سیل به روایت بیهقی

 هرچند گفتند از آنجا برخیزید که مُحال بود بر گذرِ سیل بودن، فرمان نمی‌‌بردند، تا باران قوی‌‌تر شد، کاهل‌‌وار برخاستند و خویشتن را به پای آن دیوار‌‌ها افگندند. و آن هم خطا بود، که بر راهِ گذر سیل بودند.  پاسی از شب بگذشته سیلی در رسید که اقرار دادند پیرانِ کهن که بر آن جمله یاد ندارند. و درختِ بسیار از بیخ بِکنده می‌‌آورد و مغافضه [به ناگاه گرفتن] در رسید، گله‌‌داران بجستند و جان گرفتند.  بسیار کاروان‌‌سرای که بر رسته وی بود ویران کرد و بازار‌‌ها همه ناچیز شد و آب تا زیرِ قلعت آمد.  و این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حسابِ هیچ شمارگیر نیاید.  و از چند ثقه زاولی شُنودم که پس از آنکه سیل بنشست، مردمان زر و سیم و جامه تباه‌‌شده می‌‌یافتند که سیل آنجا افگنده بود، و خدای عزّ و جل تواند دانست که به گرسنگان چه رسید از نعمت.

 

تاریخ بیهقی، به تصحیح دکتر محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی/  صفحات ۲۵۹ تا ۲۶۱