بازخوانی سفرنامههای بیگانه روزگار قاجار
زوال تمدن کاریزی ایران
این در حالی است که بررسی انبوه دادهها و گزارشهای متنوع سفرنامهها، که گاه با شرح جزئیات و ژرفنگریهای خاص اذهان کنجکاو و پرسشگر پارهای از سفرنامهنویسان همراه شده و آنها را به منابع بیهمتایی برای تحقیق در تاریخ ایران، بهویژه در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و تمدنی بدل کرده است، تحلیلهای نظری و روشمند موردی را میطلبد. نوشتار حاضر، که پارهای از یک طرح بزرگ درازدامن پیرامون مساله آب در فرهنگ و تمدن ایرانی و نقش و جایگاه آب در زندگی و فرهنگ و تمدن ایرانی از نگاه سفرنامهنویسان بیگانه [به ویژه غربیان] است با چنین رویکردی سامان داده شده و امید است که به نوبه خود بتواند دریچهای نو به پژوهشهای مربوط به سفرنامهها و تأملات پیرامون علتشناسی انحطاط و عقبماندگی ایران، یا انحطاطشناسی ایرانی بگشاید.
در انحطاطشناسی ایرانی مفهوم «استبداد» و مفاهیم مربوط مثل «بیقانونی» و «زورمداری» و... جایگاهی ویژه و درخور توجه داشته و توجه به آن چنان بوده که میتوان مجموع آنچه انحطاطشناسان ایرانی - قدیم و جدید - پیرامون آثار و عوارض استبداد و نقش و تاثیر آن در انحطاط و عقبماندگی گفته و نوشتهاند را با اندکی تسامح، نظریه یا دیدگاه «استبداد عامل انحطاط و عقبماندگی» خطاب کرد.
از چند قرن پیش، بهویژه از عصر روشنگری به بعد، اروپاییان، به علل و انگیزهها و اهداف گوناگون، پرسشهایی در باب اسباب و عوامل انحطاط و عقبماندگی شرقیان و آسیاییان طرح کردند و در این میان تاکید و توجه ویژهای به ایران و عثمانی داشتند. این پرسشها و پاسخهای گوناگون که به آنها داده میشد، افزون بر آثار و نوشتههای فلسفی و علمی و حتی ادبی اروپایی - غربی، به انحا و درجات گوناگون در سفرنامههایی که جهانگردان، بازرگانان، نمایندگان، سفرای سیاسی، ماموران، و مبلغان مذهبی مینوشتند نیز بازتاب مییافت. حتی میتوان گفت که در طرح این گونه پرسشها و پاسخدهی به آنها، سفرنامهها پیشگام بودند و در پیدایش و گسترش نظریههای علمی و فلسفی غربیان درباره شرقیان و ایرانیان تاثیر بنیادی و قابلتوجهی داشتند. شرقشناسی غربی و نگاه و دیدگاه و مفاهیم ویژه سازنده آن، به مثابه پدیدهای کاملا مدرن، اساسا ریشه و پیشینه در همین آثار سفرنامهای داشت. نکته این که در انحطاطشناسی سفرنامهنویسان نیز مفهوم «استبداد» و دیدگاه «استبداد عامل انحطاط و عقبماندگی» جایگاهی ویژه و درخور یافت و با توجه به گفتمان مدرن که باید بر اساس هستیشناسی دوگانهانگار در برابر غرب یک «دیگری» یا «غیر» ساخته میشد، استبداد نیز منتسب به «دیگری» شد و چنین بود که در اپیستمه مدرن مفهوم «استبداد شرقی» و مفاهیمی مشابه چون «استبداد آسیایی»، «استبداد ترکی»، «استبداد ایرانی» و... ساخته شدند. در ساخته شدن این مفاهیم سفرنامهها نقش بسزایی داشتند و نگاه شرقشناسانه بر پایه هستیشناسی ثنوی در بسیاری از این سفرنامهها وجود دارد. از نظر روش و نظریه تحلیل گفتمان نیز میتوان چگونگی «ابژه شدن» جهان شرقی را در آنها دید و پی گرفت. تعریف شرق به مثابه جهان منحط و عقبمانده در برابر غرب پیشرفته و آزاد، اساس «ایدئولوژی استعمار» را میساخت که رسالت متمدنسازی یا غربیسازی بقیه جهان را برای خود قائل بود. پیداست که تبیین و ترویج این ایدئولوژی در گرو کار فکری، فرهنگی و پژوهشی بود و زمینه رشد و رواج گونهای از شرقشناسی را فراهم کرد که از آن به «شرقشناسی سیاسی» یا «شرقشناسی استعماری» تعبیر میشود.
چه نزد انحطاطشناسان خودی و چه نزد سفرنامهنویسان و شرقشناسان بیگانه، که از نقش بنیادین استبداد در انحطاط و عقبماندگی ایران و شرق و آسیا سخن میگفتند، این نکته مطرح بود که ریشه و علت موجد و مبقی استبداد چیست و چنین بود که نظریههای گوناگون مرتبط با علل و زمینههای فرهنگی، تاریخی، روحی و اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و مادی، جغرافیایی و حتی نژادی و قومی برای رویش، پیدایش، مانایی و پایداری استبداد مطرح شد. در آن میان نظریه مارکس و انگلس که به عنوان «نظریه شیوه تولید آسیایی» معروف شد، از مهمترین نظریهها بود. درباره چندوچون این نظریه، و جایگاه آن نزد مارکس و انگلس و پیروان آنان در ادوار بعدی، تحلیلهای گوناگونی وجود دارد و از مناقشهبرانگیزترین موضوعات مربوط به نظریه تاریخی مارکس است. پیداست که گفتار کوتاه حاضر مجال ورود به این بحث پرمناقشه را ندارد، اما در پیوند با مساله محوری این گفتار لازم است اشاره شود که در روایت اولیهای که مارکس و انگلس از نظریه وجه تولید آسیایی بر پایه مفهوم «استبداد شرقی»، که از زمان ماکیاولی به بعد در اندیشه سیاسی غربی به مثابه یک مساله تمهید و طرح شده بود، عامل اقلیم و جغرافیا و به سخن دقیقتر مساله خشکی و کمآبی جوامع شرقی و آسیایی مورد تاکید قرار گرفته بود. فرض بر این بود که با توجه به کمبود آب و بارندگی در شرق و آسیا زمین به خودیخود بیارزش است و تنها با وجود آب است که ارزش واقعی مییابد. نایابی یا کمیابی آب، وجود تاسیسات و شبکههای مصنوعی آبیاری و آبرسانی را الزامآور میسازد و از آنجا که ساختن و نگه داری و بهرهبرداری از چنین تاسیساتی از توان و امکانات یک یا چند تن بیرون است و به کار گروهی و صرف توان و امکانات و سرمایههای گزاف و کلان نیاز دارد، وجود یک تشکیلات مدیریتی برای آب ناگزیر میشود و بر این زمینه دولت، یا به تعبیر دقیقتر ویتفوگل، دولت هیدرولیک یا آبی به وجود میآید. در چنین وضعیتی مالکیت به شکل عمومی و دولتی پدید میآید و پایدار میماند و برای پیدایش و رشد مالکیت فردی و خصوصی مجالی نمیماند. بر این اساس تفرد نیز رشد نمیکند و تنها عرصهای که برای زندگی وجود دارد عرصه عمومی است. این است علت بنیادین پیدایش و پایداری استبداد در جوامع شرقی و آسیایی.
پیش از مارکس و انگلس، متفکرانی چون منتسکیو، آدام اسمیت، هگل، ریچارد جونز، جیمز میل و... هر یک به گونهای به استبداد شرقی و ربط آن با شرایط اقلیمی و جغرافیایی و وجود تاسیسات آبیاری اشاره کرده بودند و منابع آگاهی همه آنان از اوضاع و احوال شرق و آسیا سفرنامهها بود، چنان که برای نمونه گفتهاند که سیاحتنامه ژان شاردن تاثیری بسزا در منتسکیو و نظریه او پیرامون استبداد شرقی - آسیایی داشت. همچنین سفرنامه فرانسوا برنیه، پزشک مخصوص اورنگ زیب، که بر ناامنی شدید مالی و نبود مالکیت خصوصی زمین و وابستگی ارزش ملک و زمین به آب، به سبب کمبود آب در هند، تاکید کرده بود اثر قابلتوجهی بر دیدگاه اولیه مارکس و انگلس پیرامون جوامع آسیایی داشت.
چنین تاکیداتی درباره ایران در سفرنامههای روزگار قاجار نیز به وفور دیده میشود. نمونههایی که در ذیل این مقدمه از سفرنامهها نقل میکنیم نشان میدهند که سفرنامهها در شکلگیری چنین نظریههایی تا چه اندازه تاثیر داشته و چگونه زمینهساز پیدایش تلقی ویژه شرقشناسان، متفکران و جامعهشناسان غربی از تمدن و دولت شرقی و بهویژه ایرانی به عنوان «تمدن و دولت آبی» شد و به تبع آن چه تاثیراتی در علتشناسی زوال و انحطاط ایران و شرق، بر پایه نظریهها و ملاحظات مربوط به خشکی و کمآبی، برجای نهادهاند، مثلا: «آب ثروت ایران است»، «اگر باران نبارد همه چیز در ایران نابود است»، «بر اثر خشکی و کمآبی کشاورزی در ایران به احداث قناتها و بندها و دیگر تاسیسات مصنوعی آبیاری نیاز مبرم دارد و بدون آن کاملا ناممکن است»، «در ایران زندگی به چندوچون و طرز نگهداری از قناتها بستگی تام دارد و هنگامی که قنات تازهای احداث و آب جاری شود در آن محل دهکدهایی برپا میشود و اگر مجرای آن مسدود شود آن دهکده ویران خواهد شد»، «معمولا قنات تازه احداث شده باعث پیدایش روستا میشود و نه بالعکس»، «به سبب کمبود شدید آب در ایران قدر و ارزش آن به گونهای چشمگیر در شعر و ادب ایرانی بازتاب یافته است.»
در پارهای از سفرنامهها به این نکته اشاره میشود که خرید و فروش ملک و زمین در ایران بر اساس اندازه سهم آب آن انجام میشود. از این دست اشارات در بیشتر سفرنامهها وجود دارد، اما در پارهای موارد پای قیاس با اروپا نیز به میان میآید یا به ارتباط کمآبی و ضرورت احداث شبکههای مصنوعی آبیاری با نظام ارباب - رعیتی و استبداد اشاره میشود. برای نمونه نیکتین اشاره میکند: «آب در ایران پایه و شالوده کشاورزی است و اهمیت آن در جاهایی که زمینها با قنات آبیاری میشوند بیشتر محسوس است. کشاورز ایرانی با توجه به این که قنات متعلق به ارباب است هرگز نمیتواند از او جدا شود.» اشاره گوبینو نیز بسیار دقیق و درخور توجه است: «ملکالتجار تهران در بیرون شهر باغی با چند هزار مترمربع برپا کرد که زمین آن را به بهای ۵۰ تومان یا ۵۰۰ فرانک خریداری کرده است. حال این که اگر کسی بخواهد در پاریس چنین باغی بسازد تنها برای زمین آن باید پنج میلیون فرانک بپردازد.» گوبینو، پس از این مقایسه، بر این نکته تاکید میکند که در فرانسه و بیشتر خاک اروپا آب مانند هوا برای همه رایگان است، زیرا فراوان و بیهزینه است، اما در ایران برعکس است و به همین سبب مخارج اصلی احداث باغ در تهران احداث قنات و تامین آب بود، نه خرید زمین!
در سفرنامهها گاه به سوءاستفادههای متنفذان محلی و حکومتی از تاسیسات آبیاری به نفع زمینها و کشتزارهای خود و نیز به بهرهگیری از آب به مثابه یک حربه برای اعمال قدرت بر مردم و ساکت نگه داشتن آنان اشارههایی جالب و درخور توجه وجود دارد. برای نمونه مکین روز مینویسد: «بزرگترین حربه در دست خوانین، درست مانند مالکین عمده ایران در دیگر جاها، همان قناتها و کانالهای آبرسانی است و پارهای اوقات ممکن است که در پی انحراف مسیر رودخانه یک قطعه زمین حاصلخیز به کلی خشک و بایر شود.» چنان که ویلسون میگوید: «بر اثر ویرانی سد کرخه زمینها و کشتزارهای پیرامون آن، که بسیار حاصلخیزند، متروک و معطل ماندهاند.» یاکوب پولاک از بیتوجهی ارباب قدرت و منتفذان به دستورها و قوانین مربوط به نگهداری قناتها و طرز بهرهگیری از آنها اشاره میکند و میگوید: «در کنار قناتها میلهای عمیقتر حفر میکنند یا با کشیدن مجرایی مستقیم آب قنات را به سوی زمینهای خود میبرند. بر اثر چنین رفتاری کشتزارهای روستاییان میخشکد و از میان میرود و آنان به ناچار مهاجرت میکنند و ترک خانه و دیار میگویند.»
داستان مهاجرتهای گسترده و پیدرپی روستاییان ایران روزگار قاجار، بهویژه اواخر عصر ناصری و آستانه مشروطه - که بر اثر خشکسالی و ظلم و ستم حکام و خوانین محلی صورت میگرفت - حدیث مکرری است که افزون بر پارهای منابع داخلی در بسیاری از سفرنامهها نیز بازتاب یافته است. شمار زیادی از نیروی کار ایران در مقطع یادشده به سرزمینها و کشورهای پیرامون، بهویژه قفقاز و منطقه اران و شروان میرفتند. از آن میان بخش مهمی جذب کارخانهها و چاههای نفت باکو شدند که به نوبه خود تاثیر مهمی در انقلاب مشروطیت ایران داشت.
البته ناگفته نماند، در پارهای مواقع، مصلحانی چون امیرکبیر، سپهسالار و امینالدوله برای اصلاح وضعیت کشاورزان و روستاییان و جلوگیری از تعدیات و تجاوزات شاهزادگان و حکام محلی اقداماتی میکردند. از جمله در عصر ناصری به دستور شاه و حکومت مرکزی صندوقی برای عرایض و شکایات رعایا در بیشتر شهرهای کشور نصب شده بود، اما چنان که در پارهای از سفرنامههای بیگانه نیز انعکاس یافته است آن صندوق عملا معطل و بلااستفاده باقی مانده بود چراکه توده مردم از ترس متنفذان محلی جرات نزدیک شدن به آن را نداشتند. در عین حال، به جز حکام و ارباب قدرت، خود رعایا نیز حقوق یکدیگر را پاس نمیداشتند و درگیریهای شخصی با گروهی بر سر آب و حقابه امری شایع و معمول بود. گزارشهای متعددی از این گونه درگیریها - که گاه میان اهالی یک روستا با روستا با روستاهای مجاور درمیگرفت - در سفرنامهها درج شده است.
از این رو در بیشتر سفرنامهها اشاراتی به مسائل حقوقی و اداری شبکهها و تاسیسات آبیاری در روستاها و شهرها و همچنین نحوه مدیریت و تقسیم آب برای مصارف بهداشتی و آشامیدنی و آبیاری وجود دارد. توصیف شغل «میراب» و نحوه تقسیم آب توسط «پنگان» [نوعی ساعت آبی که برای اندازهگیری زمان استفاده هر یک از کشتزارها از آب رودخانه یا قنات] در بیشتر سفرنامهها جایی را به خود اختصاص داده است. بعضا در وصف شغل میراب به این نکته اشاره شده که میراب ماموری منصوب از سوی مردم است و در آغاز فصل بهار رعایا و روستاییان وی را از میان خود انتخاب میکنند با این حال در مواردی اشاره شده است که میراب انتخاب شده از سوی اهالی باید به تایید دیوان نیز برسد؛ چراکه آبهای روان از اموال و داراییهای سلطنتی است. در مواردی نیز اشاره میشود که میرابها مستقیما از سوی دولت تعیین میشوند و گاه با اخذ رشوه در تقسیم آب ناعادلانه عمل میکنند و در جاهایی که میراب نباشد وظایف او بر عهده کدخدای روستا است. مهمترین و بزرگترین وظیفه میرابها مدیریت کندن و نگهداری قناتهاست و از آنجا که آبیاری در ایران نوبتی بود و آب این گونه در اختیار کشاورزان قرار میگرفت، نیاز حتمی به شغل میراب وجود داشت؛ «در جاهایی از ایران، مثل اطراف مشهد، به سبب کمبود آب کشاورزی محدودیتهای جدی وجود دارد و روستاییان به ناچار به طور نوبتی در نوبتهای سالانه زمینهای خود را کشت میکنند.» چنان که میبینیم گزارشها حاکی است که شغل حساس و مهمی چون میرابی، آزاد و مستقل نبوده و در وضعیتی مشابه روسای اصناف در شهرها قرار داشته است. به دیگر سخن، همان گونه که نبود اصناف مستقل از وجوه بارز تفاوت نظام اجتماعی و شهرنشینی ایرانی-اسلامی-شرقی با جامعه مدنی غربی تلقی شده، نبود یا ضعف زمیندار و کشاورز مستقل از شاه و حکومت نیز از قدیمالایام مورد توجه سفرنامهنویسان اروپایی قرار گرفته است. پارهای از سفرنامهها به این نکته اشاره دارند که قناتها عمدتا مالکان خصوصی و گاه مالکان عمومی و گروهی غیردولتی دارند، اما مالکیت آبهای روان (رودخانهها، نهرها، و چشمهها) از آن دولت و سلطنت است؛ «کشاورزان هر محل برای بهرهگیری از این گونه آبها باید مبلغ معینی حقابه به دولت بپردازند.» و «شاهان ایران در گذشته مالکیت بعضی از این آبهای روان را به نزدیکان خود بخشیدهاند و این امر بهویژه درباره آبهای منطقه پیرامون پایتخت صادق است. به همین سبب کشاورز ایرانی برای به زیر کشت بردن زمین خود باید آب را از مالکان بخرد.»
گفتنی است شکل مالکیت قنات، خصوصی، اشتراکی، یا عمومی، که در سفرنامه ها به وفور به آن اشاره شده است از نظر پارهای پژوهشگران جزو موارد نقض مفهوم یا نظریه شیوه تولید آسیایی و مساله دولتیبودن مالکیت است. «فریزر» از احترام مالکیت قنات و قوانین آن در ایران سخن میگوید، با این حال اشاره میکند که این قوانین، با وضعیت متزلزلی که قانونو و حکومت و امنیت در ایران دارد، نادیده گرفته و پایمال میشوند. در روزگار قاجار و پس از قرنها هرجومرج و ویرانی ناشی از یورشهای مکرر اقوام بیگانه یا وقوع پیدرپی جنگهای داخلی و شیوع بیقانونی و ناامنی، تمدنی که بر پایه قناتها و مبتنی بر نظام حقوقی مخصوص خود شکل گرفته بود رو به زوال میرفت و سفرنامهنویسان بیگانه بهترین گزارشگران این زوال و انحطاط بودند.
از مقالهای به قلم داریوش رحمانیان و مهدی میرزایی