ابداع دوباره تاریخ فرنان برودل زاده ( ۲۴ اوت ۱۹۰۲ درگذشته ۲۷ نوامبر ۱۹۸۵) مورخ فرانسوی و از چهره‌های سرشناس مکتب آنال در قرن ۲۰ میلادی و پس از جنگ جهانی دوم بود

شاید معروف‌ترین اثری که یکی از مورخان «آنال» پدید آورده، مدیترانه و دنیای مدیترانه‌ای در عصر فیلیپ دوم ۱۹۴۹ نوشته فرناند برودل باشد.  فرناند برودل در ۱۹۰۲م. به دنیا آمد. تحصیلات خود را در رشته تاریخ انجام داد و برای مدت ۱۰سال از ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۲م. در الجزایر به سر برد. در آنجا بود که وی مدیترانه را شناخت. مدیترانه را از سواحل دیگرش، دقیقا خلاف جهت آنچه از گذشته معلوم بود به نقد و بررسی کشید. فور، مراد و دوست برودل، تاثیر شگرفی در وی گذاشت. به‌طور مثال در سال۱۹۱۳ فور کتابی به‌عنوان « مقدمه جغرافیایی تاریخ» نوشت که بر شخصیت برودل تاثیر بسیاری گذاشت. این دوستی باعث شد که فور پایان‌نامه دکترای برودل را سرپرستی و هدایت کند. موضوع پایان‌نامه وی ابتدا سیاست مدیترانه‌ای فیلیپ دوم بود. به پیشنهاد فور این عنوان به مدیترانه و دنیای مدیترانه‌ای در عصر فیلیپ دوم تغییر یافت و این خود چشم‌انداز دیگری از رویکرد محیطی فراروی مورخ گشود. برودل طی سال‌های تحقیق، از آرشیوهای سیمانکاس Simancas، مادرید، جنوآ، رم، و نیز و دوبرونیک استفاده کرد.

برودل در این کتاب مانند لوسین فور از جغرافیای دنیای حوزه مدیترانه آغاز می‌کند؛ اما برخلاف وی (و گرچه خود در متن نوشته منکر این امر است)، به جغرافیا نقشی مهم‌تر و حتی تعیین‌کننده در تاریخ بشر اختصاص می‌دهد. برای برودل مدیترانه بعدی از دنیاست که در بافت تاریخ انسانی به دو مضمون تکنولوژی و مبادله تاکید می‌کند. تاریخ بشر تاریخ سلطه فناوری و توسعه مهارت‌های کهن است: تکنولوژی آتش و آب، سفال‌گری، بافندگی، فلز کاری، دریانوردی و سرانجام نوشتن با نگاهی به قسمت‌های مختلف کتاب مدیترانه و دنیای مدیترانه‌ای که به سه بخش تقسیم می‌شود، می‌توان نقش رویکردهای محیطی را در تاریخ‌نگری برودل یافت.

بخش نخست: نقش محیط طبیعی. در این بخش جغرافیای جهان مدیترانه موضوع تحقیق است. «جهان مدیترانه» برودل پهناور است: از امپراتوری عثمانی در شرق تا امپراتوری اسپانیا در غرب و نیز شامل صحرای شمال آفریقا، اروپای شرقی و مرکزی و غربی، حتی اقیانوس اطلس و سرزمین‌های ساحل مدیترانه. برودل ابتدا کوه‌ها و تپه‌ها و دشت‌ها و کرانه‌ها و جزایر مدیترانه را در نظر می‌گیرد. بحث جغرافیای جهان مدیترانه با تحلیل وضع مواصلات و شهرها به پایان می‌رسد.

برودل «زمان تاریخی» را به سه لایه تقسیم می‌کند که هر لایه برای یکی از بخش‌های کتاب است. «زمان جغرافیایی» به نخستین بخش اختصاص دارد. به عقیده او، رابطه انسان‌ها با محیط طبیعی در آن زمان بسیار کند تغییر می پذیرفت، دگرگونی تقریبا نامحسوس بود و در تکرار و چرخه‌های تکراری براساس گردش فصل‌ها سال خلاصه می‌شد. با تعمق در گفت‌وگوی فراهم‌آمده در مکان و زمان، فرناند برودل به مساله «حقیقت زمان» می‌پردازد: «آیا ما ملزم به زمان تجزیه کردن تاریخ از سایر جنبه‌های زندگی هستیم؟ آیا می‌توانیم تاریخ را جدای از زمان جغرافیایی یا زمان اجتماعی یا زمان فردی مجزا کنیم. به نظر برودل تغییرات جغرافیایی تاریخی در دورانی بسیار طولانی چیزی است که به واقع مهم است.

بخش دوم: سرنوشت‌های جمعی و روندهای عمومی، توجه در این بخش به ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی معطوف می‌شود؛ یعنی اقتصاد، تجارت، قیمت‌ها و نیز امپراتوری‌ها، جامعه‌ها و «تمدن‌ها»ی جهان مدیترانه، و در پایان بحثی درباره جنگ‌ها و فنون جنگی. گرچه عنوان بخش سوم رویدادها، سیاست و مردم است. اما به نظر می‌رسد توجه برودل در تبیین حوادث به ساختارهای جغرافیایی در دو بخش آخر کتاب نیز واضح و مبرهن است. به نظر برودل در عهد فیلیپ دوم، امپراتوری اسپانیا بر غرب «جهان مدیترانه» چیره بود و امپراتوری عثمانی بر شرق آن. حتی برودل در سومین و واپسین بخش کتاب برای اینکه نشان دهد چرا فیلیپ دوم نتوانست نتیجه پیروزی پانتو را به سیطره بر کل جهان مدیترانه تعمیم دهد، برمی‌گردد به دو بخش پیشین کتاب و تاثیر ساختارهای جغرافیایی، برودل همچنین دشواری مواصلات در امپراتوری پهناور اسپانیا را مورد توجه قرار می‌دهد که حتی پس از شکست ناوگان عثمانی، فیلیپ دوم را در تنگنا می‌گذاشت و در این زمینه رجوع می‌کند به بخش نخست کتاب درباره جغرافیای جهان مدیترانه استدلال برودل این است که موضوع تاریخ‌نگاری سنتی، یعنی «رویدادها» در تاریخ نقشی بالنسبه ناچیز دارد و ساختارهای وسیع‌تر و عمیق‌تر بیرون از اختیار افراد (حتی افراد مقتدری مانند فلیپ دوم) به‌شدت قدرت عمل آنان را محدود می‌کنند. او در دیباچه تحریر اول کتاب می‌نویسد که دولتمردانی همچون فیلیپ با وجود آنچه می‌پندارند، بیش از آنکه فاعل باشند، منفعل هستند.

در همان دیباچه، برودل در عباراتی مشهور که غالبا از او نقل می‌شود، خاطرنشان می‌سازد: «تاریخ رویدادها چیزی نیست به جز تاریخ تلاطم‌های سطحی و کف و حباب آب‌ها که بر دوش نیرومند جزر و مد تاریخ به این‌سو و آن‌سو رانده می‌شوند. (تاریخ رویدادها به غایت پر هیجان و سرشار از سرگذشت‌های جذاب انسانی است؛ ولی در عین حال از هرگونه تاریخ دیگری خطرناک‌تر است... رویدادهای پرهیاهو اغلب انفجارهایی لحظه‌ای و جلوه‌های سطحی حرکت‌هایی به مراتب بزرگ‌ترند و جز در چارچوب آن حرکت‌های عظیم تبیین‌پذیر نیستند.» پس، به عقیده برودل، حاصل پیکار برای تفوق در جهان مدیترانه، پیامد ساختارهای درازمدت جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بود، نه نتیجه رویدادهایی مثل نبرد لپانتو یا کارهای افرادی مانند فیلیپ دوم. برودل آن پیکار را از آن رو به‌عنوان مثال برگزید تا نکته‌ای ژرف‌تر را درباره سیر تاریخ انسانی به اثبات برساند. بنابراین قهرمان کتاب او، نه فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا، بلکه دریای مدیترانه است.

در جای دیگر، برودل وضع آدمیان را در افعالشان در تاریخ به وضع زندانیان و اسیران تشبیه می‌کند و می‌گوید انسان‌ها در محیط فیزیکی و چارچوب ذهنی خویش اسیرند؛ البته تحریر اول مدیترانه و جهان حوزه مدیترانه هنگامی از قلم برودل تراوید که او اسیر جنگی آلمانی‌ها در جنگ جهانی دوم بود. البته اعتقاد برودل به موجبیت علّی که، مطابق آن، بیشترین اهمیت ظاهرا به ساختارهای جغرافیایی تعلق می‌گیرد، به‌ویژه هدف انتقاد بوده است. یکی از منتقدان نوشته است که «مدیترانه برودل جهانی است خارج از کنترل انسانی در واقع می‌توان گفت الگوی برودل در تبیین‌های تاریخی، مبتنی بر تبیین‌های ساختاری است. به نظر استنفورد، ساختار عبارت است از رابطه میان بخش‌ها و کل‌ها، نه هر رابطه‌ای، بلکه رابطه‌ای که ویژگی کل را تعیین می‌کند.

الگوی ساختارگرا تبیین یک سیستم را در ساختار نهفته آن جست‌وجو می‌کند تا از طریق دستیابی به فرمول کلی ساختار، اجزا را تفسیر می‌کند، با این حساب ساختار چیزی است که می‌گوید عمل آدمیان را ساختارها تعیین می‌کنند، برودل در تحریر دوم کتاب به این مساله پرداخته است و می‌نویسد: «شایان تکرار است که تاریخ را نه سیماهای جغرافیایی، بلکه انسان‌هایی می سازند که آن خصوصیات را کشف و کنترل می‌کنند.» برودل از کارهای الوسین فور درباره زمین و تحول انسانی نیز بهره برده و اثرش را به یک کار جغرافیایی تاریخی تبدیل کرده بود. در واقع او به زمین و بستر جغرافیایی آن، به خاک، به گیاهان و جانوران و به جغرافیای انسانی توجه داده بود و جغرافیدان را متوجه زمان می‌کرد. همچنین او مورخ را متوجه فضای حیاتی یعنی آنچه قبلا به آن توجه نداشته است، می‌کند.

نقش جغرافیا و مطالعات اجتماعی در تاریخ نگاری موضوعی است که در مکتب «آنال»، به‌ویژه در آثار فرناند برودل پیوسته تکرار می‌شود؛ به‌طوری‌که وی در کتاب «خاطره و مدیترانه» به مولفه‌های جغرافیایی توجه ویژه‌ای داشت.  کتاب خاطره و مدیترانه با تاریخ بستر دریایی مدیترانه، لایه‌های خاک رس، ماسه، سنگ آهک، کنده‌کاری مصریان بر آرامگاه‌های کهن و معابدی که در مالت ساخته شدند، آغاز می‌شد و با چگونگی داستان‌های حماسی فنیقی‌ها، یونانی‌ها، رومی‌ها، تمدن بزرگ بین‌النهرین و مصر و تلاش در شکوفا کردن این تمدن خاتمه می‌یافت، کار عظیم فرناند برودل پیرامون تمدن مادی، اقتصاد و کاپیتالیسم در قرن ۱۵۱۸ در سه جلد و مجموع ۲۵۱۴ صفحه نوشته شده است. این سه جلد مقدمه‌ای درباره تاریخ جهان در قرن‌های ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۸ میلادی است.

سفری از لابه‌لای قرون و اعصار، مکان‌های جغرافیایی و تمدن‌هایی که در قاره‌های آسیا، آمریکا و آفریقا محصورند و گسترش‌طلبی و فزون‌خواهی بی‌رحمانه تمدن اروپا آنجا را مورد تجاوز خود قرار داده است. همچنین این اثر نگاهی است عمیق درباره طبیعت و نقش یک عامل مهم یعنی کاپیتالیسم که نویسنده بر خلاف تلقی‌های زمان خود به آن پرداخته است. در تلقی برودل بخش قابل توجه اقتصاد یعنی تولیدات دهقانی که در حاشیه قرار دارند، نقش عمده‌ای در اقتصاد بازی می‌کنند و اگر به میزان کافی باشند یا اضافی باشند، به بازاری دورتر نیازمند خواهند بود.

در اولین جلد از این اثر، برودل از ممکن‌ها و ناممکن‌ها سخن به میان می‌آورد، زندگی روزمره و ساختار آن مواد اصلی تشکیل‌دهنده فرهنگ را قبل از تحولات و انقلابات صنعتی پدید می‌آورد. آنچه در اینجا مطرح است عبارت است از: فقر و تجمل گرایی، شیوه‌های کهن دهقانی، مواد خوراکی، پوشاک و مسکن، فقرا و دارایان، ابزار، تکنیک‌ها، پول و انواع آن و شهرها. چهره‌ای که او از گذشته ترسیم می‌کند نشانگر سختی‌ها و رنج‌هایی است که انسان در زندگی طبیعی متحمل شده است.

اگر به موضوعات دیگر برودل نگاهی انداخته شود، نقش مولفه‌های جغرافیایی و اجتماعی در آن بسیار پر رنگ خواهد بود. به‌عنوان مثال برودل در تمام آثارش اطلاعات بسیاری درباره آب و هوا، فاصله‌ها، محصولات کشاورزی، قیمت‌ها و تورم، مذهب و اعتقادات، جمعیت و روابط اجتماعی، ارتباطات و نهادهای جمعی به‌کار می‌برد تا مثلا پرسش‌های اساسی را مطرح سازد. علاقه برودل به مطالعات جغرافیایی و اجتماعی تا اواخر عمر وی ادامه داشت؛ به‌صورتی‌که کتاب «هویت فرانسه» در سه جلد قبل از وفاتش به چاپ رسید و متشکل از دو بخش جغرافیا و جمعیت‌نگاری و اقتصاد و بخش « فرانسه خارج از فرانسه» بود.

مورخان آنال می‌گفتند که مکتب آنان در واکنش به چیرگی و رواج تاریخ سیاسی و دیپلماتیک و روایت‌های تاریخ‌نگاران پیرو مورخ آلمانی لئوپولد فون رانکه، به قول لرد اکتون تاریخ نگاری «تاریخ بی روح» در اوایل قرن بیستم پدید آمده است و چالشی در برابر تاریخ‌نگاران مارکسیست به‌وجود آورده‌اند. در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰م نسلی از این مورخان، به‌ویژه ایمانوئل له روی لادوری، ترتیب استاندارد سلسله‌مراتبی را پی گرفتند که بر اساس آن، تحولات تاریخی در سه طبقه قرار می‌گرفت و عوامل اقتصادی و جمعیت‌شناختی زیربنای این روش پژوهش بود. این پارادایم سه طبقه مکتب آنال به الگوی زیربنا - روبنای مارکسیسم برمی‌گشت.‌بنابراین باید گفت اندیشه محیط‌گرایانه و ساختارگرایانه برودل از تاریخ، در میان آنالیست‌های جدید کاملا محو نشد. ایمانوئل له روی لادوری در عقیده تاثیرات محیطی برودل سهیم شد. یعنی عقیده‌ای که مرکزیت و محوریت جهان طبیعت در تاریخ انسانی را باور دارد.

امانوئل له روی لادوری یکی از سه نفری بود که از سال۱۹۶۸ به جای برودل اداره مجله را عهده‌دار شدند، تاریخ آنال را از ابتدا تا ۱۹۷۰ به دو دوره کلی تقسیم کرده است؛ در اولین دوره که به نظر او تا سال ۱۹۴۵ ادامه داشت، مجله بر تاریخ‌نگاری کیفی ساخت‌گرا تاکید بیشتری کرده است.  در دوره بعد به تاریخ کمی، فرآیندها، سیکل‌ها گرایش بیشتری نشان داده شده است بدون آنکه اهمیت ساخت‌ها را نادیده انگارد. آنان که به طرح پرسش‌های مشکل عادت کرده بودند، چیزی کمتر از تاریخ تکامل نوع انسان رضایت نمی‌دادند و آن را تاریخ تام و تمام یا جامع نام داده بودند.  لادوری خودش نیز در مسیر آنها گام برداشت و کتابی با عنوان «دهقانان لانگودو» منتشر ساخت. وی در این کتاب ادعا کرد که ثابت کرده است تا چه اندازه جغرافیای جانوری (جانور بوم شناسی)، هواشناسی و جغرافیای زیستی گیاهان می‌تواند در مطالعات تاریخی، تاثیر گذار باشند و سپس نوشته‌ای در بررسی وضع یکی از روستاهای فرانسه به نام مونتایو در سده چهاردهم میلادی نوشت.

این روستا مرکز فرقه‌ای ارتدادی در دین مسیح به نام کاتارها بود. اسقف محل دستور تحقیق داد و به حکم وی بسیاری از اهل روستا بازجویی شدند و به مجازات رسیدند. منابع مورد استفاده لادوری صورت‌جلسات بازجویی‌ها بود. او بر پایه آن مدارک، گزارشی درباره روستای مذکور و جامعه و فرهنگ آن به دست داده است؛ از جمله وضع خانه‌های روستایی و درک روستاییان از زمان، مکان، طبیعت، خدا، دین، زندگی خانوادگی، ایام کودکی، روابط جنسی و مرگ. لادوری همچنین صاحب نوشته‌هایی است درباره روستاییان و تاریخ روستاها در اوایل عصر جدید و تاریخ آب و هوا در هزار سال گذشته. یکی از شیوه‌های تاریخ‌نگاری لادوری، روش موسوم به «تاریخ خرد» (Micro History) است؛ یعنی مورخ با تمرکز پژوهش خود بر مطالعه یک خانواده، رویداد یا مکان جغرافیایی امیدوار است تا نوری بر زوایای ساختارهای فکری و مادی یک جامعه انسانی بیفکند. لادوری از این روش، در کتاب «کارناوال در رومانس» و مقاله‌های بسیاری دیگر استفاده می‌کند. به‌عنوان نمونه، وی بر اساس این روش، تاریخ خرد، مصائب اقتصادی و اجتماعی نیمه دوم قرن هفدهم را ناشی از تغییرات آب و هوایی و شش سال باران‌خیز از ۱۶۴۶-۱۶۵۱م می‌داند که به عقیده وی از سر ناآگاهی به شورش‌های فروند نسبت داده شده است.

این مورخ نسل سوم به‌گونه‌ای سخنگوی نوعی از «تاریخ » به شمار می‌آید که معتقد است کلید تغییرات در تاریخ، تغییر جهت‌ها در توازن بوم‌شناختی بین فرآورده‌های غذایی و جمعیت است؛ توازنی که لزوما به واسطه مطالعات کمیتی بلندمدت از بازده محصولات کشاورزی، تغییرات جمعیت‌شناختی و قیمت فرآورده‌های غذایی تعیین می‌شود. این نوع «تاریخ» در واقع، ترکیبی است از علاقه مکتب دیرپای فرانسوی به جغرافیای تاریخی و جمعیت‌شناسی تاریخی که با روش‌شناسی کمیتی در آمیخت و به همین دلیل، لادوری به‌عنوان نماینده این نگرش جدید در مکتب آنال صریحا معتقد بود که «تاریخی که کمیت‌پذیر نیست، نمی‌تواند ادعای علمی بودن کند.» همچنین اگر به پنج گرایش کلی و روند مطالعاتی مورخان آنال در دوره بعد جنگ جهانی دوم نظری افکنده شود، نقش جغرافیای طبیعی و انسانی و اجتماعی در این مطالعات ملموس و مبرز خواهد بود:

۱- مطالعاتی مربوط به تاریخ روستایی و تاریخ محلی بر پایه پژوهش‌های جغرافیایی و منطقه‌ای

۲- بررسی‌هایی در تاریخ اقتصادی، جمعیت‌شناسی و جغرافیایی از طریق تجزیه و تحلیل‌های کمی هدایت‌شده توسط نظریه و در جهت اثبات آن نظریه‌ها

٣- مطالعات انسان‌شناختی فرهنگ‌های غیر اروپایی در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین

۴- پژوهش‌های مربوط به زندگی روزمره در گستره تاریخ و توجه به عادات و الگوهای زندگی به‌ویژه آداب مربوط به غذا خوردن در سرزمین‌های مختلف چه از نظر زیست‌شناسی و چه از نظر رفتارهای اجتماعی

۵- تحقیقاتی در زمینه دیدگاه‌ها و جهان‌بینی‌ها با تاکید بر تفکرات جمعی شعور عمومی، فولکلور و تجزیه و تحلیل ساختارهای هر منطقه.

 

بخشی از مقاله‌‌ای به قلم نادر پروین