حرفههای فروغی
حرفه (Profesion) کمبود بزرگ تاریخی ایران است. حرفه در ایران همواره ضعیف مانده بود و نیاز به تقویت داشت وهنوز هم این ضعف به قوت خود باقی است. بدون حرفه وحرفهایگری، نمیتوان جامعهای مستقل و پویا داشت. فروغی کوششهایی برای کار به سیاق حرفهای به عمل آورد. اگر بخواهیم حوزههای کنش حرفه ای فروغی را دستهبندی کنیم، شاید این خوشه حرفهای بارزتر است:
حرفه روزنامهنگاری
اولین خوشه، حرفه ژورنالیسم است که در نخستین نشریه غیردولتی ایران یعنی «تربیت» میبینیم. نشریهای که فروغی پدر در عهد مظفری بهوجود آورد و فروغی پسر به او پیوست وتا سال پیروزی مشروطه قلم زدند. نشریهای که طالب آزادی و حقوق بشر است؛ ولی با مضمونی فرهنگی و تربیتی البته با انواع تعارفات و نرمزبانی و احیانا چربزبانی مرسوم در جامعه ایران. این نیز از دیگر تناقضنماهای تاریخ معاصر ما بوده است. محمدعلی فروغی در مکتب پدر تربیت یافت و نویسنده پای ثابت و مدیر مجله تربیت شد. از این طریق فروغیها از مروجان مشروطیت در اواخر دوره قاجار و پیش از پیروزی این قیام بودند.
حرفه آکادمیک
دومین خوشه، حرفه آموزش و آکادمیک است. پدر از استادان دارالفنون و خود از دانشآموختگان و سپس مدرسان آن بود. در مدارس ادب و علمیه درس داد. بزرگانی مثل فروزانفر از محضرش بهره گرفتهاند. اوج این نقش را در استادی و مدیریت مدرسه سیاسی (تاسیس، ۱۲۷۷) میبینیم. فروغی در دارالفنون تاریخ و علم سیاست درس داد و در مدرسه سیاسی نیز تاریخ و حقوق بینالملل. طولی نکشید که معاون پدرش در مدرسه سیاسی شد و بعد از او ریاست مدرسه را برعهده گرفت. کتابهایی برای مدرسه از انگلیسی و فرانسه ترجمه کرد. حلقه علمی بهوجود آورد. کتاب درسی تالیف کرد: هم در علوم پایه و هم در تاریخ ملل شرق. اینها در تاریخ آموزش مدرن ما اولین کارهاست. فروغی در این مدرسه حقیقتا آفرینش علمی پیشرو و با ارزشی داشت؛ یک استاد وظیفهگرای خالی نبود. اما کشیده شدن فروغی به مرکزِ سرای قدرت، این حرفه را در او به حاشیه برد.
حرفه مترجمی و نویسندگی
سومین خوشه، حرفه مترجمی و نویسندگی است. کنش حرفهای علمی در فروغی از دوره جوانی آغاز شد؛ وقتی که از طریق پدر وارد دارالترجمه وزارت انطباعات شد و متون تاریخی را از زبان فرانسه و انگلیسی به فارسی برگرداند. بعد که وارد مدرسه سیاسی شد از فعالترین اعضای هیاتعلمی و مدیران آن در ترجمه و تدوین متون درسی بود. در چند حوزه: ۱- تاریخ ایران (تاریخ روم، تاریخ ملل مشرق، ۱۲۷۸) ۲- علوم پایه؛ کتابی با عنوان «چرا؟ به این جهت» که کتاب درسی فرانسوی بود و قبلا بخشی از آن را میرزاکاظم به فارسی برگردانده بود. فروغیِ پسر، ترجمه را تکمیل و فروغیِ پدر آن را ویرایش کرد. ۳- اقتصاد سیاسی (کتاب اصول علم ثروت ملل یا اکونومی پلتیک، ۱۲۸۳). محمدعلی فروغی در آغاز مشروطه (۱۲۸۵) نیز کتاب مهم «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دُول» را گردآوری و منتشر کرد. گیرودار فعالیتهای اجرایی در مقامات مختلف دولتی و وزارتی تا سال۱۳۱۴ فروغی را یکسره از کار حرفهای علمی منصرف نکرد: به گواهی آثاری مثل ترجمه رسالاتی از افلاطون با عنوان حکمت سقراط به همراه مقدمهای از تاریخ فلسفه و علم یونان (۱۲۹۸) و کتاب گرانسنگ «سیرحکمت در اروپا» (۱۳۰۱) که مطمئنا نخستین تاریخ فلسفه جدید و آموزش آن به زبان فارسی روان در تاریخ معاصر ایران به شمار میرود و در سالهای بعد با فراغتی که یافت، آن را توسعه داد.
او همچنین درضمن فعالیت دولتی آثار دیگری خلق کرد مثل «اندیشههای دور و دراز» (۱۳۰۶) که از اولین آثار آیندهگرایی تکاملی در تاریخ معاصر ما به شمار میآید و در آن گمانههایی به میان میآورد درباره آینده بشر مبنی بر ظهور نیازهای فرامادی به جای درگیریهای مادی اقتصادی ومعیشتی. با اقتباس از نظریه داروین گمان میبرد که در آینده و با پیشرفت تمدن، برخی از اعضای بدن و اندام جسمانی حاشیهای شوند و به جای آنها بخشهای مغزی، فکری و معرفتی و معنوی توسعه بیشتر پیدا بکنند. فروغی خلاصهای جالب بهصورت نمونهای نمایا از شاهنامه در۱۳۱۳ برای هزاره فردوسی که خود این هزاره را ابتکار کرده بود، به دست داد. اوج کنش علمی و پژوهشی فروغی را در دورهای چندساله ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ میبینیم که با دسیسههای بخشی از مقامات در تهران و مشهد، مغضوب رضاشاه و از همه پستهایش برکنار شد و این بعد از برنامههای لباس اجباری و کشتار فجیع مسجد گوهرشاد بود.
فروغی در این دوره بیشتر به توسعه نهاد زبان و ادبیات فارسی توجه دارد که آن را مهمترین عنصر هویتی ایران میداند. آثاری مانند«اصلاح زبان فارسی» (برای فرهنگستان، ۱۳۱۶) و «آیین سخنوری، ۱۳۱۶» که در آن انواع رتوریکها مثل رتوریک سیاسی، قضایی، هنری، علمی و منبری را شرح میدهد و خیلی هم بیشباهت به بازیهای زبانی ویتگنشتاین نیست؛ چون از تفاوت گرامر و واژگان و عبارات و سیاقها و دلالتها در هر یک از این حوزههای زبانی مختلف بحث میکند و از جمله میگوید رتوریک منبری بر فرهنگ و جامعه ما مستولی است.
ترجمه بخشهایی از طبیعیات شفا (سماع طبیعی، آسمان و جهان، کون و فساد) در سال۱۳۱۶ از دیگر آثار به پایان رسیده در این دوره است. همچنین فروغی به تصحیح متون اصیل فارسی از فردوسی، سعدی، خیام و حافظ همت گماشت که در طول این دوره انتشار یافتند. بخشی از آثار فروغی را کسانی مثل حبیب یغمایی از همراهان او در بعد از مرگش منتشر کردند. نگاهی به عناوین و محتویات برخی مقالات فروغی گواهی میدهد که او میکوشد از تحقیقات تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و علمی خود راهی برای برونشدن از مشکلات جامعه ایران پیدا کند.
مقالاتی با عناوینی از این قبیل ترجمه لغات فرنگی، آثار ملی، انتخابات، جامعه ملل، ایران را چرا باید دوست داشت، تقلید و ابتکار، موزه چیست، مردمشناسی چیست، حقوق در ایران، ادارات ما، تاثیر رفتار شاه در تربیت ایرانی و... برای مثال در نقد بورکراسی دولتی آن دوره میگوید: «اگر معنی کار در ادارات این باشد، ماشین در روی میز بگذارند خیلی بهتر است تا اعضا پشت میزها بنشینند.» در مقاله دیگرش میگوید: «باید کاری کرد که ملت ایران ملت شود و لیاقت پیدا کند والا زیر دست شدنش حتمی است.» «ایران ملت ندارد، افکار عامه ندارد، اگر افکار عامه میداشت به این روز نمیافتاد و همه مقاصد حاصل میشد. اصلاح حال ایران و وجودتان متعلق به افکار عامه است... ملت ایران باید صدا داشته باشد، افکار داشته باشد. ایران باید ملت داشته باشد.»
حرفه سیاستورزی
چهارمین خوشه، حرفه سیاستورزی بود. سیاست یک حرفه است ونه تفنن. نظام هنجارینی میخواهد. نخستین تجربههای کارسیاسی حرفهای فروغی را به معنای اخص کلمه و در بیرون از دولت در چهار دوره میبینیم:
۱- آستانه مشروطه که همراهی با پدر داشت در فعالیتهای انجمنی و کمیتههای انقلابی. فروغی پدر عضو انجمن میکده در خیابان قزوین بود با کسانی چون میرزا سلیمان میکده، دولتآبادی، رشدیه، اسدالله خرقانی، حاجی سیاح و صور اسرافیل.
۲- اوایل پیروزی مشروطه بهصورت عضویت در جامعه آدمیت به رهبری عباس قلیخان آدمیت که مشی لیبرالی محافظهکار را دنبال میکرد و دیگر اعضای آن کسانی مثل مصدق وکمالالملک و سیدنصرالله تقوی بودند. دوستی «فروغیِ پدر» با میرزا ملکمخان را در تاثیر او بر «فروغیِ پسر» و گرایش محمدعلی به جامعه آدمیت و سپس فراماسونری نباید نادیده گرفت. فروغی پدر به سبب مراوده با ملکم مدتی در دوره ناصری از سرای قدرت به حاشیه رانده شد.
۳- پایهگذاری لژ فراماسونری در خانه ظهیرالدوله با رویکرد مقاومت در برابر استبداد صغیر و جلب حمایت روسای ایلها برای دفاع از مشروطه. این خانه در استبداد صغیر تخریب شد و محل لژ به خیابان فردوسی انتقال یافت. لژ اهداف فرهنگی و اجتماعی با گسترش علمآموزی جدید، ترویج مشی لیبرالی و فعالیت سیاسی به دور از خشونت داشت. در دوره رضاشاه فعالیت لژ برچیده شد.
۴- یک تجربه درخشان دیگر از سیاستورزی فروغی با مضمون عمیق فرهنگی آموزشی و اجتماعی و ادبی را در «شرکت فرهنگ» از سالهای نخست بعد از مشروطه یعنی اواخر دهه ۱۳۸۰ میبینیم. فروغی با تعدادی دیگر از اصحاب مدرسه سیاسی (اعم از استادان و دانشآموختگان) این شرکت را بهوجود آورد. ریاست شرکت با خود فروغی بود و روشنگری اجتماعی و فرهنگی را از طریق ترویج علمآموزی، مدارس جدید، نشرکتب جدید، ترجمه و اجرای نمایشها در شهر (مثلا از مولیر) دنبال میکرد. عنوان شرکت حاکی از نگاه واقعبینانه بانیان بود که میخواستند این نهاد مدنی و اجتماعی و فرهنگی را با نوعی عقلانیت اقتصادی اداره کنند؛ مثلا از طریق فروش بلیت نمایش درآمدی بهعنوان پشتوانه فعالیتهای بعدی بهدست بیاورند. هرچند که از هدایای مردمی نیز استفاده میکردند. از جمله اعضای شرکت عبدالله مستوفی بود که در «شرح زندگانی من» (جلد دوم) از این شرکت روایت کرده است. محل شرکت در دروازه قزوین بود که بعدا از طریق وزارت معارف در اختیار دارالمعلمین مرکزی در ابتدای تاسیس با مدیریت «فروغیِ برادر» قرار گرفت.
شاید از مهمترین دستاوردهای حرفه کارگزاری فروغی را در این بدانیم که الگویی متمایز از خط مشی عمومی را پدید آورد و برجای گذاشت. نوعی برکنار نگه داشتن خود از موجسواری پوپولیستی و نوعی محافظهکاری برای مراقبت از مساله ایران در موقعیتهای حاد بحرانی. اوج این را در شهریور۲۰ و نحوه مواجهه با ورود متفقین به کشور و موضوع انتقال قدرت در ایران میبینیم. او از پدیدآورندگان مشی لیبرالی معتدل و محافظهکار بود. از دو کارگزار بزرگ دوره رضاشاه، اگر داور درخط تجددخواهی اقتدارگرا بود، فروغی تجددخواهی لیبرالی میخواست.