وی معتقد است افراد این طبقه جزو نیروهای سیاسی‌-ملی نبودند، بلکه به مثابه پدیده‌‌ای اجتماعی-اقتصادی عمل می‌‌کردند .به اعتقاد آبراهامیان، طبقه متوسط سنتی، در آغاز قرن نوزدهم به‌صورت اجتماعات همبسته کوچک بومی بود؛ اما در آغاز قرن بیستم به یک نیروی همبسته ملی تبدیل شد که برای نخستین‌‌بار از شخصیت و هویت سیاسی مشترک خود، آگاهی یافت. آبراهامیان، بازاریان و روشنفکران را از ارکان اصلی طبقه متوسط سنتی می‌‌داند که در نتیجه ارتباط با غرب صاحب اندیشه تحولگرا شدند؛ منتها این عناصر بازاری و روشنفکر، خودشان تولیدکننده و منشأ اندیشه تحول‌گرا نبودند، بلکه در نتیجه برخورد مستقیم یا غالبا غیرمستقیم با حوزه اندیشه‌‌ورزی اروپا، به‌‌ویژه در ارتباط با روشنفکران، اندیشه مدرن سیاسی را از اروپا گرفتند و می‌‌خواستند آن را در مشروطه بازتفسیر کنند.

اما آیا به‌‌کارگیری اصطلاح «طبقه متوسط سنتی» برای این عناصر صحیح است؟ زیرا اولا در ایران شرایط تشکیل طبقه مطابق با الگوهای جامعه‌‌شناختی فراهم نیامد، ثانیا افراد متشکل در این طبقه، دارای درآمد و منابع اقتصادی نزدیک و مرتبط به هم نبودند، بلکه خاستگاه‌های متفاوت اجتماعی داشتند و گفتمان حاکم بر مناسبات اجتماعی آنان، با یکدیگر متفاوت بود؛ چنان‌که گفتمان ناظر بر بازاریان را بیشتر سنن و مبانی مذهبی تشکیل می‌‌داد؛ درحالی‌‌که منطق روشنفکری، رویکرد فرهنگ اروپایی بود. بازاریان به آزادی سرمایه اهمیت می‌‌دادند؛ اما روشنفکران در پی آزادی اندیشه از سلطه استبداد بودند. در عصر مشروطه بر جایگزینی عقل فلسفی به‌‌جای عقل مذهبی تاکید می‌‌شد و این شعاری بود که روشنفکران تقریبا سکولار از اندیشه مدرنیستی انقلاب فرانسه آموخته بودند؛ اما بازار هیچ‌گاه نمی‌‌توانست از این جابه‌جایی حمایت کند؛ زیرا پیوند عمیقی با روحانیت داشت. این در حالی بود که بورژوازی فرانسه به همراه روشنفکر هموطن خود در پی این جایگزینی بود؛ زیرا بورژوازی فرانسه تمایلات سکولاریستی داشت و لذا از جدایی دو حوزه شرعی و عرفی حمایت می‌‌کرد. البته این به معنای ضدیت با کلیت حوزه شرعی نبود؛ چراکه بورژوازی در قرن هفدهم و هجدهم حتی به ساخت‌و‌ساز و تعمیر کلیسا اقدام کرد؛ زیرا تقویت دین می‌‌توانست درعین‌‌حال تاحدود زیادی امنیت اقتصادی را برای بورژوازی تامین کند.

از مقاله‌ای به قلم علی بیگدلی