اقتصاد کاشان از نگاه زن مستشرق
اهمیت بازار و تلگرافخانه
نقش تلگراف و تلگرافخانه در توسعه ایران و کاشان
دو عامل کلیدی آن ایام در توسعه کاشان و ایجاد رونق و نوزایی را شاید بتوان بازار و تلگرافخانه (دو بال سنت و مدرنیسم) دانست. پایداری این دو عامل در کنار هم و به صورت خلاقانه و زایا میتوانست موتور قدرتمند رونق شهری شود؛ همانگونه که در وجه نادرست، عامل بدبختی و فساد شده بودند. اعطای امتیاز ایجاد شبکه تلگراف در دوره ناصرالدینشاه روی داد. گسترش این خطوط علاوه بر انتقال پیام در بالا، در زیر و سایه خود موجد تشکیلات اداری و زیرساختی بوده است که به تبع خود، تعاملات فرهنگی، سیاسی و بازرگانی را نیز دامن میزدند. با ایجاد شبکه و خطوط تلگراف تا جنوب ایران، سیاحان غربی نیز به میمنت و در امتداد این خطوط و در سایهسار تلگرافخانهها به سفر اقدام میکردند. تلگرافخانه کاشان که در عمارت دولتخانه تجهیز شده بود، یکی از این مراکز است که به علت قرارگرفتن در مرکز کشور از اهمیت بالایی برخوردار بود.
حاکم کاشان قبل از رسیدن دیولافوا از حضور وی توسط رئیس تلگرافخانه مطلع شده و عمارت را در اختیار وی قرار میدهد. عمارت دوطبقه دولتخانه و چارباغ صفوی که از شاهکارهای معماری این دوره تلقی میشد و به عبارتی با الگوی چهارباغ اصفهان طراحی شده، دارای باغ و قنات مخصوص و موسوم به قنات شاه و چارباغ و مهمانسرای عباسی نامیده میشد، ظاهرا قرینه سردر باغ فین بوده و به لحاظ موقعیت در امتداد آن در میدان ۱۵خرداد کنونی (میدان تلگرافخانه و مجسمه سابق) وجود داشته و به ثبت ملی هم رسیده بوده است. این عمارت بعدها به پیشنهاد فرخخان امینالدوله که یکی متولیان صدور همین امتیاز تلگراف بوده و به عنوان سفرکرده فرنگ، تاثیر زیادی از صنعت و معماری و فضای اروپا گرفته، در اختیار شرکت انگلیسی تلگراف قرار گرفت و یکطبقه آن صرف تلگراف شد و بخشی نیز بهعنوان مهمانسرای کاشان در نظر گرفته شد (در خصوص تاثیر غرب بر فرخخان و سه ایرانی مدرنیست دیگر یعنی میرزا صالح، ابوالحسن و رضاقلی). این بنا پس از انقضای امتیاز تلگراف تحویل اداره پست شد.
جدا از شاردن و دیگران؛ دیولافوا و بعد از آن ادوارد براون و دالمانی در این عمارت باارزش سکنی گزیده و از آن تعریف یا عکس ارائه کردهاند. این بنای تاریخی که در ۵/ ۴/ ۱۳۵۲ با شماره ۹۴۴ در فهرست آثار ملی به ثبت رسید و حدود ۳۰۰سال از تخریب در امان مانده و حتی بازسازی شده بود، در ۱۱ اسفند ۱۳۵۷ متاسفانه منهدم و نابود میشود. موضوع دیگر مرتبط با عمارت تلگرافخانه و نقش توسعهای آن، مربوط به شکلگیری اولین عکسهای کاشان ذیل آن است. ارنست هولستر (۱۹۱۱- ۱۸۳۵م) آلمانی یکی از کارمندان تلگرافخانه بود که اولین عکسهای تاریخی اصفهان و تا حدی کاشان را هم به نام خود ثبت کرد. او با اعضای هیات مهندسی تلگراف انگلستان طی سفری دشوار وارد ایران شد و در خطوط تلگراف بخشهای کوهرود - مرغاب، کاشان و سرانجام اصفهان در جلفای نو اقامت گزید تا مدیریت تلگرافخانه را بر عهده گیرد. وی پس از ازدواج با مریم حقنظر تا ۱۸۹۷ بیش از هزار عکس از ایران گرفت که بیشتر تصاویرش مربوط به اصفهان و تعداد اندکی هم از تهران، قم و کاشان هستند.
قدیمیترین عکسهای اصفهان، از جمله عمارت تلگرافخانه مربوط به وی است. او با دیولافوا در ثبت تاریخی شماری از عکسهای کهن ایران و کاشان، شریک است. به عبارتی کار و اقامت وی در بخش تلگراف کاشان نقش مهمی در تاریخ تصویری داشته و بخشی از تاریخ و احیای گذشته عینی و عکسی کاشان و اصفهان در گرو توسعه تلگراف و عمارت تلگرافخانه بوده است. اما برای درک اهمیت این زیرساخت ارتباطی مدرن و نقش تلگراف و سیمهایش، خاصه در دو منطقه و اقلیم و فرهنگ، باید به خاطرات انتهای سفر ژان دیولافوآ از زیرساخت تلگراف در ایران رو کنیم. در انتهای سفر و در شوشتر، نوشته دیولافوآ در این مورد، عیانکننده یکی از ریشههای مواجهه غلط و نادرست با تکنولوژی و مدرنیسم، به علت فرهنگ و قدرت فاسد سیاسی و فساد نهادینهشده در فرهنگ عمومی است.
او در پایان سفر و پس از تجربه تلخ کارگزاران ناصری در برآورد و تعمیر سد ساوه میگوید: «در چند سال قبل که دولت انگلیس امتیاز کشیدن خط تلگراف را گرفت، متعهد شد که روی تیرهای چدنی یکسیم برای مخابرات دولت ایران اختصاص دهد و بنابراین در جنب ادارههای انگلیسی، تلگرافخانههای ایرانی هم تاسیس شد و شاه هم مسرور شد که میتواند با ایالات ارتباط داشته باشد و به این فکر افتاد که در ولایات و ایالات دیگر هم که از این خط اصلی دور هستند، خط تلگرافی دایر کند تا بتواند از پایتخت با تمام نقاط مملکت ارتباط داشته باشد و به حکام دستوراتی دهد و از حوادث یومیه کشور خود آگاه باشد؛ غافل از اینکه تیرهای چوبی مانند تیرهای چدنی استحکام ندارند. به علاوه متصدیان هم به فکر مداخل افتاده و به جای تیرهای چدنی، تیرهای چوبی نازک و کمدوام به کار بردند و به جای دستگاههای خوب انگلیسی، دستگاههای از کار افتادهای را خریداری کردند و به دایر کردن چنین خط تلگرافی مباهات کردند.
اما طولی نکشید که به واسطه عدممواظبت و ندیدن تعمیر پس از یک یا دو سال، این تیرها سرنگون شدند و سیمها جابهجا قطع شد و دستگاهها از کار افتادند. ناچار اولیا برای صرفه و صلاح، دوباره چاپار را به کار انداختند. اکنون از این خط تلگراف فقط یک عده کارمند باقی مانده که در خانههایی منزل دارند و کم و بیش حقوقی از دولت میگیرند و بیم دارند که مبادا دوباره کارمندانی برای تعمیر این خط بیایند و آنها را به زحمت اندازند.» نگاه دیولافوا حتی اگر برآمده از خشم و ناراحتی از ظلالسلطان و حاکمان محلی خوزستان و سد راه بودن آنها برای حفاری و خروج آثار شوش تلقی شود، از حقیقتی عظیم پرده برمیدارد.
نخست اهمیت تلگراف و سپس نقش فساد در توسعه یا عدمتوسعه که با همان کلید واژه «مداخل» (کسب درآمد و رانت از فروش مقام و منصب) ژان معرفی شده است. این تاثیر را در شهر کاشان نیز مانند کل ایران آن روز شاهدیم؛ در جایی که کارگزاران سالم، صالح و دانشمند بر مصدر امور و در کثرتاند، شهرها را پررونق و ثروت میبینیم و در جایی که اینگونه نیست، فقر و خرابی و تباهی بیداد میکند. چهره کاشان در نظر بیشتر سیاحان بعد از دیولافوا تیره، در خرابی و ویرانی ترسیم شده است. به عبارتی با این دو وجه، ثبت و ضبط احوال تاریخی گذشته ما از خلال خارجیان سیاح در موازات سیم تلگراف و از سویی نحوه رفتار ما با یکی از عوامل توسعه، گویای دو نکته کلیدی در توسعه است؛ تغییر رفتار و نگرش و پرورش کارگزاران و ملوک توسعهیافته برای تصدی امور و توسعه و رشد دادن شهرها و نقاط. در گزارش دیگر و نوشته اوژن اوبن که چند سال بعد (۱۹۰۵-۱۹۰۷ یا ۱۲۸۳-۱۲۸۵ش) و همزمان با انقلاب مشروطه در ایران وزیر مختار فرانسه بوده و به کاشان آمده است، نقش تلگراف را در سیاست و اداره شهر بسیار روشنتر میبینیم.
وی هر چند شهر را رو به فلاکت و خرابی ذکر کرده، وقتی به کاشان آمده، شهر فاقد حاکم بوده و امور حکومت را به رئیس تلگرافخانه که یکی از افراد خانواده شیبانی (رقیب خاندان غفاری عصر قاجار) به نام میرزا احمدخان بود، سپرده بودهاند. به نظر او کارکنان ادارات پست و تلگراف و در شهرهای مرزی کارکنان گمرک، نخبهترین کارمندان دولتی ایران را تشکیل میدهند و در مواقع لزوم، مطابق سنت رایج نایبالحکومهها از میان آنها انتخاب میشوند یا ادوارد براون نیز چند سال بعد از دیولافوا وقتی به کاشان پا مینهد، در تلگرافخانه که رئیسش را اگانور ارمنی و مسلط به زبان انگلیسی دانسته، اتراق میکند و میزبانش رئیس گمرک کاشان به نام میرزا حسینخان بوده که او را بسیار خوشمشرب و خوشصحبت و اهل موسیقی و تار و حکایت ذکر کرده است.
کارگزاران توسعه/ سد توسعه
از نظر دیولافوا یکی از کارگزاران درجهیک کاشانی و حتی ایرانی، همان نظامالدین غفاری مهندسالممالک است که وقتی میخواهد چند نفر شایسته در ایران را معرفی کند، نام او را میبرد، اما او نیز مغضوب شاه و حکام فاسد شده و به تبعید فرستاده شده است. جای وی را امثال حکامی گرفتهاند که به صرف داشتن رابطه با شاه و زنش، به نومنصبی و نوکیسگی رسیدهاند (برادر پینهدوز انیسالدوله که به واسطه خواهرش که زن شاه است، به حکومت رسیدهاند). به زعم دیولافوا، تاریخ کاشان در پیوستگی با اصفهان است و با یورش و غارت افغانها در قرن هجدهم، هر دو شهر ویران شدهاند، اما «حاج حسینخان» دوباره این شهر را تعمیر و قصرها و ابنیه مذهبی باشکوه عصر صفوی آن را مرمت کرده است. با توجه به نقشی که برای این فرد در آبادانی آن روز کاشان برمیشمرد، احتمالا باید با سهو شنیداری یا قلمی ژان روبهرو باشیم و این فرد باید عبدالرزاقخان باشد (بهرغم ذکر حکومت به نام محمدحسینخان در دو برهه قبل و بعد از او) که بعد از معزالدین محمد غفاری (حاکم کاشان پس از کشته شدن نادر در ۱۱۶۰ق) و کنارهگیری او به عنوان دامادش، زمام اداره کاشان را در اثنای حملات مختلف ایام زندیه بر عهده گرفت.
او با حمایت و فرمانبری کریمخان زند تا دهه ۱۱۹۰ ضمن رهاندن و امن کردن کاشان از یورش مدعیان و طاغیان قدرت (در ۱۱۸۰ق)، برج و بارو و خندق دفاعی کاشان را مرمت و احیا کرده و بهعلاوه بعد از زلزله مهیب ۱۱۹۲ق مبادرت به بازسازی کاشان از ویرانهها کرده و براساس اشعار صباحی بیدگلی شاعر معاصرش، حتی از اموال شخصی دست به بازسازی بازار و ساخت مدرسه رزاقیه، مسجد، قنات و گرمابه (حمام خان بازار) و سایر امور عمرانی زده و نام بسیار نیکی از خود به یادگار گذاشته است. با این حال تا آن عصر از رونق و شهرت صنعت شعربافی و بافندگی کاشان و برند خاصی به نام «شال حسین قلیخانی» سخن میرود که ظاهرا همین فرد طراح و سرپرستش بود و به واسطه شهرتش لرد کرزن، به رغم ویرانه و ماتمخیز دانستن کاشان در حوالی ۱۸۹۰م (۱۰سال بعد از دیولافوا) آن را عالیترین نمونه هنری ایران قلمداد کرده است. البته دالمانی که در ۱۳۲۴ق و عصر مظفرالدین شاه به ایران آمده، مانند فلاندن این برند را مخمل و ابریشمهای حسین قلیخانی ذکر کرده است. ژان، سلسله مراتب سیاسی آن دوران کاشان را حاکم یا نایبالحکومه، صاحب منصبان او، یساولان، میرزای حاکم و و غلامان برمیشمرد.
عکسی که از میرزای کاشان و صاحبمنصبان ارائه کرده به نحوی پارادوکسی و به رغم خواست او و میرزا، پسربچه سیاهپوستی را به عنوان پیشخدمت در خود جای داده که حاوی تمایزگذاریهای منزلتی و گاه نژادپرستانه است (ژان او را کاکاسیاه عنوان کرده و ورودش به عکس را تصادفی و برخلاف خواستش میداند). نام حاکم کاشان که دیولافوا او را لایق ذکر نام ندانسته، محمدحسنخان برادر انیسالدوله است که ۱۰ سال و متناوبا تا ۱۳۱۲ق عهدهدار آن مقام بوده است. قبل از وی نیز میرزا فتحعلیخان صاحب دیوان (۱۲۹۹ق) و مصطفی قلیخان سمنانی حاکم کاشان بودهاند. مهمترین یافته ژان عارضه امارتفروشی و فساد سیاسی در ایران است. او در کاشان از مداخل سخن میراند. مداخل عامل فساد و توسعه فقر و تباهی در ایران بوده، به حدی که زن حاکم کاشان نیز به عنوان ارزش و سوال، مقدار مداخل ژان را میپرسد و ناخودآگاه کلیدیترین مفهوم مخل توسعه در ایران برای توصیف ساختار و مجموعه ارتباطات با قدرت و افراد و نهادهایی را که مانع توسعه ایران شده بودند (و کاشان را نیز بعدها از توسعه بازداشتند) و عامل فرهنگ نهادینهشده باج و بهره مقام است، هویدا میکند.
هرچند در سالهای بعد از سفر ژان، کاشان در نظر سیاحان رو به ویرانی رفته، میتوان کاشان را از توسعهیافتهترین شهرهای ایران در عصر دیولافوا دانست؛ همان گونه که ژان میگوید: «امروز نیز شهر کاشان یکی از شهرهای آباد و پرثروت ایران است. مردمانش همه هنرمند و صنعتگر هستند. خانهها با خشت و گل ساخته شده ولی تمیزند. دیوارها بلند هستند و کوچهها را از ریزش خاک کثیف نمیکنند. تقریبا تمام کوچهها سنگفرش شده و دارای مجاری هستند که آب باران را منتقل میکنند. بر سر چاهها تختهسنگهای بزرگ گذاشتهاند تا عابران بدون خطر بگذرند و هر روز کوچهها را جارو میکنند و آب میپاشند. اگرچه شاید مسافران اروپایی که شهرهای کثیف شرقی را دیدهاند گفته مرا حمل بر اغراقگویی کنند ولی اطمینان میدهم که آنچه نوشتهام واقعیت دارد.»
برساختن سیمای کاشان در غرب
نقش دیگر دیولافوا، قالب و شکلدهی به ذهنیت و شناخت غربیها از شرق و ایران و حتی کاشان است. درج یادداشتهای او در هفتهنامه «تور دو موند» و چاپ آنها در قالب کتاب در کوتاهمدت و چاپ مجدد این یادداشتها در دو کتابش، موج جدیدی از گرایش به باستانشناسی از شرق و خاصه ایران را باعث شد. به عبارتی کشفیات او به نحوی، رقابت و چیرگی یافتن به ذخایر و میراث ایران را در پی داشت. حتی رویکرد و نگاه سیاحان بعدی عمدتا با انگاشتهها و مطالب او پیشانگاشته و قالبگیری شد. اهمیت کاوش در ایران به حدی بود که فرانسه محرومشده از امتیاز ناصری با تلاش و سعی آشکار و نهان و توسل به تولوزان و... توانست امتیاز حفاری در کل کشور را برای ۶۰سال بگیرد؛ قراردادی که فرانسه عقبمانده از بریتانیا و بلژیک و روسیه را در موج امتیازفروشی و فساد سیاسی، اداری دربار، دارای انحصار در باستانشناسی ایران کرد و بعد از ۱۰ سال از سفر و ممنوعیت بازگشتش، پای دمورگان را به شوش و ساخت قلعهای به سبک قرون وسطی اما با آجرهای حفاری آنجا باز کرد.
پس گزارش او از خزانه شوش در کنار عکسهای تاثیرگذار، بیشترین اثر را در شروع موج دفینهجویی غربیها به ایران داشت. عکسهای او نیز نقش مهمی در ساخت تصاویر مثالی و افسانهای شرق داشت. مؤید این نظر، طرح جلدهای ویراستاران کتب ژان برای چاپهای پس از مرگ اوست. ویراستی از این سرگذشتنامه در دو مجلد جداگانه نیز منتشر شده که یکی مربوط به سفر از قفقاز تا تختجمشید و دیگری از شیراز تا بغداد است. طرح جلد این دو کتاب (چاپ ۱۹۷۰ پاریس) به ترتیب تیمچه امینالدوله و مسجد و منار مخروبه شوشتر (ج۲) انتخاب شده است. شکوه و عظمتی که از تصویر تیمچه (جیک) تلالو میکند، معرف محتوای سفر تا تختجمشید است و کاشان به عنوان سرآمد آن انتخاب شده است.
در حالی که مسجد شوشتر هرچند کهن و ساخته قرن نخست هجری و به زعم دیولافوا با نقشه مسجد عمروعاص مصر قابل قیاس است، خرابی و زخمخوردگیاش از فقر و فساد، معرف بقیه سفر او تا بغداد است (کمااینکه در سفر اول نیز از سه منطقه ایران و عراق و ترکیه صرفا ایران تعریف و تمجید او را برمیانگیزد). بهاین ترتیب، کاشان عروس و گل سرسبد مناطق دیده شده و از لحاظ صنعت، رونق، آبادانی و تمیزی، کاروانسراها و تجارت، مطلوب و از لحاظ سیاسی مانند کل ایران نامطلوب ارزیابی شده است. امروزه این ساحتها در زمره شاخصههای ارتباطات، زیرساخت، بهداشت و تغذیه، مشروعیت سیاسی، مشارکت و... قرار میگیرند.
سیمای زنان
یکی از دستاوردهای مهم دیولافوا گذشتن از محدودیتهای اعمالی زمانه خود بر زنان و ارائه اطلاعات خوب از قلمرو زنان ایران است (به واسطه زن بودن). بهعلاوه شماری از نخستین عکسهای زنان ایران از اوست. از حدود ۲۳۶ عکس کتاب اولش، حدود ۳۰عکس به صورت مشخص و فیگوراتیو به زنان اختصاص یافته است. از میان این زنان، دو تصویر و مکالمه مهم علاوه بر ترکانخانم، زن شیخ خزعل و پلنگ مشهورش در خرمشهر، یکی مربوط به زنی به نام فاطمهخانم در آوه و دیگری زن زیبا قلمدادشده حاکم کاشان است. ملاقات ژان با دو زن کاشانی (زن حاکم و زن امام جمعه) و انعکاس نظریات آنها را تا حدی میتوان معرف وضعیت کل زنان آن عصر دانست. ژان با عکسی که از زن حاکم برمیدارد، به نحوی وی را به لحاظ ظاهری معرف زنان ایران میکند و کلیشهای از آنها برای غربیان در سالهای بعد هم میسازد.
تصویر زیبایی او تعبیری کمنظیر است. اما در کنار ملکه زیبایی، شاهدیم که عقبماندگی زنان در کاشان، حول مجادله دو زن صاحبمنصب حاکم و امام جمعه با نقل دیولافوا به خواننده منتقل میشود. زن حاکم با نقل اینکه در انگلیس و روسیه، زنان، شاه یا رئیس ارتش شدهاند، گمان میکند که آنها سبیل دارند یا مانند شاه قجری چندین همسر. نقل ژان ضمن تقبیح، یادآور نگاه زن حاکم از خوشبختی زن است، او خوب خوردن و خوابیدن و کار نکردن را معیار میداند و ژان را به خاطر کار کردن در مقام عکاسباشی تخفیف میکند و اطلاعات ضعیفش از جهان را به رخ زن روستایی اما به زعم ژان بدون جاهطلبی و ساده امام جمعه میکشد. این نگاه را تا حدی میتوان به کل زنان آن دوران تعمیم داد. به عبارتی سقف مطالبات زنان را در نیازهای اولیه و زیستی و در سطح طبقات قدرتمند و ثروتمند تا حدی در امنیت و مقام باید دانست.
با این نگرش، بعید بود توسعه برونزا، وارداتی و از نوع رضاخانی هم به رغم نزول مشروطه بتواند تغییری در انتظارات دهد. ژان در جایی دیگر و سهسال بعد، در سفرنامه دومش تحلیلی که از مسائل زنان میدهد، بیشتر قابل تعمق و بازنمای وضعیت و مشکلات زنان کل کشور است: فقر، ضعف بدنی، نازایی و بیماریهایی همچون آبله (در بوشهر ۱۸۸۴)؛ از جمله مسائل مورد اشاره اوست. در کنار سوگیریها و اروپامحوریهای ژان و نیز نگاه بعضا استعماری و عتیقهجویی، انتقال آثار شوش به موزه لوور به صرف بخشش یکمدال یا شکستن سرستون با کله گاو بالدار شوش با پتک و حمل به لوور در مجموع ژان را باید زنی نادر و فراتر از زمانه خود بدانیم؛ زنی کنجکاو و کتابخوان و جسور و خطرپذیر که قبل از رسیدن به هر شهر، کتب تاریخی و مطالب نگاشتهشده درباره آن را مرور و مطالعه کرده و حتی آنها را نقد میکند. در مورد کاشان، وی از نادر افرادی است که فرضیه بنای کاشان و وجه تسمیه آنها با زبیده زن هارونالرشید را که بسیاری از مورخان و نویسندگان تکرار کردهاند، نقد میکند و آن را ساخته و پرداخته برخی مورخان اسلامی میداند که خواستهاند آبادی و ساخت آن را به خلفا نسبت دهند. دلیلش را هم اعزام ۲۰هزار سرباز از کاشان و قم برای آخرین پادشاه ساسانی به روایت ابنالاثیر میداند.