ایران تاریخی، تنوع اقوام
از دوره «هخامنشیان» ما شاهد انتقال قدرت از بخش ماد به پارس ایران بودیم و پارس بهگونهای به کلیت قلمرو ایران و حتی قلمرو بیرون ایران بسط و گسترش یافت و در این دوره ایران در حال شکل گرفتن است. در دوره هخامنشیان و مادها گام بزرگی برای شکلگیری ایران برداشته شده است؛ چراکه پیش از آن، حکومتها محلی و ملوکالطوایفی بودند و نخستین بار در دوره هخامنشیان یک حکومت فراگیر با دین، زبان و فرهنگ مشخص شکل گرفت. به همین دلیل هم فارغ از افراط و تفریطها شخصیتهایی مانند «کوروش و داریوش» در تاریخ ایران کلیدی به حساب میآیند. کوروش که بنیانگذار اصلی هخامنشیان است به نوعی بنیانگذار ایران تاریخی هم محسوب میشود و افراد و حکومتهای بعدی بر همان چارچوبی که کوروش بنا گذاشت، حکومت کردند. پس هخامنشیان به نوعی بنیانگذاران ایران زمین هستند. حتی ساسانیان وقتی میخواهند به گذشته ارجاع دهند، خود را به هخامنشیان منسوب میکنند؛ زیرا آنها را مهمترین سلسله حکومتگر پیش از خود بر ایرانزمین میدانند.
اما باید در نظر داشت که قلمرو ایران زمین در زمان هخامنشیان در حالتی اولیه و تثبیت نشده بود. اصولا هخامنشیان را امروز در مباحث جهانیسازی و جهانیشدن، بنیانگذاران جهانیسازی میدانند. گرچه آنان به اداره قلمروهایی بزرگتر از ایران زمین چشم داشتند و از این رو تا اروپا و شمال آفریقا نیز سامان فرمانروایی خود را گستراندند. از این رو قلمرو آنان چیزی فراتر از ایران زمینِ بعدی بود. اما قلب این قلمرو همان ایران زمین است که در عصر اشکانی و ساسانی تثبیت شد و جالب اینکه بیگانگانی چون اروپاییان و عربها، این قلمرو را با نام قبیله و ایالت خاستگاه هخامنشیان، پارس با نامهایی همچون «پِرس، پرسیا، پرشیا، فُرس و فارس» نامگذاری کردند. درحالیکه این، نام یک قبیله ایرانی و سپس یک ایالت در جنوب ایران بود و ایرانیان، کشور خود را ایران مینامیدند. البته این تفاوت در نامگذاری یک کشور در زبانهای مختلف طبیعی است و اختصاص به ایران ندارد. امروزه هم در جهان کشورهایی فراوان داریم که باشندگانش آن را به نامی میخوانند و بیگانگان به نام یا نامهای دیگر. بهعنوان مثال ایرانیها لهستان را به این نام میخوانند؛ اما انگلیسیها آن را پولند (Poland) و خود لهستانیها پولسکا (Polska) میگویند یا یونان در زبان فارسی به گویش اروپاییها گریس (Greece) و خود یونانیها هلاس (Hellas) مینامند. از این نمونهها به فراوانی میتوان مثال زد که در این مجال نمیگنجد.
ایرانیان وطنی به نام ایران دارند که از زمان اشکانیان و ساسانیان تا قاجاریه که آخرین حکومت سنتی ایران است که سرزمین خودشان را ایران، ایرانزمین و ایرانشهر میدانستند که همان ایران تاریخی است. البته مردمان ایرانی شامل همه افرادی میشود که در این قلمرو حضور داشتهاند و به نوعی ایرانی هستند. اگرچه ممکن بود بسیاری از اینها حتی ریشه پیش از آریایی داشته یا بسیار پس از آریاییها به این قلمرو آمده باشند. ایران ترکیبی از مجموعه این مردمان بوده و همچنان خواهد ماند. مرزهای تاریخی ایران از غرب رودخانه فرات، از شرق رودخانه سند، از شمال شرق رود سیردریا یا سیحون (آمودریا یا جیحون)، در شمال دریای مازندران، در شمال غرب کوههای قفقاز و درجنوب خلیج فارس و دریای عمان بوده است. بسیاری از اقوامی که یا به صورت بومی پیش از آریاییها در ایران بودند یا بعد از آن وارد ایران شدند، به نوعی هم تاثیر گذاشتند و هم تاثیر پذیرفتند؛ اما در قلمرو ایرانزمین مستحیل شدند. یکی از اینها مردمان بومی ایرانزمین بودند که در این قلمرو زندگی میکردند.
آنها تا اندازهای در فرهنگ و تمدن آریاییهایی که وارد ایران شدند تاثیر گذاشتند؛ اما تاثیر هم پذیرفتند و سرانجام مستحیل شدند. پس اگر بخواهیم مردمان بومی قبل از آریاییها را نادیده بگیریم در واقع پارهای مهم از تاریخ خودمان را نادیده میگیریم. در کنار اینها باید همواره به این نکته هم توجه داشت که شکلدهندگان اصلی ایران تاریخی مردمان آریایی بودند و همینها بودند که نام خود را بر این سرزمین گذاشتند. اینها بزرگترین گروههای مهاجر به این سرزمین بودند و شاکله اصلی کشور و ملت را تشکیل دادند. به همین دلیل نباید هیچ یک از این دو بخش وجودی ایران را نادیده گرفت یا انکار کرد. نمیتوان یک تعریف نژادی یگانه از تاریخ ایران به دست داد. هخامنشیان و مادها بهطور حتم و آنگونه که تاریخ نشان میدهد از «عیلامیها»، «اورارتوییها» و... تاثیر پذیرفتهاند و تمدن خود را با تاثیرپذیری از آنها پایهگذاری کردهاند و این تاثیر هم بخشی از هویت ما است که باید مورد مطالعه قرار بگیرد و باید همه ریشههای موجود در تمدنهای قبلی که به دوره ماد و هخامنشی منتقل و ماندگار شد، در تاریخ ردیابی شود.
از گفتوگویی با مقصودعلی صادقی، عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس