بررسی اندیشههای اقتصادی ابنخلدون
پدر معنوی آدام اسمیت
در این مقاله سعی میشود متدلوژی و اندیشههای اقتصادی او به زبانی ساده مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.
زندگینامه
عبدالرحمن بنمحمد بنخلدون الحضرامی تونسی معروف به ابنخلدون سیاستمدار، جامعهشناس، انسانشناس، تاریخنگار، فقیه و فیلسوف مسلمان در سال ۷۳۲ قمری در تونس به دنیا آمد و آموزشهای آغازین را نزد پدرش فراگرفت. سپس نزد علمای تونسی قرآن و تفسیر، فقه، حدیث، علم رجال، تاریخ و فن شعر را فرا گرفت. وی را میتوان یکی از پیشگامان علم جامعهشناسی و اقتصاد دانست. در دوران جوانی در عین اینکه به فراگیری علم و دانش مشغول بود، به کارهای سیاسی و دولتی نیز میپرداخت. از این رو در کشورهای آندلس و آفریقا به مقامات دولتی قابلتوجهی رسید. بعد از مدتی به مصر رفت و در جامعهالازهر به تدریس پرداخت. دیری نپایید که وی مورد توجه سلطان مصر قرار گرفت و به مقام قاضیالقضاتی نائل شد. همچنین وی در مسیر زیارت خانه خدا با تیمور لنگ در شام دیداری داشت و مورد عنایت وی نیز قرار گرفت.
از وی تالیفات زیادی در زمینههای گوناگون به جا مانده است. مهمترین اثر ابنخلدون کتابی است به نام «کتاب العبر و دیوانالمبتدأ و الخبر فی ایام العرب و العجم والبربر و من عاصرهم من ذویالسلطان الأکبر» در تاریخ عمومی که مقدمه آن یکی از شاهکارهای فلسفی و تاریخی عالم اسلام است و نخستین تصنیف در علم الاجتماع و فلسفه تاریخ به شمار میرود.
در اینجا لازم است به این نکته اشاره شود که بعضی ابنخلدون را پدر علم اقتصاد معرفی کردهاند و این در حالی است که تا ۳۰۰ سال بعد از ابنخلدون علم اقتصاد فرزندی نداشته تا پدری برای آن جستوجو کنیم و عقاید اقتصادی پیش از فیزیوکراتها تحتالشعاع سنتها، اخلاق و دین بوده است. آدام اسمیت اولین کسی است که کتاب جامع اقتصادی-«ثروت ملل» را تالیف و بنیان نهاده و تحلیلهای اقتصادی را از تابعیت سیاست و دین آزاد ساخته و پیروان بسیاری در همه جهان تا عصر امروز پیدا کرده است.
ضمن اینکه اثر آدام اسمیت در کل در زمینه علم اقتصاد بوده در حالی که اثر جاویدان ابنخلدون علاوه بر اقتصاد درباره تاریخ و فلسفه تاریخ و دانش عمران است.
در این مقاله سعی شده است که به بررسی آرا و اندیشههای اقتصادی وی پرداخته شود.
ابنخلدون در نگاه اندیشمندان
با ملاحظه همه جوانبی که ابنخلدون در مقدمه رعایت کرده است، میتوان ادعا کرد که این اثر در زمینه تاریخشناسی در دنیای اسلامی یک نوآوری بیمانند و پدید آورنده آن در میان تاریخنگاران مسلمان یک استثنا و در زمینه فکر تاریخی در میان تاریخنگاران پیش از خود بیمانند است. با وجود این، اندیشه و روش نبوغآمیز ابنخلدون نه تنها در زمان خود بلکه تا سدهها به صورتی شایسته مورد ارزیابی و نقد و داوری قرار نگرفت و چون تخمی در شورهزار، بیحاصل ماند تا اینکه بخشهایی از مقدمه او در سال ۱۸۰۶ میلادی به وسیله سیلوستر دوساسی به زبان فرانسه ترجمه شد و در همان ایام نیز هامر پورگشتال، تاریخشناس اتریشی ابنخلدون را مونتسکیوی جهان عرب نامید. از آن زمان بود که دانشمندان اروپا از نبوغ این متفکر بزرگ در شگفت شدند و بر پیشی گرفتن او بر دانشمندان اروپایی در طرح موضوعهایی چون جامعهشناسی، فلسفه تاریخ و اقتصاد سیاسی اذعان کردند.
مقدمه ابنخلدون چنان انقلابی در افکار دانشمندان قرن نوزدهم ایجاد کرد که به این باور راسخ شدند که این تاریخشناس تونسی مسلمان چهار سده پیش از ویکوی ایتالیایی تاریخ را علم دانسته و قبل از مونتسکیو درباره علت انحطاط تمدنها سخن گفته است. اشمیت دانشمند آمریکایی گفته است که «ابنخلدون در دانش جامعهشناسی به مقامی نائل آمده است که حتی آگوست کنت در نیمه دوم قرن نوزدهم بدان نرسیده است.» آرنولد توین بی، مورخ معاصر آمریکایی نیز میگوید: «مقدمه حاوی درک و ابداع فلسفهای برای تاریخ است که در نوع خود و در همه روزگاران از بزرگترین کارهای فکری بشر است.»
در واقع جهان اسلام هم از راه اروپا با ابنخلدون آشنایی دوباره یافت. این خلدون امروز در فرهنگ جهانی جایگاه شایستهای دارد. او نه تنها نسبت به زمان خود استثنایی جلوه میکند که با انسانهای متفکر زمان ما نیز سخنان بسیار دارد؛ نه از آن رو که بتوان نظرهای او را در مورد جامعه معاصر به کار برد، بلکه از آن جهت که تحلیلهای او برای فهم زمینههای تاریخی جامعه بسیار سودمند است. او تفکر تاریخی را به مرحلهای نو رسانید و تاریخنویسی را از صورت رویدادنویسی پیشین به شکل نوین علمی و قابل تعقل در آورد.
روش ابنخلدون
ابنخلدون در روششناسی معتقد به فلسفه عقلانی بود و هیچ علاقهای به این موضوع نداشت که واقعیات جامعهشناسی اقتصادی را با این طرز فکر که همه چیز توسط خدا تکمیل شده و صورت گرفته اثبات کند در واقع وی از روش برهان و استدلال عقلی در کارهای خود استفاده کرده است. او در فراهمسازی مقدمات استدلال خود از استقراء، تجربه و حتی تحلیلهای آماری سود جسته است. گردآوری اطلاعات، بررسی صحت آنها، قرار دادن آنها در درون کل نظام اجتماعی، توصیف و سرانجام نتیجهگیری از مراحل کار پژوهشی وی است. این درحالی است که روششناسی حاکم بر آن دوره قیاسی بوده است. در واقع روششناسی وی را میتوان به شرح ذیل تقسیمبندی کرد:
١- شک به آثار تاریخی: ابنخلدون به مورخان انتقاد میکردد که تاریخ صرف نوشتن شرح وقایع نیست. بلکه مورخ باید به دنبال علل وقایع و حوادث تاریخی شود.
۲- متد کلنگر ارسطویی را شیوهای نارسا میداند: ابنخلدون معتقد بود تغییر متد و شیوه تفکر عامل اصلی پیشرفت یا انحطاط یک تمدن محسوب میشود. او متد کلنگر یا استقرا را رد میکند و این نوع نگرش را قابل اتکا نمیداند به مشاهده مستقیم و غیرمستقیم و دقیق وقایع میپردازد و استقرا در روش ابنخلدون به وضوح دیده میشود.
٣- فلاسفه را به شدت مورد انتقاد قرار میدهد: با آنکه در جوانی خودش به مطالعه فلسفه میپردازد، اما بعدها بهشدت آن را مورد انتقاد قرار میدهد و معتقد است فلسفه موجب میشود مردم عقل خویش را از دست دهند و گناه آنها بر عهده کسانی است که مرتکب اینگونه امور میشوند.
به تفکیک امور عینی و ذهنی میپردازد و امور عینی را قابل بررسی میداند.
ابنخلدون در آثارش مباحث اعتقادی را رد میکند و به بررسی مسائل عینی اجتماعی میپردازد.
علم عاری از ارزش: او معتقد است محقق باید در جریان تحقیق ارزشهایش را دخیل نکند و میگوید اگر محقق به مذهبی شیفته باشد. این مذهب نباید به منزله پردهای روی دیده بصیرت وی را بپوشاند و اگر این کار را انجام دهد موجب خطای وی میشود.
حال که تا حدودی با زندگی و روش تحقیق ابنخلدون آشنا شدیم بهتر است به بررسی برخی از نظرات و اندیشههای اقتصادی وی بپردازیم.
۴- ابنخلدون و نظریات وی درخصوص تمدن : اینکه در اینجا به موضوع نظریات درخصوص تمدن میپردازیم به این دلیل است که تمدنها به نوعی با شکلگیری اقتصاد در جوامع بشری در ارتباط تنگاتنگ قرار داشتهاند. در واقع به باور ابنخلدون و تعدادی از محققان و نظریهپردازان، تکوین تمدن تابع چند عامل میتواند باشد:
١- زمینشناسی: زیرا در فواصل دوران یخچالی زمین بوده است که تمدنها ظهور کردهاند.
۲- جغرافیا: زیرا گرما و سرمای مفرط مانع از توان ساختن و اندیشیدن میشود. مثلا به تعبیر آرنولد توین بی، مورخ انگلیسی، برای ظهور و بقای هر تمدن چگونگی سازگاری با محیط جغرافیایی یک شرط مهم تلقی میشود و رمز ترقی حقیقی تمدنها نیز سیر جامعه به سوی اعتلای معنوی است.
٣- لزوم گذار از زندگی شکارگری به زندگی زراعی: اقتصاد یا همان شرایط برگرفته از لزوم گذار از مراحل زندگی شکارگری به زندگی زراعی و سرمایهداری یا تغییر از توحش به تمدن. این مسالهای است که از سوی دانشمندان ارائه شده است و نشان میدهد که گذر از مراحل اقتصادی یکی از شرایط مهم در شکلگیری تمدنها در جوامع بشری بوده است.
ابنخلدون و ضرورت پدیدههای اقتصادی
همه کسانی که قبل از وی به بررسی پدیدههای اقتصادی پرداختهاند، برای آن جنبه علمی قائل نبودهاند و تمام توجهاتشان به جنبههای اخلاقی؛ تشریعی و حقوقی مسائل معطوف بوده است. وی اولین محققی است که پدیدههای اقتصادی را با روش علمی مورد توجه قرار داده و به اسباب و علل به وجود آمدن آنها و کشف قوانین حاکم بر این روابط پرداخته است. همین امر سبب شده است که نظریات وی در باب مسائل اقتصادی بهرغم به وجود آمدن مسائل پیچیده در اقتصاد و تحولات بزرگ در جوامع صنعتی هنوز از اهمیت علمی برخوردار باشد. نظریات وی قرنها بعد به وسیله مرکانتلیستها، سوداگران قرن هفدهم، از جمله سر ویلیام پتی(۱۶۸۷-۱۶۲۳ میلادی)، کلاسیکها از جمله آدام اسمیت (۱۷۹۰- ۱۷۲۳ میلادی)، دیوید ریکاردو (۱۸۲۳ -۱۷۷۲ میلادی)، توماس رمالتوس (۱۸۳۴-۱۷۶۶میلادی)، کارل مارکس (۱۸۸۳ -۱۸۱۸ میلادی) و جان مینارد کینز (۱۹۴۶-۱۸۸۳ میلادی) و خلاصه به وسیله نظریهپردازان اقتصادی معاصر گسترش یافت.
اهمیت کار و کوشش از دیدگاه ابنخلدون
ابنخلدون با الهامگیری از مضامین متون دینی اهمیت کوشش و فعالیت انسانی را در کسب معاش متذکر میشود. ابنخلدون با اشاره به متون دینی وارده در زمینه منابع خدادادی میگوید: «... و خدا سبحانه و تعالی همه آنچه را در این جهان است برای انسان آفریده و در چندین آیه از کتاب خود بر او منت نهاده است و میگوید: برای شما همه آنچه را در آسمانها و زمین است بیافرید و خورشید و ماه را برای شما رام کرد و دریا را برای شما رام فرمود و کشتی را برای شما مسخر کرد و چهارپایان را برای شما رام فرمود. این گونه شواهد در قرآن بسیار است و دست و قدرت انسان بر جهان و آنچه در آن هست گشاده است زیرا خدا او را به منزله جانشین خود قرار داده است.»
نظریه ارزش کار
ابنخلدون نخستین بار با انتقاد از بازار آزاد، نظریه ارزش کار را مطرح کرد. از دیدگاه او کار، منبع ارزش است. او این نظر خود را در باره نظریه ارزش کار به تفصیل شرح داد و نخستین فرد در تاریخ بود که آن را ارائه کرد. وی این موضوع را ماهرانه در تحلیل خود از کار و تلاش انسان مطرح کرد. این درحالی است که در جهان اقتصاد این نظریه منسوب به آدام اسمیت و ریکاردو است. طبق نظر آنها، ارزش مبادلهای کالا باید برابر با مدت زمان کاری باشد که برای تولید آن مصرف شده است. کارل مارکس با الهام از نظریات این دو اقتصاددان معتقد بود که «دستمزد کار باید برابر با تولید کار باشد» و نظر به عدم توجه به این موضوع در دنیای سرمایهداری؛ سرمایهداران، پاداش نامتناسب و ناعادلانهای بیشتر از سهم مشارکتشان در تولید دریافت میکنند و از حاصل دسترنج طبقه کارگر یا پرولتاریا بهره میبرند و در واقع ارزش اضافی حاصل از تولید به جیب سرمایهداران سرازیر میشود.
وی معتقد است که کار، شرط لازم و کافی برای کسب درآمد و سود است، پس منابع طبیعی فقط شرط لازم محسوب میشوند. کار و حاصل آن، منجر به تولید میشود که آن نیز به نوبه خود از طریق تهاتر یا کاربرد پول که طلا یا نقره است، مبادله میشود. این فرآیند، درآمد و سودی را باعث میشود که پس از کم کردن هزینه مواد خام، ارزش کار را نصیب خود میکند.
هر اندازه که نوع خاصی از کار، ارزشمندتر شود و تقاضا برای محصول آن از عرضه فراتر رود، درآمد ناشی از آن کار نیز باید افزایش یابد. درآمد بالای یک حرفه، دیگران را به سوی آن جذب میکند، پدیدهای پویا که نهایتا به افزایش عرضه آن و متعاقبا به کاهش سود حاصل از آن، منتهی میشود. این اصل در تحلیل اولیه و خردمندانه ابنخلدون از تنظیمات طولانیمدت درون مشاغل و بین مشاغل، توضیح داده شده است.
وی همچنین تمامی درآمدها را به دو دسته تقسیم میکند: «ربح (درآمد کل) و کسب (درآمد برای امرار معاش). ربح زمانی کسب میشود که فرد برای خود کار میکند و محصولات را به دیگران میفروشد. در این جا ارزش باید شامل بهای مواد خام و منابع طبیعی نیز شود. کسب، زمانی حاصل میشود که فرد برای خود کار کند. بسیاری از مترجمین اشتباه مشابهی را در مورد فهم ربح، تکرار کردهاند. ربح بسته به زمینهاش، به معنای سود یا درآمد کل نیز هست. در این مورد، ربح به معنای درآمد کل است، زیرا بهای فروش کالا، شامل بهای مواد خام و منابع طبیعی نیز هست. خواه ربح یا کسب، تمامی درآمدها ارزشی هستند که از کار انسان ناشی میشوند. طبق نظر ابنخلدون، گرچه ارزش اشیا شامل هزینه مواد خام و منابع طبیعی نیز هست، ولی از طریق کار است که ارزش، افزایش یافته و ثروت بیشتر میشود. با تلاش کمتر انسان، ممکن است مسیر عکس اتفاق بیفتد. ابنخلدون، تاکید زیادی بر نقش «تلاش اضافی» داشت که بعدها با عنوان «بازدهی نهایی» شناخته شد. نظریه کاروی، دلیلی بر ظهور شهرها ارائه کرد که کانونهای تمدن هستند. در واقع میتوان گفت که در همه جوامع و تمدنها و نظامهای اقتصادی و اجتماعی و در همه شیوههای تولید کسانی که کار و ارزش تولید میکنند، اکثریت دارند؛ بنابراین در آن دسته از نظامهای اجتماعی و شیوههای تولیدی میتوان از مردم سالاری، آزادی، دموکراسی و حکومت کارگران و زحمتکشان و مستضعفان سخن به میان آورد که این اکثریت بتواند در تمامی شئون سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه حاکمیت و مالکیت خود را اعمال کند. این حق همه زمینههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را در برمیگیرد و نمیتوان آن را به یک زمینه محدود و به این ترتیب آن را نقض و نفی کرد.
نظریه پول
ابنخلدون در مباحث کلان اقتصادی، در تئوری پول نیز نقش دارد. طبق نظر ابنخلدون پول ثروت واقعی نیست، بلکه وسیلهای برای تحصیل ثروت است. ابنخلدون اولین نفری بود که وظایف اصلی پول یعنی واحد سنجش ارزش، ذخیره ارزش و وسیله مبادله بودن را ارائه داد: «این دو فلز معدنی طلا و نقره به عنوان بها و قیمت هر گونه ثروتی، ذخیره ارزش و دارایی محسوب میشوند. اگر مردم تحت برخی شرایط غیر از طلا و نقره نگه میدارند، هدف اصلی آنها از آن، به دست آوردن طلا و نقره است چون هر گونه ثروتی غیر از طلا و نقره در معرض نوسانات بازار قرار دارد و این دو از آن به دور هستند. بنابراین، طلا و نقره اصل و اساس هر گونه درآمد، ثروت و ذخیره هستند. در هر صورت، شکل واقعی ثروت پول نیست. ثروت حاصل مستقیم یا تغییر شکل یافته کار در قالب انباشت سرمایه به معنای واقعی است. بنابراین، این ابنخلدون بود که برای اولین بار بین پول و ثروت واقعی تفاوت قائل شد. هر چند ابنخلدون معتقد است آنچه مردم در نهایت نگهداری خواهند کرد پول است. با وجود این، پول نقش بسیار موثری نسبت به عملیات تجاری پایاپای در جامعهای که مردم نتایج کار خود را در قالب کالا یا خدمات به منظور ارضای نیازهای خود با یکدیگر مبادله میکنند، بازی میکند. پول همچنین جریان کالاها را از بازاری به بازار دیگر و حتی از کشوری به کشور دیگر تسهیل میکند. از نظر ابنخلدون، قیمت تمامی کالاها به جز قیمت طلا و نقره که جزو معیارهای پولی هستند از قانون عرضه و تقاضا منتج میشوند. همه کالاها به نوسانات قیمت که به بازار وابسته است تن میدهند. پس هنگامی که کالایی نایاب مورد تقاضا قرار میگیرد قیمتش بالا میرود و هنگامی که کالایی فراوان است با کاهش قیمت مواجه میشود.
میثم موسائی، استاد اقتصاد دانشگاه تهران
راضیه خسروانی، دکترای جامعهشناسی اقتصادی و توسعه
ادامه دارد...