استیلای روسیه تزاری بر قفقاز جنوبی و اِعمال اصلاحات اداری- سیاسی در آن منطقه
طمع کشورگشایی به سبکِ روسی
از این رو آن دولت به تدریج به نقصهای نظام سنتی منطقه پی برد و از اواسط قرن نوزده میلادی به تغییر و تجدید شیوه اداره منطقه دست یازید. البته انجام پروسه اصلاحات اداری چندان آسان به نظر نمیرسید؛ زیرا اصلاحات پیشبینیشده، نه با خصوصیات بومی منطقه همخوانی داشت و نه مجریان آن از بینش و آگاهی کافی برخوردار بودند. با این حال اصلاحات اداری در قفقاز جنوبی تا فروپاشی دولت روسیه تزاری همچنان مورد بازبینی مقامات آن دولت قرار گرفت. در این مقاله کوشیده شده است تا علاوه بر مطالعه کرونولوژیکی، چگونگی دستیابی روسیه به قفقاز، اقدامات تزار در راستای برقراری سیستم اداری-سیاسی جدید در آن منطقه مورد بررسی قرار بگیرد.
علل توجه روسیه به قفقاز
توجه دولت روسیه به سرزمین قفقاز سابقهای طولانی داشته و با انگیزههای گوناگون صورت گرفته است. از جمله می توان به جاذبه تجارت سودآور با ایران و آناتولی، اشتیاق به تصرف مواد معدنی و خام قفقاز (مانند ابریشم، پنبه، و مس) و میل به استعمار سرزمینهای کمجمعیت از سوی تزار اشاره کرد. اما مهمترین علت گسترش استعمارگری روسیه به قفقاز، همانا اهمیت و ارزش ژئواستراتژیکی منطقه مذکور بود. روسیه از طرف مرزهای شمال، غربی و شرقی به آبهای گرم دسترسی نداشت یا از آنسو همسایگان قدرتمند مانع از رسیدن به آبهای گرم و آزاد می شدند؛ ولی در مرزهای جنوبی چنین وضعیتی وجود نداشت؛ بر این اساس علاقه اصلی و پنهانی روسیه از توجه به قفقاز در یک تلاش تاریخی برای دستیابی به ایران و از آن طریق دسترسی به آبهای گرم آزاد بود. این حرکت نمودی از تلاش روسیه برای تحقق بخشیدن به رویای گستردن امپراتوری به سوی جنوب تا هند و دریاهای آزاد بود. به هر حال، روسیه برای تبدیل شدن به قدرت جهانی، سیاست دسترسی به آبهای گرم را در پیش گرفت که بر سه پایه استوار بود:
الف) حاکم شدن بر سواحل دریای اژه و مدیترانه از طریق دستیابی بر استانبول و بوغازهای آن از مسیر بالکان. ب)تصرف قفقاز و استفاده از این منطقه بهعنوان پایگاهی برای تسخیر آناتولی شرقی و رسیدن به خلیج اسکندرون و دریای مدیترانه. ج) رسیدن به اقیانوس هند از طریق قفقاز و ایران با دستیابی روسیه بر قفقاز و دریای سیاه، دسترسی آن کشور به بازارهای جهانی و صادرات محصولات خود آسان میشد.
تسلط روسیه بر قفقاز
روابط قفقاز و روسیه از قرن دهم میلادی شروع شده بود. از این تاریخ تا استیلای مغول بر قفقاز و روسیه، پرنسهای کییف و اسلاو علیه قبایل ساکن در قفقاز شمالی حملات چندی را ترتیب دادند که از این نبردها پیروزی قطعی حاصل نمیشد. ورود روسیه به نقاطی از شمال رشته کوه قفقاز از قرن شانزدهم، از زمان تجزیه اردوی طلایی بهعنوان یک سلسله فرآیند شروع شد و با پیروزی ایوان مخوف (۱۵۸۴-۱۵۳۰) اولین تزار روسیه بر قازان در ۱۵۳۹م ادامه یافت، این روند با فتح خانات آستراخان در همان قرن، به همسایه شدن روسیه با ایران و عثمانی انجامید.
در قرن هجدهم روسیه به قدرت جدیدی در منطقه ماورای قفقاز تبدیل شد. بدینسان رقابت عثمانی - ایران با اضافه شدن روسیه بهعنوان یک بازیگر فعال در منطقه به زودی به رقابت سه جانبه تغییر یافت، با روی کار آمدن پتر اول (کبیر)، لشکرکشیهای روسیه به قفقاز صورت منظمی یافت. در این زمان صنایع نوظهور روسیه نیاز به مواد خام استخراجی قفقاز داشت. همچنین روسیه از تلاشهای عثمانی برای تصرف قفقاز ناخرسند بود؛ ولی بزرگترین هدف روسیه از لشکرکشی به قفقاز حمله به عثمانی و ایران، رسیدن به دریای مدیترانه از طریق بوغازهای بسفر و داردانل و همچنین ضربه زدن به گسترشطلبی انگلستان - با دستیابی به اقیانوس هند بود، بعد از کسب آمادگیهای لازم، ارتش و تجهیزات بزرگی از روسیه با فرماندهی شخص پتر در سال ۱۷۲۲م. برای اشغال قفقاز به یورش جنوب دست زد و تا هشترخان پیش رفت. سپاهیان روس از هشترخان از راه خشکی و دریا به سوی قفقاز حرکت کردند. به همراه وارد شدن نیروهای روسی (متشکل از ۷۰هزار سوار، ۲۲هزار پیاده و ۹هزار دراگون) به داغستان، ۴۴۲ کشتی مجهز سواحل دریای خزر را مورد حمله و یغما قرار داد، در ماه آگوست حاکم شهر دربند کلیدهای قلعه را تقدیم پتر کرد. نمایندگان طبقات مختلف مردم باکو، شماخی، تفلیس و شیروان به دربند آمده و اظهار بندگی و تبعیت کردند. همینطور شاه گرجی (وارتانک ششم) برای استقبال قشون روس تا گنجه آمد و سپاهیان گنجه و قاراباغ نیز به او پیوستند. سپاهیان روس به رهبری ژنرال مایتوشکین، در تابستان سال ۱۷۲۳م. نیز باکو را متصرف شدند و سرانجام به موجب معاهدهای که در پترزبورگ میان سفیر ایران و دولت روسیه به امضا رسید، قسمتهای دیگری از سواحل خزر به قلمرو تزار الحاق شد. اما نخستین دستاندازی گسترده روسها به منطقه در ۱۷۳۵ منجر به آن شد که نادرشاه مرز میان دو امپراتوری را به رود ترک بازگرداند. به این ترتیب که در تابستان ۱۷۳۴، سپاهیان نادر شاماخی را متصرف شدند. پس از مدتی نادر به تفلیس و ایروان رفت و آن دو شهر را متصرف شد و دوباره به سوی گنجه تاخت و آن ولایت را فتح کرد.
تصرفات نادر، قشون روس را در سواحل خزر به هراس انداخت. پس از مرگ پتر اول نیز اوضاع داخلی روسیه درهم شد. سپاه روس رو به ضعف نهاد. از طرفی نیز انگلستان، ایران و عثمانی را در جنگ علیه روسیه تهییج میکرد. در چنین شرایطی به موجب معاهدهای که در اردوگاه نادر در نزدیکی گنجه در ماه مارس سال۱۷۳۵م. میان دولت روسیه و نادر منعقد شد، سپاهیان روسی از ولایات ساحلی خزر رانده شدند؛ اما بازرگانان روسی اجازه یافتند که در اراضی ایران آزادانه و بدون پرداخت حق گمرک امتیاز بازرگانی کسب کنند، بعد از اردوکشی بینتیجه پترکبیر به ایران در ۱۷۲۲، امپراتوریهای عثمانی و ایران میان خویش پیمان اتحاد بستند (۱۷۲۷) و به این ترتیب خطری را که امنیت هر دو امپراتوری را از جانب شمال تهدید میکرد، جدی تلقی کردند. پیشروی روسیه به سمت جنوب، در عصر کاترین دوم (۱۷۹۶ - ۱۷۶۳) در مقیاس بسیار وسیعتری تجدید شد و روسها به مدت چهار سال با قفقازیها جنگیدند. پس از تسخیر کریمه (با انعقاد پیمان کوچوک قاینارجا) و منطقه رود قربان در ۱۷۸۵، بخش اعظم رشته کوه قفقاز به زیر سلطه روسیه درآمد. کاترین دوم برای اشغال قفقاز شمالی، برنامههای منظم و هدفمندی را به اجرا درآورد. براساس طرح فرماندهان روس، برای ایجاد مانع در مقابل اتحاد قبایل قفقاز شمالی، این منطقه به دو قسمت تقسیم میشد. ارتشهای روس با هدف اجرای این نقشه برای اشغال مناطق کابارتای، اوست و اینگوش در قفقاز حرکت کردند. روسها در پایان این جنگ مغلوب شدند. اما قفقازیها نیز که مقاومت بزرگی از خود نشان داده بودند، متحمل تلفات سنگینی شدند، بعد از این شکست، روسها با ایجاد کولونیهای روسنشین شروع به مسکونی ساختن جلگههای مقابل کوههای قفقاز کردند. در همین راستا به قلعهها و نواحی نظامی که به آن ستانیتس گفته میشد - و منظم در حال ساخت بود - مهاجران قزاق اسکان داده میشد. در این بین بعضی از قبایل آدیغیه (چرکس) و نوقایها که در کوبان و سواحل رود دن زندگی میکردند، هدف حملات سوروف ژنرال مشهور روس قرار گرفتند. سوروف با قتل عام روستاهای نوقای، آنها را به کلی نابود کرد. تعدادی زیادی از آدیغیهها با عبور به سواحل جنوبی کومان در آنجا مسکن گزیدند. تعداد کمی از نوقایها که از قتل عام نجات یافته بودند به چرکسهای کوبان پناهنده شدند. اراضی خالیشده شمال کوبان توسط قزاقهایی که در اوکراین زندگی میکردند و نسبت به روسها همیشه در حال شورش بودند، اسکان داده شدند.
تزاریسم با دور کردن قزاقها از سرزمینشان و فرستادن آنها به قفقاز هم آنها را از مرزهای روسیه دورگرداند، به زیر کنترل درآورد و هم برای تامین نیروهای مورد استفاده علیه قفقازیها، منبع مهم انسانی تدارک دید. سیاست اسکان روسیه، دشمنی بین روسها و قزاقها را از بین برد؛ زیرا به قزاقها امتیازات زیادی داده شده بود. حتی هر نوزاد تازه متولدشده قزاق هم صاحب زمین میشد. بهعلاوه روسها با استفاده از تفکرات دینی قزاقها، تخم دشمنی و کینه را در میان مسلمانان قفقاز پراکندند. تا آن زمان روسیه خود را آماده کرده بود که نقش فعالی در سیاست دولتهای ماورای قفقاز بر عهده گیرد. در این زمان، حاکمیت بر مناطق گرجی، میان ایران و عثمانی محل مناقشه بود. در آشفتگی میان سهدسته در « کاخه تی - کارتلی » (گرجستان شرقی)، پادشاه واختانک چهارم (۱۷۰۲- ۱۷۸۴) به دنبال کسب حمایت روسیه بود تا استقلال پادشاهی خود را دوباره برقرار سازد. اما تلاشهای او برای استفاده از روسیه علیه امپراتوریهای اسلامی ناقص ماند. با این حال جانشینش «آراکلی دوم» (۱۷۹۴- ۱۷۶۰) برای از دست ندادن تاج و تخت خویش توانست حمایت روسیه را به واسطه امضای معاهده سری « گئورگفسک» در ۲۴جولای سال۱۷۸۳ بهدست آورد. گرجستان در ۱۷۹۵ مورد حمله ایران واقع شد که عمدتا به خاطر وابستگی آن به روسیه بود. ولی روسیه هیچگاه از گرجستان حمایت نکرد، روسیه با بهدست آوردن کنترل کاخه تی - کارتلی، برای تملک قفقاز جنوبی قدم جدی را برداشت. این حادثه سرآغاز نفوذ گسترده روسیه در قفقاز جنوبی بود. بعدا «سلیمان اول» از «ایمه ریتا» و «مرتضالی» حاکم داغستان از تار کو، از این سر مشق پیروی کردند.
روسیه تحت حاکمیت کاترین کبیر و جانشینان او از این نقطه زمانی در عرض ۳۰سال به قفقاز جنوبی وارد شدند آنجا را ضمیمه امپراتوری خود کردند و در همان زمان نیز به بیثباتی کریمه پایان دادند؛ ولی این موفقیتها دیری نپایید؛ بدینگونه که آقامحمدخان در سال ۱۷۹۵م. با لشکر و نیروهای فراوان برای تسخیر تفلیس، ایروان، طالش و قاراباغ به سمت قفقاز حرکت کرد. آقامحمدخان بعد از تصرف شوشی عازم تفلیس شد. با تصرف تفلیس و متواری شدن آراکلی، خوانین قفقاز از در اطاعت با شاه در آمدند، با عودت آقامحمدخان از قفقاز و در خواست کمک آراکلی از امپراتوریس روسیه، کاترین در فوریه سال ۱۷۹۶ «والرین زوبوف» را به قفقاز فرستاد. در این بین حاکمان (خانهای) شهرهای دربند، قوبا، شماخی و گنجه تسلیم روسیه شدند و خان قاراباغ نیز به اظهار دوستی با روسیه پرداخت. اما با درگذشت کاترین در ششم نوامبر ۱۷۹۶ و به تخت نشستن «پل اول» تزار جدید قوای روسیه را در بهار۱۷۹۷ از قفقاز خارج کرد.
تخلیه نیروهای روسی به منزله پایان گرفتن سیاست روسیه در قبال قفقاز طی قرن ۱۸ بود؛ اما طولی نکشید که روسیه تزاری در همان آغاز قرن ۱۹میلادی دوباره به سمت قفقاز و بهویژه قفقاز جنوبی متمایل شد: از آغاز حرکت روسیه به قفقاز، یکی از اصلیترین نگرانیهای تزار به کنترل در آوردن سراسر قفقاز جنوبی زیر سلطه خود بود. روسیه منافع گوناگونی از جمله منافع تجاری و اغراض استعماری داشت؛ اما هیچ یک از اینها با ملاحظات استراتژیکی که روسیه را برای الحاق قفقاز جنوبی به امپراتوری خود تحریک کرد، قابل مقایسه نبودند. قفقاز جنوبی پایگاهی برای روسیه در جنوب مرزهایش بود؛ جایی که میتوانست از آنجا به سوی جنوب توسعه پیدا کند. همچنین منطقه حائلی در مقابل حملاتی که از جنوب علیه روسیه صورت میگرفت یا ممکن بود صورت بگیرد، محسوب میشد. به این وسیله مانع رسیدن مهاجمان از سوی مرزهای جنوبی میشدند. در ۱۷۹۹ یک هنگ روسی وارد گرجستان شد. پادشاه کاخه تی - کارتلی در ۲۸ دسامبر ۱۸۰۰ درگذشت و در ۸ ژانویه ۱۸۰۱ امپراتور روسیه اعلامیه فسخ (لغو) پادشاه کاخه تی - کارتلی را انتشار داد تا انضمام آن به روسیه را اعلام کند. بر اساس اعلامیه، پادشاهی کاخه تی - کارتلی بهعنوان قوبرنیای (استان، ایالت) روسیه اعلام شد. فسخ پادشاهی مذکور و انضمام آن به وسیله اعلامیه تزار الکساندر اول در ۱۲ سپتامبر ۱۸۰۱ نهایی شد.
بدینگونه کاخه تی کارتلی به ایالت (قوبرنیا) تفلیس تبدیل شد. از این زمان حاکم این نواحی به وسیله تزار تعیین میشد. همزمان با الحاق نخستین مناطق مسلماننشین قفقاز جنوبی، یعنی خانات شمشادلی و قازاخ، یکی دیگر از مواد عهدنامه۱۷۸۳ نقض شد و به زودی کلیسای گرجی استقلال (آزادی) خود را از دست داد. روسیه بعد از الحاق گرجستان شرقی، فورا با هدف ضمیمه کردن مناطق غربی گرجستان توجه خود را معطوف این ناحیه کرد. با این کار قادر به کنترل دریای سیاه و همچنین مرزهای جنوبی خود میشد؛ در ایمرتیا پس از مرگ سلیمان اول (۱۷۸۴)، قدرت مقامات مرکزی کاهش یافت. سلیمان بیفرزند، تاج و تخت خود را به برادرزاده خود دیوید اول (داود) واگذار کرد؛ ولی او مدتی بعد توسط داود دوم از تاج و تخت محروم شد. با این وجود، با کمک طبقه تاوادیس (اشراف) که از استبداد داود دوم رنجیده بودند، داود دوم را در مسختی تار و مار کردند و او تحت نام سلیمان دوم (۱۸۱۰ - ۱۷۸۹) به تخت نشست؛ سلیمان سعی کرد گرجستان غربی را با بیرون راندن عثمانی از باتومی، پوتی و سوخومی متحد کند. پادشاه میدانست که قادر نیست به تنهایی به اهداف خود نائل شود، پس به دنبال کسب حمایت روسیه رفت. در دیگر سوی، روسیه قصد الغای پادشاهی ایمرتی را داشت.
طبق معاهده ۱۸۰۴، امضاشده در الازنانوری (روستای واخنی کنونی در منطقه خاراگاولی) بهوسیله امپراتوری روسیه و پادشاهی ایمرتی، ایمرتی و شاهزادهنشینهای غربی گرجی تحت حمایت و سرپرستی روسیه قرار گرفتند. پادشاه ایمرتی سلیمان دوم پایان تلخی داشت. وی در زمان جنگ روسیه-عثمانی (۱۸۱۲ - ۱۸۰۶)، کوتایسی را ترک کرد و خواستار آن شد که ارتش روسیه از ایمرتی عقبنشینی کند. در پاسخ، الغای تاج و تخت وی اعلام شد و کشورش بهطور کامل تحت تسلط حکومت روسیه قرار گرفت. در ۱۸۱۰ نیز سلیمان از جانب نیروهای روسیه و شاهزادههای مخالف گرجی تعقیب شد، بدینگونه ایمرتی در این سال مستقیما به روسیه منضم شد.
وی به زودی دستگیر و به تفلیس فرستاده شد. در این بین برخی از پرنسهای گرجستان غربی برای حفظ حکومت خود، سلطه روسیه را پذیرفتند. از این رو گوریا تا ۱۸۲۸، سامر قرلو و سوانتی تا ۱۸۵۸ و آبخازیا تا ۱۸۶۸ خودمختار باقی ماندند. این نواحی در زمره گرجستان غربی بودند که به نام ایالت کوتایسی یا کوتایسس کایا قوبرنیا نامیده میشدند. نواحی مسخاتی و ژاواختی، و نهایتا منطقه باتومی با قرارداد برلین در ۱۸۷۸ تحت استیلای تزار قرار گرفتند. خودمختاری آبخازیا در سال ۱۸۶۴ الغا شد و در همان سال شکست شورش چرکسها در قفقاز شمالی نهایی شد.
بخشی از مقالهای به قلم محرم قلیزاده و صمد رشیدزاده