در این جا، در اندیشه ولتر به تضاد عجیبی بر می خوریم. از زمان لئوناردو و ماکیاوللی، مردم شیفته سرکردگان سپاهیان مزدور، این افراد ددمنش، مستبد و در عین حال قهرمان بودند. ولتر به پایان موقتی این سنت اشاره می کند. او با واژه هایی روشن و صریح اعلام می دارد: «من قهرمانان را دوست ندارم، آنان سر و صدای زیادی در جهان به راه می‌اندازند.» این گفته خبر از آن می داد که رابطه بین روشنفکر و شهریار، بین مرد اندیشه و مرد عمل، قطع شده است . ولی، در آن زمان، فیلسوفان سده هجدهم این قطع رابطه را به درستی تشخیص نداده بودند. این ناآگاهی آنان را به سوی تضادی خیره کننده کشاند. به این ترتیب، ولتر گرچه در ۱۷۴۲ و پس از پیروزی فردریک کبیر در یک جنگ در نامه ای به بدگویی از قهرمانان پرداخته بود، همچنان معتقد بود که اصلاحات باید به دست مستبدی روشن بین انجام گیرد. اندیشه دموکراسی به مفهوم مدرن آن برای ولتر نا آشنا بود، و نامه های او لبریز از اشاره هایی به «عوام» است. آنگونه که اولار، تاریخ نویس فرانسوی، می گوید: «فیلسوفان به هیچ روی قصد نداشتند حکومت را به آنچه ما امروز آرای عمومی می نامیم بسپارند: آزادی عمومی برای آزاد برای اندیشمندان سده ی هجدهم آنقدر غریب بود که هنوز اسمی نداشت.» به گمان اولار براساس صورت جلسات مجلس عمومی طبقاتی (اتاژنرو) در ۱۷۸۸ ، میزان بی سوادی بسیار بالا بود، بنابراین به تبلیغات فلسفی بی اعتنا بودند.

 

سنت روشنفکری در غرب (از لئوناردو تا هگل)

تالیف: ج. برونوفسکی/ ب.مازلیش

ترجمه: لی‌‌‌‌لا سازگار، انتشارات آگاه