Untitled-1 copy

نظریه جرد دایموند در توضیح تاریخ اقتصادی و نابرابری میان جوامع، رقیب آثار دارون عجم اوغلو، ادد گالور و یوال نوح هراری است. اگرچه جرد دایموند با ظهور ادد گالور و نظریه او درخصوص تنوع ژنتیکی و تعارض و نقش آن در تاریخ اقتصادی به کنار رفته بود؛ اما بار دیگر با توجه به نتایج درست تئوری او مورد توجه اقتصاددانان از جمله مارک کویاما قرار گرفته است. کویاما در مقاله جدید خود با در نظر گرفتن نظریه دایموند درخصوص شرایط خاص جغرافیایی اروپا، درستی و صحت فرضیه زمین شکسته دایموند را بررسی می‌کند و نشان می‌دهد که درباره اثر جغرافیای تکه‌تکه‌شده اروپا و پیامدهای آن بر توسعه سیاسی و اقتصادی اروپا حق با دایموند بوده است.

دایموند نقش فرهنگ و نهادها را در تاریخ بشری به‌طور عام و تاریخ اقتصادی به‌طور خاص مقطعی و کمرنگ قلمداد می‌کند. از نظر او تمام مواهب جغرافیایی در ابتدای تاریخ بشری به اوراسیا اعطا شده بود. بسیاری از غلات قابل پرورش در کنار حیواناتی که قابلیت اهلی شدن داشتند، تنها در اوراسیا یافت می‌شدند و همین مزایای جغرافیایی موجب انقلاب کشاورزی، افزایش جمعیت و ظهور شهرها و تمدن‌های اولیه در اوراسیا شد. اوراسیا بالاترین تنوع و تراکم گندمیان وحشی مناسب برای کشاورزی را در اختیار داشته است و همین موجب پیشگامی این منطقه در تولید خوراک و ابداع فنون و روش‌های نوین تولید و انباشت خوراک شد. جدول (1) توزیع گونه‌هایی از گندمیان با دانه‌های بزرگ مناسب برای کشاورزی را نشان می‌دهد. توزیع نابرابر گندمیان وحشی به وضوح قابل مشاهده است. از نظر دایموند منطقه هلال حاصلخیز با بالاترین تنوع پیشگام تولید خوراک بوده است. از طرفی منطقه استرالیا، قاره آمریکا به‌ویژه آمریکای جنوبی و مزو آمریکا و همین‌طور آفریقای جنوب صحرا از کمترین تنوع این گندمیان قابل کشت برخوردار بوده‌اند.

 دایموند می‌گوید این مشکل فرهنگی مردمان بومی سایر نقاط جهان نبود که مانع از تولید خوراک و بهبود فناوری شد، بلکه دسترسی محدود آنها به گونه‌های مناسب برای کشت و تولید خوراک بود که نقش محوری در عقب‌ماندگی این جوامع ایجاد کرد. تولید کشاورزی در آفریقای جنوبی برای هزاران سال شکل نگرفت تا اینکه اروپایی‌ها با کشتی‌های خود محصولات مناسب را به آنجا بردند؛ درحالی‌که آب و هوای آفریقای جنوبی تفاوت چندانی با محیط مدیترانه‌ای ندارد؛ اما فقدان محصولات مناسب مانع از شکل‌گیری کشاورزی، تولید خوراک و ایجاد شهر‌ها، نظام سیاسی متمرکز و تمدن در آفریقای جنوبی شده بود. به نوعی خود نهادها و تکامل آنها از نظر دایموند وابسته به شرایط جغرافیایی بود که مردمان یک ناحیه با آن مواجه بوده‌اند.

مساله قابل توجه دیگر تنوع حیوانات قابل اهلی شدن است که باز هم نیای وحشی 13گونه از 14گونه حیوان باستانی از جمله 5گونه اصلی مناسب برای اهلی شدن محدود به اوراسیا و هلال حاصلخیز بوده است. دایموند می‌گوید جوامعی که ازین مزایای جغرافیایی برخوردار بودند زودتر از بقیه جوامع توسعه‌یافته و با اسلحه، فولاد و میکروب موجبات انقراض و نابودی جوامع دیگر را فراهم کردند. هیچ تفاوت فرهنگی توضیح‌دهنده علل پیشرفت و عقب‌ماندگی جوامع نیست، مشکل سرخ‌پوستان نیستند، مشکل گندمی است که وجود ندارد تا به کشت آن بپردازند. تولید خوراک و انباشت آن پیش‌شرط تشکیل جوامع پیچیده و ایجاد فناوری بود، جوامع هلال حاصلخیز چرخ را برای استفاده از حیواناتی که اهلی شده بودند، اختراع کردند؛ درحالی‌که در جوامع فاقد حیوانات اهلی اختراع چرخ بی‌فایده بود. از نظر دایموند، گندمیان مناسب و حیوانات اهلی شده هلال حاصلخیز به سرعت در عرض جغرافیایی گسترش یافت؛ زیرا عرض جغرافیایی اوراسیا موانع طبیعی کمی در برابر این گسترش داشت؛ اما طول جغرافیایی آمریکا و آفریقا به‌دلیل موانع بسیار جغرافیایی مانند صحرای بزرگ آفریقا یا صحرای مکزیک و تنگه پاناما مانع از انتقال دام و خوراک در طول جغرافیایی می‌شد. این موانع جغرافیایی توضیح‌دهنده این است که چرا دام‌ها و محصولات هلال حاصلخیز برای هزاران سال نتوانستند از شمال آفریقا به آفریقای جنوب صحرا منتقل شوند و عدم ارتباط میان جوامع بومی آمریکایی را نشان می‌دهند.  

شکل (1) نمایانگر این مساله است. به‌طور خلاصه از نظر دایموند در طول تاریخ اقتصادی بشری فرهنگ و نهاد‌ها نقش توضیح‌دهنده‌ای در عقب‌ماندگی و انقراض جوامع یا توسعه و پیشرفت فنی آنها ندارند. تاریخ پر است از مثال‌هایی که جوامعی با دستیابی به خوراک، دام یا فناوری جوامع دیگر به سرعت آن را به‌کار گرفته‌اند و اگر دام‌ها و غلات اوراسیا زودتر به قاره‌های دیگر می‌رسید آنها نیز پا به پای جوامع اوراسیایی به تولید خوراک و نوآوری‌های فنی روی می‌آوردند. این مثال مشهوری است که در زمان فتح آمریکای جنوبی توسط اسپانیایی‌ها در قرن شانزدهم، بومیان آمریکا فاقد اسب بودند. این در حالی است که اسب هزاران سال پیش از فتح آمریکای جنوبی در اوراسیا اهلی شده بود.

بنابراین نهادهای مولد یا بهره‌کش مورد توجه عجم اوغلو تنها نقشی فرعی و دست دوم در تاریخ اقتصادی بشری دارند و فرهنگ مقوله‌ای است که در کنار نقش تعیین‌کننده جغرافیا رنگ می‌بازد. مارک کویاما در مقاله خود تحت عنوان فرضیه زمین شکسته بار دیگر نظرات دایموند را در اقتصاد مطرح می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه جغرافیای اروپا پیش‌شرط نظام سیاسی خاص آن و تحولاتی بود که تنها در اروپا رخ دادند نه در چین یا جای دیگر.

شکل (2) نشان می‌دهد که ناهمواری در نقاط جغرافیایی مرکزی اروپا به همراه جنگل مرکزی در شکل (3) باعث تکه‌تکه شدن و عدم تمرکز سیاسی در اروپا شد مساله‌ای که ژوئل موکیر آن را علت توسعه اقتصادی و رشد بازرگانی بعدی اروپا می‌داند؛ درحالی‌که فقدان ناهمواری در چین از ابتدای تاریخ، گرایش به تمرکز سیاسی در چین و ایجاد امپراتوری‌های بزرگ داشته است. شکل (3) بر خلاف شکل (2) که تنها بر متغیر ناهمواری تمرکز دارد به متغیرهای جغرافیایی دیگری مانند آب و هوای سرد، کانال‌های دریایی یا جنگل‌ها اشاره می‌کند.

این نکات نشان‌دهنده نقش و اهمیت اقتصاد جغرافیا و تاثیری است که عامل جغرافیا بر توسعه اقتصادی دارد. اکثر تحقیقات اقتصادی معاصر بر نقش فرهنگ و نهادها در اقتصاد تاکید داشته‌اند. نورث بر نهادهای رسمی و غیر رسمی تاکید ویژه‌ای دارد و از نظر او تاریخ مکتوب بشری تلاشی بوده است از حرکت از نظام‌های دسترسی محدود به نظام‌های دسترسی باز، نهادها با تاثیر بر کارآیی تطبیقی اقتصاد باعث تکامل نهادی و توسعه اقتصادی یا بالعکس باعث عقبگرد و کاهش رشد اقتصادی شده‌اند. عجم اوغلو و رابینسون نیز مجموعه‌ای از عوامل نهادی و شانس در بزنگاه‌های تاریخی را در سرنوشت جوامع دخیل می‌دانند. مکلاسکی به اخلاق و نقش آن در انقلاب صنعتی اشاره می‌کند و موکیر تنها اشاره‌ای به فضای سیاسی منحصر به فرد اروپا دارد. از طرف دیگر اشرف و گالور بیشتر بر تنوع جمعیتی بین فردی تاکید دارند و نقش و اهمیت جغرافیا را در سایه تنوع ژنتیکی قرار می‌دهند. با این حال مقاله کویاما بار دیگر ثابت می‌کند که جغرافیا نه تنها یک متغیر بی‌اهمیت نیست، بلکه شاید از مهم‌ترین متغیرهایی است که حتی در حال حاضر در زندگی اقتصادی و اجتماعی ما نقش پررنگی دارد.

نظریه دایموند نهادها، فرهنگ و اخلاق را همچون فناوری به‌عنوان متغیرهایی می‌بیند که در ابتدای تاریخ اهمیت قابل توجهی نداشته‌اند و آنچه همواره بر زندگی انسان‌ها در قاره‌ها تاثیرگذار بوده جغرافیا و شرایط و مزایایی بوده است که جغرافیا و محیط در اختیار انسان قرار داده یا از او سلب کرده‌اند. از نظر دایموند مابین دو گروه داراها و ندارهای تاریخ، مردمان اوراسیا به دسته اول و مردمان قاره‌های دیگر به دسته دوم تعلق دارند. مزایای جغرافیایی به‌گونه‌ای نابرابر توزیع شده و سرنوشت هر جامعه با توجه به جغرافیایی تعیین شده که پیش از شکل‌گیری نهاد‌ها بر زندگی جوامع تاثیرگذار بوده است.