البته، این فرضی بی‌پایه است؛ زیرا اگر این فرض حقیقت داشت، سیاست موضوعی بسیار ساده بود. نیازی نبود درگیر این مساله باشیم که اجتماع چگونه «اراده عمومی» خود را تشخیص می‌‌دهد و شاید تمام آثاری که در ۴۰۰ سال گذشته به علوم سیاسی ارتباط داشته نانوشته می‌‌ماند. برعکس، سیاست بیشتر به تنش‌ها و برخورد منافع افراد و حکومتی مربوط می‌‌شود که مدعی است سخنگوی آنهاست. همین برخورد منافع دلیل انقلاب‌‌های بزرگ سیاسی عصر جدید بوده است.

در هر حال، از دید ماکیاولی، شهریار بی‌‌گمان مظهر نیکی دولت است. این نکته مهمی است. یکی از دلایلی که خوانندگان امروزی اغلب ماکیاولی را سرزنش می‌‌کنند این است که می‌‌پندارند صرفا کتابی را می‌‌خوانند سرشار از پندهایی به شهریار درباره روش های دستیابی به قدرت، یعنی نوعی کتاب درسی درباره استبداد. به اعتقاد ما، برداشت نادرستی است اگر درباره شهریار این‌گونه بیندیشیم که راهنمایی است مختصر درباره اینکه «چگونه دیکتاتور شوید و دیکتاتور بمانید.» توصیه بی‌‌توجهی به موازین اخلاقی الزاما توصیه‌‌ای به شخص شهریار به عنوان فرد نیست. در واقع، در روزگار ماکیاولی،زمینه یکی دانستن شهریار و دولت در عمل وجود داشت. سده شانزدهم سده‌‌ای بود که فردگرایی ویژگی برجسته آن به شمار می‌رفت. به توانایی و قدرت فرد - چه هنرمند، چه دولتمرد - احترام زیادی می‌‌گذاشتند و شاید اهمیتی فزون از اندازه برای آن قائل بودند. این موضوع با بی‌‌اعتقادی به دخالت پروردگار در مقام عاملی تعیین‌‌کننده همراه بود. در مقابل، کسانی مانند ماکیاولی بر عوامل «طبیعی»، مثل شخصیت و قدرت شهریار تکیه می‌‌کردند. بنابراین دولت را آفریده فرد می‌‌دانستند و آن دو را یگانه می‌پنداشتند.

در هر حال، برای یگانگی شهریار و دولت دلیل دیگری نیز وجود داشت. اگر در پی ریشه واژه «دولتstate» بگردیم، بهتر می‌‌توانیم این مطلب را دریابیم. معنای اصلی این واژه که از لاتین برگرفته شده است، «موقعیت» یا «وضعیت» است؛ ولی رفته‌رفته معنای اصلی آن بدل شد به موقعیت سیاسیی که برتر با برترین بود. در ایتالیای قرون وسطی، هدف صاحب‌منصبان و «سرکردگان» مردم این بود که تا سرحد ممکن مقام (status) خود را حفظ کنند. رفته‌رفته، در دوره گسترش حکومت استبدادی ایتالیا، کسانی که این مقام‌ها را بر عهده داشتند، توانستند موقعیت خود را به کل ساختار اداری و دیوانی آن وابسته بدانند. پس از دستیابی به این وضع، در نظریه سیاسی آن دوره، شهریار و دولت یکی شدند. ماکیاولی این یگانگی منافع شهریار و دولت را  به‌عنوان اصلی بدیهی پذیرفت.

سنت روشنفکری در غرب (از لئوناردو تا هگل)

تالیف: ج.برونوفسکی/ ب.مازلیش

ترجمه: لی‌‌‌‌‌‌‌‌لا سازگار، انتشارات آگاه