مساله توسعه در عهد قاجار؛ پرسش از چرایی عقبماندگی
در اینجا به طور طبیعی این پرسش به ذهن متبادر میشود که عقبماندگی از کجاست؟ به بیان دیگر، مقایسه جامعه ایرانی با چه جامعهای، ذهنیت عقبماندگی را به وجود آورده است؟ در پاسخ باید گفت، جامعه ایرانی در مقایسه با گذشته خودش -مثلا دوران شکوهمند صفوی- احساس ضعف و عقبماندگی میکند، اما احساس عقبماندگی در عهد قاجار و طرح پرسش درباره چرایی این عقبماندگی، بیشتر معلول مواجهه جامعه ایرانی با غرب جدید و ورود برخی از نمادهای آن به ایران است. البته این پاسخ نمیتواند مطلق به حساب آید؛ چراکه لااقل در میان بخش مهمی از علما و روشنفکران دیندار، بیش از آنکه غرب جدید و رشد چشمگیر آن ملاک عقبماندگی جامعه ایرانی قلمداد شود، فقر و تنگدستی درصد معتنابهی از مردم و بیبهره بودن آنها از شرایط مطلوب زندگی و از همه مهمتر، نبود «عدالت» در این جامعه، عامل اصلی ضعف یا عقبماندگی است.
بنابراین نسخهای که آنان برای رفع ضعف و عقبماندگی جامعه ایرانی ارائه میدهند، با نسخه کسانی که ملاک عقبماندگی جامعه ایرانی را جا ماندن از غرب جدید معرفی میکنند، متفاوت است. با وجود این، نباید از نظر دور داشت که غرب جدید و قدرت آن، چیزی نیست که برای کسی در دوران قاجار قابل انکار باشد؛ بنابراین به طور طبیعی، غرب و مواجهه با آن بر هر دو رویکرد مورد اشاره سایه افکنده، اما در یکی کاملا بروز و ظهور و اصالت یافته است.
آغاز قاجاریه در ایران در سال ۱۲۰۰ه.ق، مصادف است با شروع انقلاب صنعتی در اروپا در سال ۱۷۹۴م و همچنین انقلاب فرانسه در سالهای ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹م. البته دوره رنسانس و شکلگیری تحولات فکری و علمی در غرب را باید با دوران صفویه مقارن دانست، اما این انقلاب صنعتی در اروپاست که تحولات فکری و علمی غرب و تاثیر اندیشه دانشمندانی چون بیکن و نیوتن را عینیت بخشیده و برای بخشهای گوناگون جهان، از جمله ایران، هویدا ساخته است. انقلاب صنعتی به طور جدی از قرن ۱۸م در انگلستان که از ناحیه درگیریهای اروپا با محوریت فرانسه لطمه کمتری دیده بود، آغاز شد و تغییرات عظیمی را در عرصههای گوناگون، بهویژه عرصه تولید به وجود آورد. در واقع، صنعتیشدن یعنی بروز و ظهور حداکثری خلاقیتهای بشری در جهت استفاده طراحیشده و منظم از نیروی ماشین به جای نیروی انسان و ابزارهای دستی برای تولید انبوه، در گام نخست، بیش از همه در حوزههای بافندگی، زغالسنگ و ذوبآهن خود را نمایان کرد. شروع این تحول را باید در اختراع ماشین بخار توسط توماس نیکومن در سال ۱۷۰۲م جستوجو کرد، اما این انگلیسیها بودند که با استفاده گسترده از انواع ماشینهای بخار جدید، کارخانههای بیشتری را به منظور تولید محصولات مختلف راهاندازی کرده و جریان انقلاب صنعتی را بهسرعت به سایر نقاط اروپا و سپس به خارج از این قاره انتقال دادند. علاوه بر این، همانطور که اشاره شد، در عصر قاجار، در کنار انقلاب صنعتی شاهد واقعه بزرگ دیگر، یعنی انقلاب فرانسه نیز هستیم. انقلاب فرانسه شروع مجموعهای از تغییرات عمیق سیاسی در اروپا بود که با وجود فراز و نشیبهایی که پیدا کرد، فرصت تغییر نظامات سیاسی سلطنتی مطلق را به نظامات جمهوری یا سلطنت مشروطه فراهم کرد. البته این تغییرات برای غرب هزینههای بزرگی در پی داشت؛ از جمله جدایی دین از سیاست و برقراری فضای لائیسیته در اروپا.
به طور کلی، با نگاه کلان به غرب در عصر قاجار، با چند عنصر مهم و تحولآفرین روبهرو هستیم: اول، تغییر جهشی منحنی جمعیتی در اروپا از ۱۸۷میلیون نفر در سال ۱۸۰۰م به ۴۵۰میلیون نفر، یعنی بیش از دو برابر در سال ۱۹۱۴م که میتواند محصول رشد ثروت، گسترش صنعت و شهرنشینی و به تبع آنها تغییر سبک زندگی در اروپا تلقی شود. دوم، رشد چشمگیر ثروت ملی در کشورهای اروپایی که قطعا تولید انبوه از منابع رایگان مستعمرات غربی و همچنین عرضه آنها در بازارهای انحصاری در نقاط گوناگون دنیا، از جمله همین مستعمرات، نقش بسزایی در ایجاد این ثروت انبوه دارد. سوم، رشد علم و فناوری به این معنا که گسترش صنایع، شکلگیری نظام سرمایهداری جدید و میل این نظام به حیات دائمی، فرصتهای تازهای را برای تولیدات علمی و فناوری به وجود آورد که تا امروز نیز ادامه دارد.
به بیان دیگر، همچنان که انقلاب صنعتی و نظام سرمایهداری جدید خود مدیون توسعه علمی است، از سوی دیگر، توسعه علمی نیز مرهون کمکهای بیدریغ نظام سرمایهداری از مقطع شکلگیری انقلاب صنعتی به بعد است. چهارم، شکلگیری ناسیونالیسم افراطی که از طرفی با رشد ثروت و از سوی دیگر با ظهور طبقه متوسط و میل آن به کسب قدرت، به علاقه متعصبانه به میهن و حتی قومیت و نژاد در اروپا دامن زد که شکلگیری فاشیسم و نازیسم را باید از میوههای آن به شمار آورد. پنجم، ظهور فلسفههای برتریطلبانه با محوریت اندیشههایی چون «داروینیسم اجتماعی» یا «ابرمرد نیچه» که تنازع بقا میان قشر قدرتمند و ضعیف در جهان را به نفع قشر قدرتمند تئوریزه و موجه کرد. این موضوع با شکلگیری ناسیونالیسم افراطی نیز ارتباط تنگاتنگی دارد. ششم، تاسیس نظامات پارلمانی در اروپا، به نحوی که در فاصله سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۹۱۴م، اکثر کشورهای اروپایی تحتتاثیر انقلاب فرانسه، صاحب نظام پارلمانی شدند.
آغاز ارتباط هدفمند و رسمی غرب جدید با ایران را باید از دوران صفویه و ارتباطات حکومت صفوی با برخی از کشورهای قدرتمند اروپایی نظیر فرانسه، انگلیس، هلند، اسپانیا و آلمان و همچنین حضور شمار قابلتوجهی از مستشرقان در ایران جستوجو کرد. علاوه بر این، در دوران صفویه، شاهد یک سده حضور پررنگ و البته دردسرساز پرتغالیها در جنوب ایران هستیم که طبعا فصل جدیدی از رابطه ایرانیان با غرب را رقم زده است. آنچه مسلم است، ایران و اروپا در عصر صفویه، روابط خود را بیش از هر چیز در جهت ایجاد موازنه قدرت در منطقه و تعدیل امپراتوری عثمانی تنظیم میکردند، اما وجود این انگیزه، هیچگاه مانع شکلگیری مجموعهای از روابط تجاری اروپا با ایران در قالبهای گوناگون، از جمله مراوده با کمپانی هند شرقی در عصر صفویه نشد.
با همه اینها، ارتباط غرب و ایران در دوران قاجار از موقعیت ممتاز و منحصربهفردی برخوردار است. واقعیت این است که در این دوران مواجهه جدی ایران با غرب جایگاهی متفاوت از جایگاه صفویه، دارد. شکلگیری صنایعی چون برق، تلگراف و تلفن، چاپ مدرن و راهسازی به شیوه جدید یا ایجاد خطآهن و... مربوط به این دوران است. علاوه بر این، نخستین مدارس علمی و فنی به روش مدرن مانند دارالفنون در دوران قاجار تاسیس شد. همچنین شکلگیری ارتش منظم با جنگافزارهای مدرن آن دوران و در نهایت شکلگیری سلطنت مشروطه و راهاندازی پارلمان در ایران را باید با عصر قاجار مرتبط دانست.
البته نباید از نظر دور داشت که روابط انسانی بیش از هر عامل دیگر در گسترش روابط غرب و ایران موثر بوده است. نوعی رابطه انسانی میان غرب و ایران در عصر قاجار آشکار است: یکم، مسافرتهای پرتعداد و طولانی شاهان و درباریان قجری به اروپا به قصد سیاحت که خود در باز کردن باب ارتباط غرب و ایران نقش بسیار موثری داشته است؛ دوم، اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا برای تحصیل در رشتههایی نظیر طب، مهندسی و حتی علوم انسانی و سوم، حضور مضاعف غربیها در ایران عصر قاجار در قالب سیاح، مستشرق یا ماموران سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی، که باید به عنوان عاملی مهم در گسترش ارتباطات میان ایران و غرب مدنظر قرار گیرد.
از مقالهای به قلم دکتر رضا غلامی