توزیع درآمد ملی؛دغدغه اصلی ریکاردو
دیوید ریکاردو (David Ricardo) از اقتصاددانان تاثیرگذار ۱۸ آوریل ۱۷۷۲.م در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمد. او از سنین نوجوانی شروع به فعالیت در بازار بورس کرد و با تلاش توانست اعتماد بسیاری را جلب کند و از همین راه به ثروت بسیاری دست پیدا کرد. ریکاردو بعدها توانست به مجلس عوام انگلیس راه یابد. او تنها کسی بود که تحلیل اقتصادی را به مجلس عوام آموخت و در ۱۸۲۱.م نخستین باشگاه اقتصاد را افتتاح کرد که بعدها مشابه آن در کشورهای مختلف تاسیس شد. ریکاردو در آغاز کار، از طریق مسائل بانکی به علوم اقتصادی دلبستگی پیدا کرد؛ زیرا در آن زمان، تنزل پول انگلیس (بهدلیل جنگ فرانسه و انگلیس) نهتنها توجه متخصصان، بلکه توجه عامه مردم را بهخود جلب کرده بود. با این حال ریکاردو بسیاری از عقایدش درباره اقتصاد توسعه را در کتاب «اصول سیاسی و مالیاتی» مطرح کرد. او از اندیشمندان نامدار تاریخ اقتصاد است که دیدگاه خود را در دوره مسائل و دشواریهای کسبوکار انگستان طرح کرد و با اقبال مواجه شد.
با آنکه بنیانگذار مکتب اقتصاد کلاسیک آدام اسمیت است اما دیوید ریکاردو نظریههای این مکتب را به بالاترین حد خود توسعه داد. او در تجزیه و تحلیل مسائل اقتصادی فکر خود را به جای تولید، متوجه توزیع میکند. اسمیت از همان صفحات اول کتاب خود تحقیق درباره ماهیت و علل ثروت ملل را مورد توجه قرار میدهد. از نظر اسمیت- و همچنین از دیدگاه مالتوس- بهبود و رفاه اقتصادی مردم یک جامعه به تولید کلی آن و تعداد افرادی که در امر تولید شرکت دارند، بستگی دارد. برخلاف این روش کتاب ریکاردو با عنوان «اصول اقتصاد سیاسی و مالیات» با بحث در مورد توزیع محصول و درآمد زمین بین سه طبقه مالک، سرمایهدار و کارگر آغاز میشود. در واقع، نظریه توزیع کلید اصلی مکانیزم کلی نظام اقتصادی- و از جمله عواملی که میزان پیشرفت و رشد اقتصادی، میزان نهایی مالیاتها و اثرات حمایت از صنایع را کنترل میکنند- است.
ریکاردو برخلاف اسمیت که بهعلت خوشبینی خود به توسعه و ازدیاد «درآمد» توجه داشت به «توزیع درآمد» اهمیت میداد. ریکاردو خوشبینی اسمیت را در مورد بهبود مداوم وضع اقتصادی در سرمایهداری اشتباه میداند و در توجیه نظر خود میگوید: «بهعلت محدود بودن عرضه زمینهای حاصلخیز، فشار جمعیت سرانجام مردم را مجبور میکند که زمینهای نامرغوب را زیر کشت ببرند و از زمینهای مرغوب بهرهبرداری بیشتری کنند و پیشرفت تکنولوژی قادر نیست از این امر جلوگیری کند.»
ریکاردو همچنین پیوندهای عمیقی با رابرت مالتوس داشت؛ پیوندهای این دو نه تنها به دلیل علایق حرفهای، دوستی و احترام متقابل آنها به یکدیگر بود، بلکه به دلیل پافشاری بیحد آنها در مورد اختلافات حل نشده علمی بود که ریشه در تلقی و برداشت آنها از اصول اقتصاد سیاسی داشت. از طرف دیگر، آنها از این مقوله آگاه بودند که پیشگامان دومین نسل اقتصاددانان مدرن هستند و کار پژوهش بعد از چاپ «ثروت ملل» آدام اسمیت، ارتباط بین این دو را هر چه بیشتر تقویت میکرد. علاوه بر این، وقوع حوادث و مسائل ناگوار که اقتصاد بریتانیا در آن زمان با آنها مواجه بود، ارتباط بین این دو را گسترش داد زیرا این مشکلات دستور کاری در پیش پای اقتصادسیاسیدانان قرار داد که عبارت بود از فشار رشد شتابان جمعیت بر عرضه مواد غذایی در طول سالهای جنگ و از بین رفتن این مشکل در سالهای بعد از جنگ. همینطور پیدایش و شکلگیری یک طبقه متوسط صنعتی و تجاری که به شدت در حال گسترش بود و نیز شکلگیری یک طبقه کارگر شهری که شدیدا نسبت به نوسانات در اشتغال و هزینههای زندگی حساسیت داشت، از این نوع مسائل بود. در سالهای پایانی زندگی ریکاردو، زمانی که وی عضو پارلمان انگلستان بود، مقوله اصلاح نظام انتخابات از موضوعات عمدهای بود که در پیش پای اقتصاد سیاسیدانان، قرار داشت و ریکاردو تلاش زیادی در این زمینه انجام داد. به هرحال تفاوتهایی اساسی میان نظریات ریکاردو و مالتوس وجود داشت. مالتوس بر این عقیده بود که ریکاردو و نظراتش بسیار انتزاعی بوده و استفاده ریکاردو از روند علّی و معلولی برای بررسی علمی، مشکلآفرین است. بهعلاوه ریکاردو قیمت را معلول هزینه تولید و مکانیزم عرضه و تقاضا را پرخطا میداند؛ درحالیکه مالتوس کارکرد عرضه و تقاضا را در تعیین قیمت موثر میداند. در مقوله ارزش نیز ریکاردو آن را در نوعی مقیاس انتزاعی، ولی مالتوس در قالب نسبتا عملیاتی مورد تاکید قرار دادهاند.
مالتوس در کنار اقتصاد، از اطلاعات وسیع فلسفی، اخلاقی و سایر معارف اجتماعی برخوردار بود؛ ولی ریکاردو از اندیشه و مطالعات فرااقتصادی و بهویژه فلسفه، بهرهمند نبود.
یکی از مسائل مورد توجه ریکاردو، توزیع درآمد ملی در بین طبقات مختلف بود. این مساله برای اسمیت تنها یکی از چند مساله مهم بود اما برای ریکاردو موضوع اقتصاد سیاسی است.
او در اینباره مینویسد: «قوانینی که این توزیع را تنظیم میکند، مساله اقتصاد سیاسی است.» ریکاردو در سال ۱۸۱۵ برای نخستینبار قصد خود را برای تشریح نظراتش در یک کتاب بیان کرد، او سراسر پاییز آن سال با جدیت تمام روی این کتاب کار کرد و هرچه بیشتر غرق آن شد؛ تجارت، مسافرت و ملاقاتهایش به حداقل رسید. در آوریل ۱۸۱۷ کتاب «اصول اقتصاد سیاسی و مالیاتستانی» در ۷۵۰ نسخه منتشر شد. با این همه در آثار ریکاردو جایی برای احساسات وجود نداشت. اقتصاد سیاسی او بیرحم بود زیرا جهانی که سعی در توصیف آن داشت چنین بود. ماهیت علمی نظرات ریکاردو، همانند اسمیت در این واقعیت نهفته است که او منافع طبقات را از دیدگاه تکامل تولید و رشد ثروت ملی تحلیل میکرد. ریکاردو کارگران را در فرآیند تولید همچون آدمهای ماشینی تصور میکرد. سرمایهدار آنچه را که برایش باصرفهتر است انتخاب میکند. با بهکار گرفتن کارگر یا ماشینآلات جدید، دیگر جایی برای احساسات باقی نمیماند. جالب اینجاست که ریکاردو در زندگی واقعی مردی مهربان و سخاوتمند بود.