سرزمین جواهر و دارو

بنا به نوشته ابواسحاق ابراهیم بن‌محمد فارسی اصطخری در «مسالک وممالک» کشتی‌‌ها از چین و هند به این بندر آمده، لنگر می‌‌انداختند. مسلمانان، هند و سواحل و جزایر آن را، سرزمین‌‌های پر از جواهر و انواع و اقسام داروها و کالاها‌‌ی بی‌‌بدیل می‌‌دانستند و اهمیت بسیار زیادی برای تجارت با هند قائل بودند. از زمانی که بصره رونق و شکوفایی بیشتری پیدا کرد، اُبله اهمیت خود را از دست داد؛ ولی بصره هیچ‌گاه جایگاه و اهمیت ابله را نیافت. علت این امر را باید ناشی از اهمیت سیاسی و نظامی بصره و ارجحیت این ویژگی‌‌ها بر جنبه‌های اقتصادی و تجاری آن دانست. عباسیان از مالیاتی که از کشتی‌‌هایی که در بصره لنگر می‌‌انداختند، اخذ می‌کردند، سالانه درآمدی بالغ بر ۲۰ هزار دینار، کسب می‌‌کردند. بندر سیراف در خلیج فارس نیز از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بود و نقش مهمی در روابط تجاری بین هند و دنیای اسلام داشت. کشتی‌‌های تجاری از این بندر به هند و چین رفت و آمد می‌‌کردند.

بندر هرمز نیز اهمیت بسیار زیادی در تجارت با هند و دیگر مناطق جهان آن روز داشت و از آنجا کشتی به سراندیب، گجرات و نواحی دیگر می‌‌رفت. بسیاری از جغرافی‌‌نویسان از اهمیت تجاری و اقتصادی سیراف سخن گفته‌‌اند. در «عجائب‌‌الهند» رامهرمزی از بازرگانی سیرافی به نام محمد بن‌مسلم سیرافی نام برده شده که بیش از بیست سال در بندر تانه مقیم بوده و به بیشتر شهرهای هند مسافرت کرده است. او از ارتباط تجاری بین بنادر صیمور، ‌‌تیز و سندان و دیگر مراکز تجاری هند با سیراف سخن گفته و حتی به نام کشتی‌‌ها، بازرگانان و شرح مشکلات و مسائل آنان، مقدار کالاها و... اشاره کرده است.

کشتی‌های این مسیر آن چنان بزرگ بودند که علاوه بر کالا، باربرها و خدمه کشتی، حدود چهارصد نفر به راحتی می‌‌توانستند با آن سفر کنند. کشتی‌‌هایی که به مقصد چین حرکت می‌‌کردند، بسیار بزرگ‌تر بودند و هزاران نفر در آن، جای می‌‌گرفتند. ندوی در یکی از مقالات خود آورده است که کشتی‌‌هایی که به چین می‌‌رفتند، دارای ششصد خدمه، چهار صد تیرانداز و نفتانداز و هزاران مسافر بودند و علاوه بر آن در هر کشتی قایق‌‌هایی برای حالت فوق‌العاده و اضطراری وجود داشته است.

در هند نیز بنادر زیادی وجود داشت که محل استقرار بازرگانان مسلمان بود. بسیاری از مسلمانان در این بنادر، اسکان دائمی یافتند و اقلیت‌‌های پرنفوذی تشکیل داده بودند. در بسیاری از بنادر هند، مسلمانان دارای حاکمی از خود بودند که به امور آنان رسیدگی می‌‌کرد. این حاکم که با عنوان «هنرمن» از آن یاد شده، به رتق و فتق امور مسلمانان بر اساس شرع اسلام می‌‌پرداخت. این شخص، نماینده حاکم هندی منطقه محسوب می‌‌شد؛ ولی به نوعی باعث استقلال داخلی مسلمانان شده و مانع پایمال شدن احتمالی حقوق آنان به‌ویژه تجار می‌شد. از هنرمن با عنوان قاضی نیز یاد شده است. مسلمانان در بسیاری از بنادر هند، دارای مسجد بودند و در اجرای امور مذهبی و شرعی و همچنین انجام امور تجاری و بازرگانی آزاد بودند. منافع حکام منطقه نیز در گرو تامین امنیت جانی و مالی این مسلمانان بازرگان قرار داشت. سکونت بازرگانان مسلمان اعم از عرب و ایرانی باعث درهم‌آمیختگی و تاثیر و تاثر آداب و رسوم اسلامی با عادات و آیین‌‌های هندی شده بود.

از جمله مهم‌ترین بنادر و شهرهای هند که محل رفت و آمد یا استقرار تعداد زیادی از مسلمانان به‌ویژه تجار و بازرگانان بود، می‌‌توان به تیز (Teyz) در مکران، دیبل (Deybol) و عسیفان (Asifan) در سند، تانه (Thana)، کامبایات یا خامبایات (Kambayat) سوباره یا سوپاره (Saubarah)، صیمور یا چیمور (Seymur)، سنجان یا سندان (Sanjan)، ‌‌گندهار یا قندهار (Gandhara)، گاوی (Gawi)، بیرم (Beyram)، گوگه (Gogah) چندابور یا صندابور (Chandapur)، بروص یا بروچ (Baraoch)، و بهارابهات (Baharabat) در گجرات اشاره کرد. بندر صیمور یا چیمور در نزدیکی بمبئی امروزی قرار داشت. تعداد مسلمانان در این شهر چنان زیاد بود که حاکم این منطقه همیشه یک هنرمن یا قاضی برای مدیریت ایشان تعیین می‌‌کرد. مسعودی در سال۳۰۴ هـ.ق از این شهر دیدن کرده است. او می‌‌گوید تعداد ۱۰هزار مسلمان اینجا ساکن بودند. این بندر در قلمرو حکومت بلهرا (Balhara) قرار داشت.

بسیاری از مسلمانان در این شهر متولد شده بودند و تعداد دیگری از سیراف، عمان، بصره، بغداد و دیگر جزایر و سواحل خلیج‌فارس به اینجاآمده و اسکان دائمی پیدا کرده بودند. به مسلمانانی که در صیمور متولد شده بودند «بیاسره» گفته می‌‌شد که جمع «بیسر» (Beysar) بود. از تجار معروف این منطقه به ابوسعید معروف بن‌زکریا و موسی بن‌اسحاق که در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری در این شهر می‌‌زیسته‌‌اند، اشاره شده است که راجه منطقه برای آنان اهمیت زیادی قائل بود. در عجائب هند رامهرمزی نیز از عباس بن‌ماهان هنرمن و پیشوای مسلمانان در این منطقه یاد شده است. بزرگ بن شهریار با این شخص ملاقات داشته و عباس بن‌ماهان برای وی داستان‌هایی نقل کرده که در کتاب خود آورده است. از دیگر بنادر گجرات که مسلمانان زیادی در آن ساکن بودند، سنجان یا سندان بود، مسلمانان در این شهر از استقلال برخوردار بودند و سه حاکم مسلمان در آنجا حکمرانی می‌‌کردند. نام این حاکمان فضل بن‌ماهان، محمد بن‌فضل بن‌ماهان و ماهان بن‌فضل بن‌ماهان بود. سنجان امروزه در ناحیه تانه نزدیک بمبئی قرار دارد و فاقد هرگونه اهمیت اقتصادی است؛ ولی در گذشته بندری بزرگ بود.

کالاهایی چون عسل، برنج، پارچه، چوب ساج، ‌‌انبه و موز از آن جا به سرزمین‌‌های اسلامی صادر می‌شد. کفش‌‌های این منطقه در میان اعراب به نعلین کمبانیه معروف بود. بنادر دیگر گجرات نیز اهمیت تجاری و بازرگانی قابل توجهی داشتند و تعداد زیادی از مسلمانان در آنجا ساکن بودند و در بیشتر این شهرها همان‌طور که گفته شد، مسلمانان دارای مسجد بودند و آزادانه به شعائر و امور مذهبی بر اساس اسلام عمل می‌کردند. آخرین بندر گجرات در جنوب این ناحیه، تانه نام داشت. گرچه ساکنان شهر، هندو بودند، مسلمانان زیادی نیز ساکن شده و از حقوق و آزادی‌های کافی برخوردار بودند. به علت برخورد عادلانه و دوستانه راجه بلهرا، تعداد مسلمانان در بنادر و شهرهای این ناحیه بسیار زیاد بود. سیاحان و محققان از سیاست‌‌های دوستانه او نسبت به مسلمانان و احترامی که وی برای اتباع مسلمان قائل بود، سخن می‌‌گویند. به گفته سلیمان تاجر و ابوزید حسن سیرافی، هیچ پادشاهی به اندازه وی مسلمانان را دوست نداشت.

محمد قمرالدین از محققان هندی معتقد است که سیاست‌‌های سختگیرانه حجاج‌بن‌یوسف ثقفی به‌صورت غیرمستقیم در پیدایش کلونی‌‌های مسلمان در هند موثر بوده است. به گفته وی، بسیاری از مسلمانان مخالف بنی‌‌امیه، به محض آغاز حکومت وی در عراق، به جست‌وجوی محلی برای فرار پرداختند. برخی از آنها سواحل غرب و جنوب غرب هند را برای مهاجرت در نظر گرفتند و در شهرهایی چون کونکان (Konkan) و تینیولی (Tiniuelly) در نزدیکی بمبئی ساکن شدند و برخی نیز به نواحی دیگر گریخته و بسیاری از آنان به سواحل مالابار رفتند و بزرگ‌ترین جامعه مسلمانان را در آنجا تشکیل دادند. یکی از نتایج حضور آنان، پذیرش اسلام توسط پادشاه محلی این منطقه بود.

تاراچند، محقق و تاریخ‌‌دان برجسته هندی نیز به سابقه سکونت مسلمانان در نواحی جنوب و غرب هند پرداخته و یکی از شواهد آن را ارسال کشتی سراندیبی حامل زنان و فرزندان مسلمانی که پدرانشان در آنجا فوت کرده بودند، می‌‌داند و بر این باور است که ستم حجّاج بن یوسف ثقفی (والی حجاز و عراق در دوران خلافت امویان) یکی از عوامل اصلی تشدید مهاجرت تعداد زیادی از مسلمانان به سواحل غربی و جنوبی هند بوده است. او معتقد است که حجاج تعداد زیادی از افراد قبیله‌‌ بنی‌‌هاشم را به نواحی دوردست تبعید کرد. بخشی از این تبعید‌شدگان به کونکان رسیده و تعداد دیگری به جانب دماغه کومورین روانه شدند. او از یک سنگ قبر در سواحل جنوبی هند که روی آن عبارت «علی بن‌عثمان به سال ۱۶۶ هـ.ق برای همیشه دارفانی را وداع گفت»، نوشته شده، سخن می‌‌گوید و این کتیبه را بهترین گواه بر حضور مسلمانان در این منطقه می‌‌داند.

 

منبع: مرکز مطالعات خلیج‌فارس