ژاپن مدرن چگونه شکل گرفت؟
راه رشد غیر غربی
اینکه کشور ناشناختهای همچون ژاپن چگونه در کمتر از پنج دهه توانست یک قدرت بزرگ آسیایی شود و حتی در آغاز قرن بیستم (سال ۱۹۰۴) یک امپراتوری قدرتمند اروپایی مانند روسیه را در نبردی برقآسا شکست دهد و پس از چند دهه، عملا به یک قدرت صنعتی و نظامی قارهای و حتی بین قارهای تبدیل شود و به دنبال ۱۵۰سال رفورم و ضدرفورم، میلیتاریسم و جنگ و اشغال نظامی، در پایان قرن بیستم، خود را تا سطح یک قدرت بزرگ اقتصادی در جهان ارتقا دهد. این موضوعی است که کتاب « ظهور ژاپن مدرن» به بررسی آن میپردازد. در این کتاب نشان داده میشود که ژاپن چگونه در کمتر از یک نسل از جامعهای پسافئودالی به اشکال آغازین تولید صنعتی گام گذاشت؛ تجربهای دردناک برای ژاپنیها که ناچار از پشت سر گذاشتن سنت و آسیاییگری و رفتن به سوی تجدد و غربگرایی شدند.
کتاب سپس به دهه پرآشوب ۱۹۳۰ و امپراتوریای میپردازد که در کمتر از هشت سال (۱۹۴۵-۱۹۳۷) سر برآورد و فروریخت و آنگاه، به تحولات عمده پس از سال۱۹۴۵، از جمله دست یافتن به رشد خیرهکننده اقتصادی، عطف توجه میکند. کتاب در عین حال رکود اقتصادی و ناآرامیهای سیاسی گسترده دهه۱۹۹۰ و تاریخ ژاپن را تا پایان قرن بیستم میرسد. سرگذشت ژاپن و روند تحول و پیشرفت تقریبا پیوسته آن در ۱۵۰سال گذشته از بسیاری جهات برای ما ایرانیان تامل برانگیز و عبرتآموز است. اصلاحات میجی که تقریبا دو دهه پس از اصلاحات امیرکبیر صورت گرفت، آغازگر روندی شد که ژاپن کنونی را ساخت. البته با این تفاوت مهم که در ایران صدراعظم اصلاحطلب بود و شاه محافظهکار و مرتجع، اما در ژاپن شاه یا امپراتور میجی خود مبتکر و پیش برنده اصلاحات شد.
شاید در پایان این کتاب خواننده ایرانی بتواند دستکم برخی پاسخها را برای این پرسش تاریخی ما ایرانیان بیابد که چگونه دو کشور واپسمانده آسیایی، با یک سطح کموبیش برابر توسعه اجتماعی - اقتصادی (هرچند بسیار متفاوت) به لحاظ فرهنگی تا نیمههای قرن نوزدهم که همزمان یک رشته اصلاحات اجتماعی - سیاسی - اداری را آغاز کردند و به راه خود رفتند، اکنون، پس از بیش از یکونیم سده فراز و نشیب، در صحنه داخلی و بینالمللی در موقعیتهایی متفاوت قرار گرفتهاند.
آیا اصولا این مقدر بوده است که ایران پس از ۱۵۰سال کماکان کشوری در حال توسعه بماند و ژاپن به کشوری کاملا پیشرفته و صنعتی تبدیل شود؟ همانطور که در این کتاب خواهیم دید، توسعه و نوسازی ژاپن نیز همچون کشور ما با مقاومتهای بسیاری از سوی طرفداران حفظ وضع موجود روبهرو بود که اصلاح و توسعه را به تاخیر میانداخت؛ اما عوامل گوناگونی همچون موقعیت جغرافیایی منزوی ژاپن و تجانس فرهنگی نسبی مردمان آن از یکسو و کشف نفت در ایران همزمان با پیروزی مشروطهخواهان بر استبداد صغیر (سال ۱۹۰۸)، از سوی دیگر، عملا یک عامل بسیار استراتژیک اما ناشناخته را وارد مناسبات اقتصادی و سیاسی ایران کرد که پیامدهای بلندمدت و پیشبینیناپذیر و بعضا مخربی برای رابطه دولت و ملت داشت و سبب در موضع فرادست قرار گرفتن اولی به زیان دومی شد. همچنین شکافهای فرهنگی، مذهبی، قومی و زبانی که راه تشکیل دولت-ملت در ایران را پرپیچ و خم و دشوار میساخت و کماکان میسازد، دو کشور را با وجود پیشینه به یکسان توسعهنیافته ، به راههای جداگانه رهنمون ساخت. به عبارتی، عوامل عینی و ذهنیای چون اقتصاد رانتی- نفتی، پیچیدگیهای فرهنگی، قومی، مذهبی و زبانی، موقعیت ژئوپولیتیک ایران و سایه سنگین قدرتهای جهانی کار نوسازی همهجانبه کشور ما را دشوار ساخت و تحقق آن را به تاخیر انداخت و بعضا به انحراف کشاند.
شاید حادثهای که موجب جدا شدن راه ژاپن از کشور ما و دیگرانی همچون ما شد، پیروزی نظامی دور از انتظار این کشور در جنگ با روسیه قدرتمند در سال۱۹۰۴ (دو سال پیش از انقلاب مشروطه) بود که در آن روزگار شگفتی جهانیان را برانگیخت و به نوعی محرک انقلاب ۱۹۰۵ روسیه (بهعنوان یک عامل فشار خارجی) شد. از سوی دیگر، خبر آن پیروزی که دیر هم به ایران رسید، به نوبه خود روحیهبخش انقلابیون مشروطهخواه ایران در مبارزه با دولت و دربار روسوفیل قاجار شد. گروهی دیگر از صاحبنظران برآنند که اصولا ساختارهای اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی دو کشور متفاوتتر از آن بودهاند که دو کشور راه توسعه یکسانی بپیمایند، از جمله اینکه فئودالیسم ژاپن کموبیش مشابه نوع اروپایی آن بود و در ایران شکل ویژه ارباب - رعیتی داشت؛ دیگر اینکه در ژاپن زیرساختهای لازم برای توسعه اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد از نیمه دوم سده نوزدهم به تدریج فراهم شده بود؛ درصورتیکه در ایران چنین مهمی تاکنون نیز محقق نشده است.
سوم اینکه ژاپن از نظر منابع طبیعی فقیر بوده و هست و لذا صنعتی شدن تنها راه توسعه آن بود؛ درحالیکه در ایران عاملی نوظهور و استراتژیک به نام نفت ظهور کرد که شوربختانه نقشی ضدانگیزشی در فرآیند نوسازی کشور ایفا کرد. تا آنجا که اقتصاد ایران، حتی پس از اصلاحات معطوف به توسعه و نوسازی دهه۱۳۴۰، بهدلیل صادرات نفت، نیازی به صادرات صنعتی نیافت و هنوز هم کموبیش نمییابد. یکی از روشنفکران صدر مشروطه و پدران فکری این نهضت بزرگ که در عین حال تحولات ژاپن را دنبال میکرد، طالبوف تبریزی بود. وی برای جلبتوجه ایرانیان به اصول مشروطه، قانون اساسی ژاپن را ترجمه کرد و در مقدمه آن نوشت: «حقوق مهمی که برای امپراتور شناخته شده است، دیگر روسای کشورهای مشروطه ندارند و نباید داشته باشند. امتیازات او نتیجه اوضاع کشور ژاپن و خصوصیات ملی آن است، ثانیا ناشی از این است که امپراتور ژاپن به میل و دلخواه خود حقوق ملت و اصول مشروطیت سلطنت را پذیرفت.» وی در ادامه میگوید که هر شهریار مستقل که خواهان نیکبختی ملک و ملت است، باید مردم را به اداره امور مملکت دعوت و در آن دخیل کند، وگرنه مردم «بیدعوت درآیند و آن وقت نغمه دیگر سرآیند»، یعنی کار شاه و پادشاهی را خواهند ساخت.
در این باره، ژاپن سرمشقی برای ملل آسیاست؛ زیرا امپراتورش به تربیت مردم همت گماشت، سلطنت مشروطه را برقرار ساخت و مملکت را به کمال ترقی رساند. این کار بزرگ بر اثر«نفی غرض شخصی و اثبات غرض نوعی» تحقق پذیرفت. امپراتور خود گفته بود که معایب سلطنت مطلقه و ثمرات آن را فهمیدهام و اصلاح آن را قبل از وقوع حادثههای بد لازم دانستم. برعکس، تزار روس به آن معنا پی نبرد و هر کس علیه استبداد سخن به زبان آورد، کشته شد یا به زندان رفت. ثمرهاش این شد که در جنگ بین آن دو کشور، «علم و آزادی ژاپن» بر«جهل و ظلم سلطنت مطلقه» روس پیروز شد. طالبوف در ادامه میگوید که اگر ملت ژاپن مثل اکثر«ملل بی غیرت آسیا» دست روی دست میگذاشت که روسها در سواحل اقیانوس کبیر استقرار پذیرند، سزای این کاهلی و سستی و کوری جز بندگی و نفی ملیت آن نبود. طالبوف ضمن شرح تحولات سیاسی ژاپن میگوید که حق تعیین سرنوشت ژاپن«ودیعه»ای بود در دست زمامداران آن و هرگاه آنان «جان و مال ملل مودوعه» را صرف نجات کشور نمیکردند، گرفتار ذلت و «مسوول و ملعون» ابدی میشدند. وی همچنین نقل میکند زمانی که از امپراتور ژاپن پرسیدند چرا حقوق خود را«مشروط» ساختی؟ وی گفت نیاکانم «آزادی مردم را به وام گرفته بودند؛ چون وارث حقشناسی هستم، قرض موروثی را ادا کردم.» (گفتاوردهای بالا از کتاب اندیشههای طالبوف تبریزی، نوشته فریدون آدمیت، برگرفته شده است).
خبرهای اصلاحات میجی که چند سال پیش از صدارت میرزا حسنخان سپهسالار آغاز شده بود، تازه در میانه دوره صدارت وی به ایران رسید و ترقی سریع ژاپن توجه او را به خود جلب کرد. نخستین فرستاده دولت ژاپن نیز در سالهای پایانی دوره ناصری و در شوال ۱۲۹۷ قمری (۱۲۵۸خورشیدی، ۱۸۷۹ میلادی) وارد ایران شد. روزنامهها و نشریات فارسی زبان خارج از ایران نیز خبرهای مربوط به اصلاحات و پیشرفتهای ژاپن را بازتاب میدادند. نخست اختر و سپس حبلالمتین به آن پرداختند و نشانههای آن در آثار دیگر روشنفکران همچون زینالعابدین مراغهای نیز دیده شد. با سفر علی اصغرخان اتابک و مهدی قلیخان هدایت به ژاپن در سال۱۳۲۱ قمری (/ خ۱۲۸۲ م ۱۹۰۳)، ایرانیان نیز نخستین تجربه عینی خود را از این کشور بهدست آوردند.
در جریان جنگ روسیه و ژاپن، بیشتر ایرانیان آگاه که دل خوشی از همسایه متجاوز شمالی نداشتند، هواخواه ژاپن بودند و با پیروزی آن و شکست دشمن دیرین خود خوشحال شدند. حتی برخی پژوهشگران و تاریخنگاران متاخر ایرانی تا آنجا پیش رفتند که ارتباط ایرانیها با ژاپنیها را یکی از انگیزههای وقوع انقلاب مشروطه دانستند. روزنامه حبلالمتین که از دل و جان در خدمت اشاعه مشروطیت از نوع ژاپنی (و به تعبیر این روزنامه، «شکوفههای تازه ژاپن») در ایران بود، در شماره دوم خود به سال۱۳۱۸ قمری (۱۲۷۹ / خ ۱۸۹۹ م این روایت گزارشگونه همراه با ستایش و حسرت را نقل میکند: «یکی از خانمهای ژاپنی که سالهای دراز به لباسهای حریر لطیف و نازک فرنگ معتاد بود، پس از اتحاد ملت در ترک استعمال اقمشه فرنگ، مجبور به پوشش و لباس خشن ملی که از دستکاریهای ابنای وطن بود، شد.
ترک عادت بدن لطیفش را به صدمه انداخت. شوهرش چون مطلع شد، گفت: در وقت ایاب و ذهاب در انظار خلق پارچههای وطن را استعمال نما و در مقام خلوت و اندرون خانه همان البسه لطیفه را در بر کن. آن شیرزن در جواب گفت که من زحمت بدن خود را گواراتر بر جراحت قلوب ابنای وطن خویش میدانم. چه استعمال اقمشه اجانب موجب فقر ملت است و فقر ملت موجب جراحت قلوب ابنای وطن.» این روزنامه در ادامه به دولتمردان ایران بهویژه عین الدوله، صدراعظم مظفرالدینشاه توصیه میکند که در اصلاح امور از ژاپنیها درس بگیرد و در زمان طرح «اصول اصلاحات» و در مقام یادآوری لزوم ایجاد کتابخانه مجلس شورا رهنمود میدهد که «اعضای مجلس باید اقلا دارای هزار جلد کتاب باشند که عمده آنها در علم قوانین و حقوق بینالملل و قوانین نظمیه و عسکریه و بلدیه و تاریخ مشروطیت و تاریخ تمدن نوع بشر و تاریخ ترقی تجارت و علوم و صنایع و بالاخره از همه مهمتر در علم ثروت ملل باشد. چنین کتابها را باید از فرانسه و انگلیس و اتازونی ایالات متحده و ژاپن تحصیل کرد... آنچه میخواهیم امروز ترتیب دهیم و قانون وضع کنیم موافق قانون اساسی ما یک نوع دولت مشروطهای است که بهترین و قدیمیترین نمونه آن اساس انگلیس و ژاپن است.»
دو سال پیش از مشروطیت، در سال۱۲۸۳ش نشریه چهرهنما نیز به مقایسه اوضاع دو کشور پرداخت و با حیرت و حسرت نوشت: «چگونه همجنسان ما به معارج عالیه مدنیت و مدارج متعالیه انسانیت ارتقا یافتند و بدبختانه ما به درکات سافله ذلت انحطاط جستیم (یا رب، آن قوم کیانند چنین زنده و هوشیار؟ / یا که ماها چه کسانیم چنین مرده و بیکار؟) آنها ژاپنی هستند که در پیش بردن اختراعات محیرالعقول گوی سبقت از اروپاییان ربوده و در هر علم و تجارت و اختراعات جدیده وتتبعات عدیده دست رد بر سینه مخترعان و متتبعان عالمیان زدهاند و همه را مبهوت اختراعات بهتزای خود کرده و دیگران نکشته آنها میدروند و سایرین نبریده آنها می پوشند و... ما هم در خرافات مجعولانه سرودن و هذیانهای بوالهوسانه گفتن ترقی کردهایم و در صنعت گفتن اراجیف و اباطیل و بستن سجع و قافیه به خود میبالیم.» نشریه اختر نیز در آغاز سده چهاردهم قمری به موضوع نوسازی در ژاپن نگاه ویژهای داشت و با شرح پیشرفتهای این کشور تاکید میکرد که ما باید«در آتش غفلت خود بسوزیم و بسازیم»، زیرا ژاپنیها «به اقتضای بصیرت در هر کار با فرنگیان بنای رقابت گذاشته، همت به آبادی مملکت و استحصال اسباب ترقیات عصرحالیه گماشتهاند.» این روزنامه توجه ویژهای به نقش آموزش و پرورش و نیز مطبوعات در روند تجدد ژاپن نشان داده بود و ژاپنیها را«انگلیسیهای آسیا» مینامد.
علی اصغرخان اتابک که در سال۱۲۸۲ش به همراه مهدی قلیخان هدایت (مخبرالسلطنه) به چندین کشور از جمله ژاپن سفر کرده بود، در گفتوگو با یک روزنامه ژاپنی تاکید کرد که «شکوه ژاپن از جهت طبیعی و اداری اثر سخت نیکو به ما کرد». وی در ادامه گفت که ژاپن«با قدم جدی که در راه تعالی نهاده است، افتخار ممالک آسیایی است.» مخبرالسلطنه نیز در سفرنامهای که پس از سفر به ژاپن نوشت، مهمترین ویژگی ژاپنیها را بینیازی آنها از تکنولوژی و صنعت غرب و سرایت نکردن عادتهای غربیها به ایشان دانست. یکی از بانوان اهل علم در دوران مشروطه، در نامهای به سیدمحمد طباطبایی (از رهبران روحانی انقلاب مشروطه) درباره دلیل متجدد نشدن و توسعهنیافتگی ایران میپرسد «ملت ایران و اسلام زودتر از ملت ژاپن با اروپا مراوده پیدا کرده، اما چرا مثل آنها ترقیات عصر جدید را فرا نگرفتند و هر کدام که خواستند مملکت خود را اصلاح کنند کاری از پیش نبردند؟»
به مرور زمان، این شیفتگی اولیه به فرهنگ ژاپن جای خود را به کنجکاوی داد. داریوش آشوری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران که در میانه دهه ۱۳۴۰ به ژاپن سفر کرده بود، این پرسش را پیش میکشد که «این ملت مودب آرام با انضباط در پشت این ادب و نظم چه چیزی را مخفی کرده است. به هر حال، واقعیت این نمیتواند باشد.» سپس میگوید که «ژاپنیها لابد هرچه به صورت فرد متواضع و محجوب باشند، به صورت جمع باید مهاجم و پرخاشگر باشند.» آشوری در مشاهده خود از ژاپن به این نتیجه میرسد که ژاپنیها«در تقلید تکنیک» چالاکند؛ اما«در تقلید دیگر مظاهر زندگی چندان شتابزده نیستند. شاید ژاپنی آن عقده حقارتی را که ما داریم ندارد.» محمدعلی اسلامیندوشن مردم ژاپن را علت اصلی پیشرفت شگفتانگیز این کشور میداند؛ به این دلیل که کار کردن برایشان «بیعقده و مقدس» است. با این همه، وی آرزو نمیکند که ایران روزی یکسره مانند ژاپن شود و«خود را به قلاده صنعت بیاویزد.» داریوش شایگان نیز ژاپنیها را«مقلدانی عالی و به کلی نامانند و نامشروط» توصیف میکند که «تفکری خارجی را به خود جذب میکنند و سرانجام با ترکیب حیرتآوری که به وجود میآورند آن را از آن خود میکنند».به نظر شایگان، «برای ژاپنیها عمل کردن بر نظریه و مفهومسازی تقدم دارد».او در مجموع ژاپن را «کشوری بینهایت پرضد و نقیض» میداند که «در پس نقاب نفوذناپذیرش، آتشفشانی خفته است.»
اما روابط سیاسی ایران و ژاپن رسما در سال۱۳۰۸ و در زمان رضاشاه برقرار شد و با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به دست نیروهای متفقین به سردی گرایید. اما بار دیگر و پس از مدت کوتاهی گرم و باز هم گرمتر شد تا جایی که در سال۱۳۵۶ بیش از ۱۵درصد از کل صادرات ژاپن راهی ایران میشد. با پیروزی انقلاب و آغاز جنگ ایران و عراق، رابطه دو کشور کموبیش محدود شد. اما، جدا از رابطه سیاسی و رسمی، مردم ایران نظر مثبت و همدلانهای به ژاپن داشتند و این نظر در میان بخشی از مسوولان در دهههای هفتاد و هشتاد خورشیدی نیز وجود داشت. این کتاب ابتدا در سال۱۹۶۳ چاپ و منتشر شد. نویسنده، ویلیام جی.بیزلی، از سال۱۹۸۷ آن را از نو ویرایش و پس از سیزدهسال در سال۲۰۰۰ مجددا منتشر کرد. وی استاد بازنشسته تاریخ خاور دور در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن و نیز عضو آکادمی بریتانیا و از اعضای افتخاری آکادمی ژاپن است.