شباهت و تفاوت مدرنسازی در ایران و ترکیه
در اینجا این پرسش مطرح میشود که چرا استفاده از یک الگوی بهلحاظِ صوری همسان، سبب نتایج و پیامدهای متفاوتی شد. آتاترک و رضاشاه در آغاز عصر کمونیسمهراسی به ترتیب، با رضایت و حمایت انگلستان به قدرت رسیدند و هردو به راه نوسازی محافظهکارانه رفتند. ناسیونالیسم و سکولاریسم محتوای اصلی نوسازی و اصلاحات رضاشاه و آتاترک را تشکیل میداد و همانطور که بیان شد هر دو بهگونهای موسس نخستین دولتهای مدرن و ملیگرای کشورشان بودند. اقتدارگرایی و دولتگرایی نیز شیوه و چارچوب نوسازی در هر دو دولت بود.
تغییر لباس مردان، کشف حجاب زنان، ایجاد نظام حقوقی و آموزشی عرفی و مدرن، بازنویسی دوباره تاریخ، راهسازی و صنعتگرایی، تضعیف طبقات سنتی و ایجاد و تقویت طبقات مدرن را باید از مهمترین موارد مشابه برنامه نوسازی رضاشاه و آتاترک برشمرد. میتوان گفت شباهتها و تفاوتهای نسبتا یکسان و مشابهی در روند نوسازی دو کشور وجود داشته است. تا جایی که روند نوسازی این دو کشور مطابقت زیادی با راه نوسازی دوم برینگتون مور یعنی انقلاب از بالا و با برنامهریزیهای آمرانه و از بالای دولت دارد. در این دو کشور بهدلیل وجود نداشتن زیرساختها و نهادهای لازم برای اصلاحات، دولت بنا به ضرورت در مسائل و برنامهها مداخله میکرد. در کل شباهتهای اساسی این روند در دو کشور، هدایت از بالا همراه با برنامهریزیهای دولتی ازطریق مقامات حکومتی (آمرانه و از بالا بودن نوسازی) برای ایجاد اصلاحات، سلطه و تمرکز قدرت حاکمان سیاسی و تشابه در برنامههای نوسازی را شامل میشد. به اعتقاد بسیاری از نظریهپردازان، فرآیند نوسازی و توسعه در ایران و ترکیه نشاندهنده چیرگی الگوی شبهمدرنیستی بود و از محرکهای خارجی و بهنوعی «وارداتی» اثر میگرفت. در اینجا میتوان گفت نوسازی در این دو کشور زایشی، درونزا، جوششی، پویا، متاثر و برآمده از زمینه جامعه نبود، بلکه ناشی از اشتیاق سطحی به سبک ظواهر جامعه مدرن و نفی سنتها و نهادها و ارزشهای سنتی و مبتنی بر میل و دستور دولت بود. گسترشیافتن وابستگیهای فرهنگی ایران و ترکیه به غرب و ترویج غربگرایی و پیگیری سیاستهای تجددگرایانه از خلال تضعیف مذهب و از بین بردن دین و نیروهای مذهبی و تشکیل ارتش مدرن برای از بین بردن مخالفان از مهمترین رویدادهایی است که با این دوران در هر دو کشور آغاز شد و درواقع وجه مشترک نوسازی درون این دو واحد اجتماعی کلان محسوب میشود.
الگوی تفارق: ایران و ترکیه هر دو در منطقه خاورمیانه ویژگیهای نسبتا مشترکی دارند. ماهیت دولتگرایانه سیاستهای اقتصادی در این کشورها چشمگیر بود؛ اما در آغاز ترکیه و سپس مصر و ایران از این سیاستها فاصله گرفتند. با این حال تنها ترکیه توانست در این زمینه موفقیت بهدست آورد. در هر سه کشور نخبگانی نوساز در سده بیستم ظهور و تلاش کردند چهره اصلی جامعه را مطابق با بینش خود از نوسازی و توسعه دگرگون کنند. نخبگانی که جانشینِ دو رهبر نوساز شدند، برخلاف حفظ ویژگیهای کلی حرکت پیشینیان خود تحولاتی را نیز پدید آوردند که در ترکیه سبب فاصلهگرفتن از اقتدارگرایی و حرکت بهسوی نظام چندحزبی شد.
در حکومت رضاشاه همچون حکومت آتاترک در ترکیه، قدرت ازطریق ارتش و بوروکراسی اعمال میشد. با این حال، محتوای قدرت از آن روی که تابع ضوابط حقوقی و قانونی اندکی بود تا بهگونهای عملی و موثر مهارکننده اعمال قدرت ازطرف حکومت بر اقشار مردم باشد، کماکان خودکامه بود.
به عبارت دیگر، زمینههای تاریخی-اجتماعی ایران آنچنان نهادهای نوبنیاد مشروطه را تضعیف کرد که اندکی پس از استقرار حکومت رضاشاه، این حکومت نیز مانند سلف قاجار خود راه و رسم پیشینیان خود را در پیش گرفت. اگر انجام پروژه مدرنیزاسیون بهوسیله حکومت آتاترک را «مدرنیزاسیون اقتدارگرایانه» بنامیم، آن اصطلاحی که میتواند بهخوبی بیانکننده فردیت تاریخی پیشبرد مدرنیزاسیون در ایران دوره رضاشاه و نشاندهنده تمایزات اساسی آن با ترکیه باشد، «مدرنیزاسیون خودکامه» است. بهطور خاص آتاترک برخلاف خصلت غیردموکراتیک حکومتش، با نهادمندکردن عرصه سیاست، توزیع قدرت را در سیاست ترکیه پایه گذاشت؛ اما رضاشاه با احتراز از چنین اقدامی، چرخهای معیوب استبداد، آزادی و هرجومرج را در جامعه ایران دستنخورده باقی گذاشت.
از همین رو، در کشور ایران اقتدارگرایی پهلوی تا پیروزی انقلاب تداوم پیدا کرد. آبراهامیان به همین دلیل، در قیاسی میان رضاشاه و آتاترک، معتقد است برخلاف رضاشاه که مستبد و خودکامه بود، آتاترک تلاش کرد با ایجاد تشکیلات و برپایی حزب جمهوریخواه نوسازی خود را درون یک ساختار طراحیشده پیگیری کند. به دیگر سخن، در نظام آتاترک که موسس سیستم اقتدارگرایی بود، حداقلی از گردش قدرت امکانپذیر و متصور بود؛ ولی رضاشاه پایهگذار سیستم سلطانی و درصدد شخصیسازی قدرت و حفظ ساخت سنتی سیاست (سلطنت) بود و به همین دلیل عرصه سیاسی از هرگونه تحول به دور ماند. به عبارت دیگر، در الگوی نوسازی ترکیه، آتاترک با ایجاد نظام جمهوری و توجه به مجلس، به شکل محدودی بهسمت دموکراتیکشدن گام برداشت؛ اما در ایران پس از انقلاب مشروطه، شاهد انحلال مجلس بهوسیله شاه و شکلگیری استبداد صغیر بودیم که پیروزی دوباره مشروطهخواهان نیز با چالشها و تنشهای داخلی و خارجی روبهرو شد و درنهایت، سبب شکلگیری حکومت رضاشاه شد. رضاشاه با ممنوعکردن فعالیت و انتشار روزنامههای مستقل و رادیکال، سلب مصونیت پارلمانی از نمایندگان، تعطیلی احزاب، بازداشت، تبعید و قتل مخالفان سیاسی عرصه را برای تحولات سیاسی محدود کرد.
- بخشی از یک پژوهش به قلم آرش حسنپور، وحید حسنپور و مجید کافی، دانشگاه اصفهان