خط‌آهن در خدمت اشغال ایران!

فکر اشغال ایران از آغاز جنگ بین‌المللی دوم در مغز دو آتش‌افروز جنگ به وجود آمد، ولی در آن هنگام ضرورت چندانی برای اجرای این فکر وجود نداشت. حمله ناگهانی و برق‌آسای قوای آلمان هیتلری به روسیه برای دولت انگلستان از یک طرف و دولت اتحاد جماهیر شوروی از طرف دیگر این فکر را تقویت کرد، به‌خصوص که دولت انگلستان و دولت آمریکا پس از ملاقات و مذاکره روزولت و چرچیل در اقیانوس اطلس و امضای منشور آتلانتیک و انعقاد یک پیمان مصمم شدند برای کمک‌های تسلیحاتی به شوروی، ایران را اشغال کنند. در همان ایام، استالین فهرستی از فوری‌ترین نیازهای شوروی را برای روزولت و چرچیل فرستاد و نمایندگانی بین واشنگتن، لندن و مسکو رفت‌وآمد کردند. بدون شک رساندن کمک به شوروی، هم برای آن کشور و هم برای انگلستان جنبه حیاتی داشت و باید این کمک‌رسانی در اسرع وقت انجام می‌شد.  برای رساندن کمک به شوروی چند طریق وجود داشت: یکی از راه اقیانوس منجمد شمالی که در این راه خطر یخبندان ممکن بود در انجام برنامه‌های کمک‌رسانی وقفه ایجاد کند و دیگری راه خاور دور از طریق ولادی وستک و مورمانس بود. این راه دارای مسافت طولانی ۱۱ هزار کیلومتری بود و از طرفی دولت ژاپن هم اجازه عبور جنگ‌افزار از این طریق را نمی‌داد؛ زیرا خود عضو محور بود. راه دیگر راه بغاز (تنگه) بسفر و داردانل بود، ولی دولت ترکیه این راه را مسدود کرده بود. کوتاه‌ترین و امن‌ترین راه از طریق ایران بود که خط آهن ۹۰۰‌کیلومتری آن خلیج‌فارس را به دریای خزر پیوند می‌داد.

روز ۲۸ تیرماه ۱۳۳۰، بولارد، وزیر مختار انگلیس و اسمیرنوف، سفیر شوروی تذکاریه مشترک به دولت ایران تسلیم کرده و از حضور اتباع آلمانی در ایران ابراز نگرانی کردند. همزمان با تسلیم این تذکاریه، سفیر ایران در مسکو و وزیر مختار ایران در لندن به وزارت امور خارجه آن کشور احضار و تاکید کردند که اتباع آلمانی مقیم ایران هرچه زودتر باید اخراج شوند. دولت ایران به تذکاریه دولتین پاسخ داد و متذکر شد که رفتار اتباع بیگانه در ایران تحت مراقبت کامل است و هیچ‌گونه اقدامی از طرف آنها علیه همسایگان ما انجام نخواهد نشد. ولی دولت انگلستان در قبال این گفت‌وگوها به ژنرال ویول فرماندهی نظامی هندوستان دستور داد برای حمله به ایران نیروهای نظامی خود را به عراق منتقل کند و او نیز ظرف یک هفته برنامه کار خود را انجام داد و لشکر نهم هندی را برای تجاوز به ایران، به بصره گسیل کرد.

با توجه به قوای انگلیس و مقایسه آن با نیروی شوروی ملاحظه می‌شود که دیدگاه این دو کشور برای حمله به ایران کاملا متفاوت بود. روس‌ها بر آن بودند که برای درهم شکستن فوری و قطعی هرگونه مقاومتی یک نیروی گسترده سنگین به کار گیرند. ارتش سرخ برای مقابله با نیروی ایران که عبارت بودند از: لشکر سوم آذربایجان، لشکر چهارم آذربایجان، لشکر نهم خراسان، لشکر ۱۵ اردبیل، لشکر ۱۲ گرگان و لشکر دهم گیلان که مجموعا طبق برآورد روس‌ها بالغ بر ۳۷‌هزار نفر بودند، نیرویی معادل ۱۲۰ هزار سرباز و هزار تانک سنگین در مرز متمرکز کرده بودند، در حالی که قوای انگلیس برای مقابله با نیروی دریایی جنوب، لشکر ششم خوزستان، لشکر۱۲ کرمانشاه، لشکر۵ کردستان که احتیاطا در خوزستان آرایش جنگی یافته بود و طبق محاسبه انگلیس‌ها بالغ بر ۳۰ هزار نفر بودند، به اضافه ۱۶ تانک، فقط ۱۹هزار سرباز و ۵۰ تانک سبک به کار گرفته بودند. تعداد هواپیماهای بمب افکن شوروی که نیروی زمینی را تقویت می‌کرد، پنج برابر نیروی هوایی دولت انگلیس بود، ولی آنچه مسلم است پیش‌بینی هر دو کشور درباره قوای نظامی ایران غیر از آن بود که در عمل مشاهده کردند و شاید روس‌ها با یک‌پنجم قوای تدارک‌دیده می‌توانستند به مواضع خود دسترسی پیدا کنند.

دولت انگلیس برخلاف دولت شوروی برای حمله به ایران آنچنان تدارکی ندیده بود. قوایی که قرار بود به ایران حمله کند، تحت فرماندهی ژنرال آرچیباویول فرمانده قوای انگلیس در هندوستان بود. وی مستقیما دستورات خود را توسط ژنرال ادوارد. ب‌کوئیان فرمانده قوای انگلیس در عراق صادر می‌کرد. در لحظات آخر فرماندهی مستقیم حمله به ایران به ژنرال ویلیام اسلیم فرمانده لشکر دهم هندی واگذار شد و ژنرال جان تیارک، فرمانده تیپ نهم زرهی و ژنرال جان آیزل وود، فرمانده تیپ دوم زرهی دستیاران وی در این حمله بودند. قوایی که دولت انگلیس برای حمله به ایران تدارک دیده بود، عبارت بودند از: لشکر دهم هندی، لشکر هشتم هندی، تیپ دوم زرهی هندی، تیپ نهم زرهی، تیپ بیست‌ویکم هندی، تیپ هجدهم هندی، تیپ بیست‌وچهارم هندی، تیپ بیست‌وپنجم هندی و نیروی دریایی.

هجوم متفقین به مرزهای ایران ساعت ۴ بامداد روز سوم شهریور آغاز شد. ارتش ۱۲۰ هزار نفری ایران که با میلیاردها ریال هزینه از مالیات بیوه‌زن، دهقان زحمتکش، کارگران و کارمندان تامین شده بود، ظرف ۶ روز چون گلوله برفی در مقابل اشعه خورشید ناگهان ذوب شد و از بین رفت و به دنبال آن فرمانده کل قوای خود را به اسارت و تبعید به جزیره موریس فرستاد. ارتشی که فقط برای سرکوب مردم و عشایر و زحمتکشان به وجود آمده بود، سه روز نتوانست حالت دفاعی به خود بگیرد؛ یا عقب‌نشینی کرد یا فرار.  قوای نظامی انگلیس که برای حمله به ایران با قوای کمتری مواجه می‌شدند و به حساب آنها احتمالا ۳۰ هزار سرباز مسلح ایران در مسیر آنها قرار می‌گرفت، از این ‌رو برای برخورد با قوای ایران ۱۹ هزار سرباز و ۵۰ تانک سبک بود. انگلیسی‌ها معتقد بودند که چون نیروهای آنها تعلیم گرفته و مانور دیده بودند، لذا در جنگ چابکی داشتند و هر کدام می‌توانستند در مقابل چند سرباز ایرانی استقامت کنند و تحقیقا این تاکتیک نظامی آنها صحیح و حساب شده بود.  به این ترتیب طبعا برتری دشمن، چه از لحاظ نفرات و سلاح‌های متعدد و آمادگی، فرصت مطالعه را از فرماندهان ایرانی سلب کرد، به‌طوری که بعضی امرا و فرماندهان آنچنان دستپاچه و حیران شده بودند که به فقط فکر جان خود و خانواد‌ه‌شان بودند. ناگفته نماند که قوای ایران نیز آنچنان مجهز نبود. آنچه ارتش ایران فراهم کرده بود، همه را در دو لشکر تمرکز داده بود؛ دو لشکر قوی و بزرگ که می‌توانست چند روز اشغال تهران را به تاخیر بیندازد. غالب لشکرها فاقد تحرک بودند و اساسا اسم بی‌مسمایی به نام لشکر بر آنها اطلاق شده بود، ولی غالبا نفرات آنها از یک تیپ هم کمتر بود.