«پزشکینه» شدن دولت و زایش سیاست مداخله‌جویی بیمارستان 107 ساله مسجدسلیمان

او پاسخ داد: دارویی با خود ببرید که نه اثر و نه زیان داشته باشد و افزود: در راه سفرتان، روستاییان از شما دارو خواهند خواست و شما نمی‌توانید درخواستشان را رد کنید.» این روایت نشان می‌دهد که مردم ایران در دوره قاجار، برای درمان بیماری‌هایشان، مطالبه جدی و فراوانی برای پزشکی و طبابت داشته‌اند، به گونه‌ای که ناامید از حکومت خود، به بیگانگان پناه می‌بردند و این امر، بر نکته مهم‌تری دلالت دارد؛ اینکه ایرانیان برای معالجه به دانش پزشکی مدرن روی آورده و آن را می‌طلبیدند. چنین مطالبه‌ای نشان‌دهنده نوعی گسست در بینش و درک ایرانیان دوره قاجار نسبت به گذشته بود؛ گسستی که هم در حوزه عمومی و هم در حوزه حکومتی قابل مشاهده و پیگیری است.

سیریل الگود در کتاب خود با عنوان «تاریخ پزشکی ایران» می‌نویسد: «پس از لطفعلی خان زند می‌توان گفت، تاریخ پزشکی ایران وارد مرحله جدیدی می‌شود، زیرا جانشین او، یعنی آقامحمدخان قاجار، سلسله‌ای را در ایران بنیان گذارد که تا سال ۱۹۲۵ بر این کشور حکومت کرد و در مدت یادشده، شیوه‌های سنتی پزشکی ایران که مبتنی بر مکتب ابن‌سینا، جالینوس و رازی بود، جای خود را به استفاده از کشفیات پاستور و هاروی داد.» وظایف و مسوولیت‌های کلاسیک پادشاه که دربردارنده وضع قوانین، اجرای قانون و قضاوت بود، در دوره ناصرالدین‌شاه از طریق ایجاد وزارتخانه‌ها به واگذاری نسبی به مراکز و نهادهای جدید انجامید. افزون بر این، با تقویت مفاهیم جدید و اشاعه آنها در جامعه ایران، شاهد نوعی گرایش نسبی در گروه‌های فعال اجتماعی برای تعریف مفاهیم مدرنی همچون حوزه عمومی، قانون، حق شهروندی و عدالت هستیم. در این میان، الگوی طالبوف و میرزا ملکم‌خان که بیشترین تاکید را بر قانون و روابط حقوقی داشتند، بیش از دیگران در توسعه مفاهیم جدید تاثیرگذار بوده است. همچنین، مبانی مشروعیت سیاسی، به‌ویژه پس از نهضت تنباکو، از الگوی سنتی عاطفی که بر پایه آن، شاه، وارث سلطنت آسمانی و الهی پنداشته می‌شد و میان شاه و اتباع نوعی رابطه مرید و مرادی و پدر و فرزندی وجود داشت، به سوی طرح الگوهای مشروعیت‌بخش جدیدی همچون عقلانیت و استقرار قانون، دگردیسی یافت و با ترور ناصرالدین‌شاه، تابوی سلطنت و اعمال قدرت برپایه سنت‌های پیشین حکمرانی، به‌شدت تضعیف شد و وضعیت جامعه و افکار عمومی در طرح مناسبات خود با ساختار قدرت، به گونه‌ای شد که هرگز قابل بازگشت به دوره پیش از ترور ناصرالدین‌شاه نبود. از میانه دوره قاجار به بعد پادشاه، دیگر «سایه خدا» نبود، بلکه به‌مرور به نهادی تبدیل شد که باید در برابر بهره‌مندی‌هایش از ثروت عمومی، در برابر خواسته‌های مردم نیز پاسخگو باشد. در همین دوره بود که برای نخستین‌بار مفهوم «منافع عمومیه» خلق شد. افزایش سطح مطالبات به درون کاخ پادشاهان قاجار نیز نفوذ کرده بود. امیرکبیر در نامه‌ای به ناصرالدین‌شاه، وظایف پادشاه در قبال مردم را گوشزد و تصریح می‌کند: «به این طفره‌ها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن در ایران، به این هرزگی حکم نمی‌توان حکومت کرد... هر روز از حال شهر چرا خبر‌دار نمی‌شوید که چه رخ می‌دهد؟» اصرار امیرکبیر بر پرس‌وجوی حال و احوال شهر و مملکت در واقع، نشان‌دهنده رخنه گفتمان پزشکینه در دولت است. امیرکبیر در این نامه معروف خود به شاه می‌فهماند که شهر همچون بدن فردی است که بیمار شده و باید احوال آن را پرسید و معالجه‌اش کرد، وگرنه اتباعی برای حکمرانی باقی نخواهد ماند. در واکنشی مشابه، میرزا حسین سپهسالار می‌نویسد: «هر عصری مقتضی یک نوع اراده است و اگر از او غفلت شود، موجب ندامت خواهد شد. وکلا و اولیای دولتی، مثل طبیبی می‌مانند که به اقتضای احوال یومیه مریض باید دوا بدهند.» طبیب، بیمار، دوا، معالجه و... عناصری از گفتمان جدیدی هستند که به‌تدریج جای خود را در فضای عمومی و حتی در حیطه حکمرانان باز کرده‌اند و فضا را برای شکل‌گیری کردارهای غیرگفتمانی فراهم می‌کنند که در واقع، بازتاب نهادین و عینی همین گفتمان است.

  نخستین کردارهای غیرگفتمانی

طبابت در ایران، پیشینه کهنی داشت. طب ایرانی، دربردارنده آموزه‌های بر جای مانده از طب یونانی و هندی بود که با تجربه‌های طبیبان ایرانی، مانند بوعلی سینا آمیخته شده بود و پس از ورود اسلام به ایران با طب اسلامی همراه شد. اما نکته اینجاست که این شکل از طبابت ایرانی، هیچ‌گاه نهادی مانند بیمارستان یا دانشگاه منسجمی برای تدریس نداشت، از این رو، نتوانست نقش آشکاری در حوزه اجتماعی ایفا کند. ولی طب مدرن، با نهادسازی توانست در شرایط انضمامی ایران دوره قاجار، دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی آشکاری ایجاد کند. گرایش به طب مدرن از دوران عباس‌میرزا آغاز شده بود، چنان‌که از میان پنج دانشجویی که عباس‌میرزا برای تحصیل در انگلستان بورس کرد، دو نفر تنها برای تعلیم پزشکی رفته بودند. اما پزشکی هنوز به یک نهاد استوار و تاثیرگذار تبدیل نشده بود. هرچند برخی از پزشکان زبردست غربی در دربار ناصرالدین‌شاه خدمات ارائه می‌دادند، آموزش رسمی پزشکی تا سال ۱۸۵۰ رخ نداد، تا اینکه ناصرالدین‌شاه به پزشک خصوصی‌اش، دکتر کلوکه، دستور داد تعدادی از ایرانیان را با طب اروپایی تعلیم دهد. امیرکبیر، وزیر اعظم، متقاعد شده بود که ایران، نیازمند توانمند شدن در بخش‌های نظامی و اقتصادی است و وجود یک نهاد آموزش عالی درون مرزهایش، کلید دستیابی به این هدف است. در سال ۱۸۵۱، با بنیان‌گذاری دارالفنون، آموزش علم پزشکی غربی مدرن، خود را به‌عنوان واقعیتی دائم و نهادی نشان داد. این مهم‌ترین گام به سوی گسترش طب غربی مدرن بود؛ زیرا یکی از مواد آموزشی مدرسه دارالفنون، طب بود. جالب اینکه در دارالفنون، خبری از رشته‌های علوم انسانی نیست و دانش‌هایی همچون پیاده‌نظام، سواره‌نظام، توپخانه، مهندسی، پزشکی و جراحی، داروسازی و کانی‌شناسی از جمله رشته‌هایی بودند که در این مدرسه تدریس می‌شدند. از این تاریخ به بعد، طب جالینوسی اسلامی که مبتنی بر روش‌های غیرمعاینه‌ای و کشف و شهودی و بر پایه گفته‌های بیماران بود، به طب مدرن که معاینه‌محور و مداخله‌جو بود، دگرگون شد. ناگفته نماند که این دگرگونی با مقاومت شدید جامعه سنتی روبه‌رو شد؛ نوعی رویارویی که هنوز هم سویه‌هایی از آن قابل مشاهده است.

افزون بر تدریس رشته پزشکی و جراحی در دارالفنون، به دستور امیرکبیر برای اینکه چشم و گوش عامه مردم درباره بیماری وبا باز شود، غیر از مقاله‌هایی که در روزنامه «وقایع اتفاقیه» نوشته می‌شد، «جزوه معالجه وبا» درباره چگونگی این بیماری و جلوگیری از سرایت آن نوشته و میان روحانیون و سرشناسان محله‌های شهر پخش شد و این تدبیری ارزنده بود. در این دوران، بروز بیماری وبا و مشکلات ناشی از آن، به حدی بود که امیرکبیر در سال ۱۲۶۷ه.ق، دستور اجرای «قرنطینه» در مرز ایران و عراق را صادر کرد. افزون بر پیدایش بی‌سابقه تکنیک قرنطینه، در این دوره، شاهد بروز رخداد تاثیرگذار و تاریخ‌ساز دیگری هستیم که همانا بنای نخستین بیمارستان دولتی است. ساخت این بیمارستان در سال ۱۲۶۶ه.ق، آغاز و در سال ۱۲۶۸ه.ق گشوده شد. این بیمارستان، ظرفیت پذیرش ۴۰۰ بیمار را داشت و به موجب شواهد موجود، در سال نخست پس از گشایش، ۲هزار و ۲۳۸نفر در آن معالجه شدند. حتی به دستور میرزا تقی‌خان امیرکبیر، دور یخچال‌ها که آب مصرفی مردم در روزهای گرم تابستان را تامین می‌کرد، دیوار کشیدند تا در نخستین گام، مانع آلوده شدن آب آشامیدنی‌ای شوند که اصلی‌ترین عامل گسترش بیماری وبا بود.  کلانترها نیز در شهرها ملزم شدند، منتهی‌الیه سعی و کوشش را در نظافت شهر به کار گیرند تا ناخوشی به مردم حادث نشود. در سال ۱۹۰۷م، مجلس شورای ملی، قانون شهرداری‌ها را تصویب کرد که یکی از اصلی‌ترین وظایف آن، «حفظ سلامت عمومی» بود. افزون بر این، در این دوره، نهاد دیگری تاسیس شد که به سیر پزشکینه شدن جامعه ایران دوره قاجار سرعت بخشید و آن، تاسیس «انستیتو پاستور»، به کمک فرانسوی‌ها بود که با هدف تولید واکسن و انجام تحقیقات در حوزه پزشکی ایجاد شد.

سال ۱۳۲۸ه.ق (۱۹۱۰م) را می‌توان نقطه عطفی در تاریخ بهداشت ایران دانست. در این سال، نمایندگان دوره دوم مجلس شورای ملی، به پیشنهاد دکتر امیراعلم تصویب کردند که از مالیات انتقال پیکر مردگان به زیارتگاه‌های عراق، تومانی یک قران در اختیار مجلس «حفظ الصحه» دولتی قرار گیرد تا برای بهبود بهداشت، به‌ویژه گسترش آبله‌کوبی رایگان، هزینه شود. این قانون، دو ماده داشت؛ براساس ماده نخست، باید از مالیات وسایل نقلیه، تومانی یک قران برای اصلاح امور حفظ‌الصحه و بالخاصه، تعمیم آبله‌کوبی و تقسیم سرم گلودرد و دیفتری، به‌طور مجانی تخصیص یابد و بر پایه ماده دوم این قانون، باید وجوهی که از این راه به دست می‌آید، به مجلس حفظ‌الصحه رسمی مرکزی دولت داده شود که منافع ناشی از آن به تمام مملکت برسد. از چشم‌انداز روش تبارشناسی فوکویی، بررسی قوانین و قواعد، از ارکان اصلی پژوهش به شمار می‌آید و به همین دلیل، مصوبات بهداشتی‌ که در مجلس شورای ملی و مجلس حفظ‌الصحه به تصویب می‌رسیدند، اهمیت فراوانی برای درک جایگاه پزشکی و بهداشت در جامعه قاجار و تاثیر آن بر قدرت دارند.

مجلس حفظ‌الصحه را دکتر تولوزان فرانسوی که پژوهشگر برجسته‌ای در زمینه بیماری‌های واگیر بود، در سال ۱۲۸۵ه.ق (۱۸۶۸م) برای تصمیم‌گیری درباره وضعیت بهداشت ایران بنیان نهاد. او و شاگردانش، کوشش‌هایی برای واکسیناسیون، ساخت قرنطینه و آگاهی‌بخشی به مردم درباره بیماری‌های واگیر انجام دادند. با این همه، چون مجلس حفظ‌الصحه، بودجه مشخصی نداشت، اغلب برنامه‌های آن به‌خوبی پیش نمی‌رفت و گاهی نشست‌های مجلس به مدت طولانی برگزار نمی‌شد. بیش از ۴۰ سال گذشت تا این مجلس، جایگاهی در دولت پیدا کرد و بودجه‌ای برای آن در نظر گرفتند.

از میانه دوره قاجار تا پایان حکومت این دودمان که نزدیک نیم قرن طول کشید، می‌توان ادعا کرد که وضعیت بهداشت و سلامت عمومی به سبب مداخله‌جویی‌های دولتی - که اکنون چهره دیگری به خود گرفته بود-  به اندازه تمام دوره‌های پیشین با پیشرفت و توسعه همراه بود؛ پیشرفتی که برخی از آن با عنوان «انقلاب پاستوری» یا «انقلاب میکروبی» یاد می‌کنند. اسناد به دست آمده در اواخر دوره قاجار نیز از توجه بیشتر سازمان‌های دولتی کشور به مساله بهداشت شهری حکایت دارد. این کار در قالب دستورالعمل‌های توصیه‌شده از سوی مجلس «حفظ‌الصحه» دولتی و وزارت داخلیه انجام می‌شد. پیشنهاد ایجاد لوله‌کشی به جای استفاده از قنات‌ها، به دلیل امکان گسترش بیماری‌های واگیردار ناشی از آب‌های آلوده، تاکید بر لزوم انجام اقدامات بهداشتی در شهر تهران، تاکید بر لزوم انتقال طویله‌ها و گاری‌خانه‌ها به خارج از شهر، پاکسازی رودخانه‌ها، ساخت توالت‌های عمومی در شهرها برای جلوگیری از ادرار در خیابان‌ها، استفاده از ماشین‌آلات برای هموارسازی خیابان‌ها، تاکید بر لزوم دفن مردگان در گورستان‌های خارج از شهرها، حفر چاه‌های عمیق برای غسالخانه‌ها، ایجاد قرنطینه‌ها و بیمارستان‌ها برای پذیرایی از بیماران هنگام بروز بیماری‌های واگیر، توسعه قرنطینه‌ها و نظارت بر طباخی‌ها، شربت‌فروشی‌ها، سقاخانه‌ها، رختشوی‌خانه‌ها و مزبله‌ها و تاکید بر رعایت اصول بهداشتی، از جمله قوانینی بود که در مجلس حفظ‌الصحه به تصویب رسید. افزون بر این، در سال ۱۳۲۴ه.ق برای نخستین‌بار در کشور، نشریه‌ای در حوزه پزشکی منتشر شد. این نشریه، «مجله حفظ‌الصحه» نام داشت و با اهدافی همچون دادن اطلاعاتی درباره بیماری‌ها و راه‌های پیشگیری از آنها به مردم، آشنایی پزشکان با آخرین روش‌های درمانی، انتشار آمار زادگان و مردگان کشور به‌طور سالانه و انجام تبلیغ برای پزشکان منتشر شد. تنها ۶شماره از این نشریه، به دلیل عدم حمایت مردم، منتشر شد.

  وبا، پزشکی و زمانه عرفی شدن

 اتفاق دیگری که همزمان با رسوخ این گفتمان پزشکی در اجتماع ایران دوره قاجار رخ داد، فرآیند ناسوتی‌سازی بود؛ به این معنا که با گسترش ادبیات پزشکی در جامعه، فرآیند عرفی شدن نیز بیشتر توسعه می‌یافت. در واقع، زمانی که میکروب به‌عنوان عامل بیماری کشنده وبا شناخته شد، این مخاطره، ناسوتی شد؛ یعنی سرچشمه آن در روی زمین جست‌وجو و برای دفع آن تلاش شد. تا پیش از بروز و نمود گفتمان پزشکی، تصور می‌شد که بیماری وبا، بلایی آسمانی است که دامن افراد گناهکار را می‌گیرد و با مومنان کاری ندارد، اما پس از شیوع سراسری وبا و ابتلای شمار زیادی از مردم ایران، در این بینش شکاف ایجاد شد. یوشیدا ماساهارو می‌نویسد: «ایرانی‌ها درباره طب، فکر منطقی‌ای نداشتند. هنگام احساس لرز و سرما، دست و بدنشان را گرم می‌کردند و اگر تب داشتند، چاره را در خنک کردن تن و اندام می‌دیدند. ایرانیان در امر درمان، هنوز دنباله‌رو تجویز پیشینیان و طب خانگی بودند.

رایج‌ترین راه درمان در میان آنها، حجامت بود که جایی از تن را با تیغی می‌خراشیدند تا خون کثیف از تن بیرون برود... اکثر مردم ترجیح می‌دادند برای درمان درد و بیماری‌شان به خدا توکل و توسل جویند.»

یک روزنامه‌نگار خارجی، هنگام شیوع وبا می‌گوید، برخی از مردم، چاره را در این می‌دیدند که از سحر تا شامگاه با دسته توپچیان از شهر رو به کوه بروند و با غرش توپ و صدای شیپور، همراه فریاد هزاران نفر، وبا را از خود برگردانند.

مردم تا آن دوره تصور می‌کردند که میکروب، وجودی عینی شبیه یک دشمن بیرونی دارد که هستی آنها را به تاراج می‌برد، از این رو، در سودای ترساندن یا یافتن و کشتن آن بودند؛ چنان‌که «فریزر» هم گزارش داده است که در کازرون با شلیک توپ و تولید صدا تلاش می‌کردند بیماری را دور نگه دارند. ترسناک‌تر از این تصورات بدوی و ابتدایی، درمان‌های سنتی و بی‌پایه و اساسی بود که برای بیماران وبایی تجویز می‌شد.

آنها بیمار را وادار می‌کردند که مقادیری آبغوره مخلوط با نمک که «کوراسو» می‌نامیدند و می‌گفتند که در از بین بردن صفرا و تقویت معده موثر است، ببلعد و در سردترین آب تا سر و گوش غوطه ور می‌کردند... تعدادی از افراد طی این اعمال و بسیاری نیز از تاثیرات آن می‌مردند و به این ترتیب، بر شمار مردگان وبا در نتیجه ترس و وحشت و سهل‌انگاری افزوده می‌شد. در مناطق روستایی، دلاک ده، مشاور ارشد بود؛ حتی در مساله مرگ و زندگی. درمانی که او به آنان می‌داد، سرچشمه‌گرفته از موهومات خام و باستانی بود. بی‌تردید، دلاک‌ها در روستاهای بزرگ‌تر نیز بودند. افزون بر دلاک، درویشان دوره‌گرد  و مردان دیگر یا خانواده‌های شناخته‌شده‌ای بودند که با نیروهای شفابخش سرو کار داشتند.

با این حال، شایع‌ترین و رایج‌ترین راه پیشگیری و درمان وبا توسل به دعاها و طلسم‌ها بود، به گونه‌ای که گفته می‌شود، در زمان شیوع بیماری وبا، فروشندگان این قبیل چیزها، پول زیادی به دست آوردند. ولی از میانه دوره قاجار، یعنی از زمانی که ناصرالدین‌شاه از سفر غرب بازگشت و به پیشنهاد مشاوران و پزشک شخصی خود، دستور ساختن دارالفنون را صادر کرد، رشته پزشکی به یکی از رشته‌های پرارج و قرب این دانشگاه نوبنیاد تبدیل شد و همزمان با گسترش این دانش مدرن، گفتمان پزشکی، سراسر جامعه را درنوردید و اصول بهداشتی و روش پیشگیری از بیماری‌های میکروبی، همچون وبا، به گفتمانی رایج در کشور تبدیل شد. با گسترش این دانش مدرن، دانش بدوی و استوار بر موهومات، خرافات و طلسم پیوسته کمرنگ‌تر ‌شد و جای خود را به دانش مدرن پزشکی ‌داد که توسط دولت در جامعه گسترده شده بود. با مراجعه دم‌دستی به آمارهای باقی‌مانده از آن دوره، این دگردیسی، آشکارا قابل دیدن است، به گونه‌ای که در سال ۱۸۵۲م، تنها یک حمام برای ۱۴۸ خانوار در تهران وجود داشت، در حالی که در سال ۱۹۰۲ این تعداد به یک حمام برای هر ۸۹ خانوار رسید که افزایش ۴۰ درصدی حمام را در یک‌دوره ۵۰ ساله نشان می‌دهد.

  بحث و تفسیر یافته‌ها

چنان‌که در ادبیات این بحث دیدیم، بیشتر نظریه‌های پیشین درباره دلایل استقرار دولت در ایران، به دلیل مقایسه دولت در ایران با دولت مدرن در غرب، بدون توجه به تفاوت‌های اجتماعی و تاریخی آنها، نارسا بودند و پاسخ قانع‌کننده‌ای به چگونگی و چرایی استقرار دولت مدرن در ایران ارائه نمی‌کردند.  برخی دیگر از نظریه‌های چپ‌گرایانه، همچون «استبداد شرقی» و «جوامع آب‌پایه» در مورد تفسیر ماهیت دولت در ایران نیز به سبب ناهمخوانی دیدگاه‌شان با واقعیت‌های جامعه ایران، فاقد قدرت توضیح‌دهندگی هستند. نظریه‌های نوین نیز با تکیه بر رانت طبیعی موجود در قلمرو ایران، یعنی نفت و تاثیر آن بر ایجاد نشدن دولت پاسخگو و غیردموکراتیک، درصدد توضیح وضعیت دولت در کشور هستند که به دلیل تک‌بعدی بودن، آنها نیز دچار کاستی بزرگی هستند. مهم‌تر اینکه نظریه‌های موجود، تنها در مورد ماهیت دولت در ایران کندوکاو نمی‌کنند، در حالی که برای تشخیص مدرن بودن یک دولت و گسست آن از شکل‌های پیشین، ناگزیر باید کارکردها و کارویژه‌های دولت را بازخوانی کنیم.

از مقاله‌ای به قلم

مصطفی انصافی و شجاع احمدوند