از دست رفتن اعتقاد مردم به دولت

خاطرات وی طی هفت ساعت و در سه جلسه در دفتر وی در پاریس ضبط شد. شیوه کار مصاحبه‌کنندگان در دو مرحله انجام گرفته است. در مرحله اول روایت‌کننده نکات مهم داستان زندگی خود را تعریف می‌کند. در مرحله دوم مصاحبه‌کننده براساس مطالب اظهارشده در مرحله اول نکات و وقایع مهم تاریخی که روایت‌کننده از آن اطلاع داشت از او سوال می‌کرد. پس از انجام مصاحبه وی به مطالعه مجدد خاطرات پرداخت تا عبارت‌های نامفهوم را روشن سازد و تاریخ‌ها و نام‌های ناقص را تکمیل کند.

مجیدی متولد۱۳۰۷ است. علاقه وی به امور سیاسی در دوران دبیرستان و دانشگاه افزایش یافت. در دوران دبیرستان با فلسفه و ایدئولوژی‌های مختلف سیاسی آشنا شد. در سال‌های ۱۳۲۰ و کشمکش‌های سیاسی احزاب وی نیز به خیابان‌ها و تظاهرات کشیده شد. وی پس از اخذ کارشناسی در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در سن ۲۱سالگی برای ادامه تحصیل روانه پاریس شد و در آنجا در جلسات انجمن دانشجویان ایرانی شرکت کرد و با افکار نهضت چپ اروپا آشنا شد. وی پس از اخذ درجه دکترا در سال۱۳۳۱ به ایران بازگشت. براندازی کابینه مصدق که پنج ماه بعد روی داد، بر مجیدی تاثیر زیادی برجای گذاشت. خود وی در این باره می‌گوید: «در آن موقع فکر می‌کردم که مصدق دارد کار درستی می‌کند و دارد درست می‌رود؛ ولی امروز می‌بینم که مصدق ‌باید دید بلندتری می‌داشت. از جمله اینکه شکافی که بین مصدق و شاه در آن موقع پیش آمد، یک مقدارش مسوولش مصدق است. اگر در آن موقع شاه مملکت و مصدق که نخست‌وزیر و مورد تایید اکثریت قاطع مردم بود با هم نشسته بودند و به آینده مملکت فکر می‌کردند، امروز مملکت ما به این روز نمی‌افتاد.»

در سال۱۳۳۱ پس از اخذ درجه دکترا به ایران بازگشت. در سال۱۳۳۵ با سمت کمک کارشناس اقتصادی در سازمان برنامه استخدام شد. چهار سال بعد برای تحصیل در رشته مدیریت به آمریکا رفت. در سال۱۳۴۰ درجه لیسانس در توسعه اقتصادی از دانشگاه ‌هاروارد و دیپلم دوره مخصوص اقتصاد کشاورزی را از دانشگاه ایلینوی آمریکا اخذ کرد. سال بعد معاونت مالی و اداری سازمان برنامه را به عهده گرفت. در سال۱۳۴۴ به سمت معاون نخست‌وزیر و رئیس دفتر بودجه منصوب شد. در انتخاب او فرح نیز نقش داشت. در سال۱۳۴۷ به وزارت کار و امور اجتماعی رسید و چهارسال‌ونیم در این سمت باقی ماند. در دی‌ماه ۱۳۵۱ در مقام وزیر و رئیس به سازمان برنامه و بودجه بازگشت و تا مرداد۱۳۵۶ (استعفای دولت هویدا) این مسوولیت را بر عهده داشت. از دیگر مشاغل وی، دبیر کل جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران، عضویت در دفتر سیاسی حزب ایران نوین، عضویت در هیات اجرایی دفتر سیاسی حزب رستاخیز و رهبر جناح پیشرو بعد از آموزگار بود. مجیدی در باشگاه امرسون سابق عضویت داشته است.

وی از وزیران مهم دهه آخر سلطنت پهلوی بود؛ چراکه «مجیدی از وزرای معتمد هویدا بود». وی بعد از دولت هویدا به دبیر کلی بنیاد فرح رسید.

همان‌گونه که از خاطرات مجیدی بر می‌آید او از تجربه‌های خود به صراحت سخن می‌گوید. به موفقیت‌های دوران شاه افتخار می‌کند و اشتباهات خود و دیگران را نیز می‌پذیرد. وی سال‌های نخست‌وزیری هویدا را دوران درخشانی می‌داند و اعتقاد دارد که در آن دوره کارهای فوق‌العاده انجام شده است. مجیدی به کرات به تحسین شاه سخن گفته است و این حمایت را در خاطرات خود به صراحت بیان می‌کند. با آنکه مجیدی در بالاترین سطح دولت قرار داشت، اما گاهی اطلاعات لازم برای انجام وظایف خود را در اختیار نداشت. درباره یکی از اصول انقلاب شاه و مردم که به موجب آن سهام کارخانه‌های خصوصی به کارگران فروخته می‌شد. مجیدی اظهار می‌دارد «متاسفانه من در آن تصمیم موثر قرار نگرفتم. اصلا مورد مشورت هم قرار نگرفتم.» مجیدی این را که چگونه او و همکارانش از بعضی از تصمیم‌گیری‌ها که به وظائف وزارتخانه آنها مربوط می‌شد بی‌اطلاع یا در آنها بی‌اثر بودند، این‌گونه توضیح می‌دهد اعلیحضرت، اصولا خوششان نمی‌آمد که روی این فکرهای اصلی که دارند و این برنامه‌هایی که دارند بحث شود. روی بعضی مسائل که برایشان جنبه خیلی اساسی داشت، قبول نداشتند که در اصلش کسی شک و تردید کند.»

به نظر مجیدی، یکی دیگر از مشکلات رژیم سابق، شیوه برخورد دولت با مردم بود: «مساله این است که شما در صورتی می‌توانید یک سیاست منطقی داشته باشید و تصمیمات درست و صحیحی و منطقی بگیرید که این قدرت را هم داشته باشید که به مردم بگویید که حقیقت این است و چاره ندارید جز اینکه این را قبول کنید. ما نه به مردم آن‌طوری که باید و شاید حقیقیت را می‌گفتیم، نه اینکه به خودمان اجازه می‌دادیم که به مردم فشار بیاوریم. همه‌اش دلمان می‌خواست مردم راضی باشند. تامین رضایت روزمره مردم لازمه‌اش یک مقدار کارهای بی‌معنی بود که می‌کردیم.»

به گفته وی: «عدم تجانس مقامات دولتی و مردم کوچه و بازار طی سال‌های آخر سلطنت شاه عامل دیگر انقلاب بود.» مجیدی خود می‌گوید: «یک دفعه حکومت افتاد دست عده‌ای که از دید اکثریت غرب‌زده بودند و ایجاد شکاف کرد و این شکاف روز به روز بیشتر شد. تا به آخر (اکثریت مردم باور داشتند) که این گروهی که حکومت می‌کنند یک عده آدم‌هایی هستند که نه مذهب می‌فهمند، نه مسائل مردم را می‌فهمند، نه به فقر مردم توجهی دارند، نه به مشکلات مردم توجه دارند. اینها آدم‌هایی هستند که آمده‌اند بر ما حکومت کنند. غاصب هستند، یا نمی‌دانم، مامور غربی‌ها هستند.»

به نظر مجیدی، انقلاب اسلامی پیروز شد؛ چون مردم اعتقاد خود را نسبت به دولت از دست داده بودند: «در طول زمان، تمام کوشش در این بود که از نظر مادی و از نظر رفاهی وضع مردم بهتر شود و بهتر هم شد. موفقیت فوق‌العاده‌ای هم در این زمینه داشتیم که از نظر تغییر مادی، از نظر تغییر شکل زندگی، از نظر مدرنیزه شدن، از نظر توسعه آموزش مدرن خیلی پیش برویم. وضع زندگی مردم از نظر رفاهی خیلی بهتر شد. لیکن آنچه باید اینها را به هم متحد کند و به آنها تکلیف را بدهد که از دستگاه حمایت بکنند، از رژیمشان از مملکتشان، از سیستمشان دفاع بکنند، نکردند.»

یکی از نقطه‌نظرهای بحث‌انگیز مجیدی این است که استقرار حکومت حزبی در ایران مقدور نبود؛ چون خواست‌های مردم با نیازهای مملکت در تضاد بود. مجیدی مدعی است: «مساله اینکه در ایران آن زمان، به نظر من، کار سیاسی خیلی مشکل می‌توانست انجام شود. برای اینکه اگر واقعا می‌خواستید روی توده‌های مردم روی اجتماعات بزرگ تکیه کنید، ‌باید مطابق میل آنها حرف می‌زدید و احتیاجات آنها را برآورده می‌کردید. احتیاجات آنها و انتظاراتشان و خواست‌هایشان هم کاملا در تضاد فاحشی بود با خطوط اصلی توسعه اقتصادی و اجتماعی و لزوم ساختن زیربنای مملکت.»

مجیدی آشکارا از بازداشت همکارانش که در اواخر سلطنت محمدرضاشاه با اجازه شاه صورت گرفت گله‌مند بوده و مدعی است: «ولی در آن سیستم در آن شکل کار، در آن ترتیباتی که آن موقع بود، این عده‌ای که آنجا توی زندان بودند، بهترین خادمین بودند. همه‌شان در یک سطح نبودند. بالاخره بعضی‌هایشان ممکن است یک ایراداتی به آنها وارد بود. بعضی‌ها ممکن است اشتباهاتی کرده بودند. به بعضی‌ها از نظر مالی ایراداتی وارد بود.» مجیدی در دوران حکومت بختیار بازداشت شد. گروهی از منابع، تاریخ دستگیری وی را ۱۵/ ۱۱/ ۱۳۵۷ذکر کرده‌اند. وی در نخستین روزهای انقلاب از زندان گریخت و پس از سه ماه و نیم زندگی مخفی، به فرانسه رفت.

منبع: خاطرات عبدالمجید مجیدی، ‌‌ویراستار حبیب لاجوردی، گام نو، چاپ چهارم ۱۳۸۵. تاریخ شفاهی