لی کوان یو چگونه سنگاپور را به توسعه رساند؟
مدرنسازی آموزههای سنتی
به یقین میتوان گفت که افکار و نقش راهبردی او در توسعه و پیشرفت سنگاپور اساسی و تردید ناپذیر بوده است.
سنگاپور جزیره کوچکی است در جنوب شرقی آسیا که بین مالزی و اندونزی در کنار تنگه مالاکا قرار گرفته و مساحتی حدود ۷۱۶ کیلومتر مربع دارد. وسعت این کشور کوچک کمتر از نصف وسعت جزیره قشم در تنگه هرمز با مساحتی در حدود ۱۴۹۱ کیلومتر مربع است. ۹۰درصد جمعیت سنگاپور از نژادهای چینی و به عبارت دیگر چینی تبار هستند که در سدههای اخیر از سرزمین مادر یعنی چین به سنگاپور مهاجرت کردهاند. ۱۰درصد بقیه عموما مالاییهای مسلمان هستند که ساکنان قدیمی مالزی و اندونزی به شمار میروند. البته بخشی از ۱۰درصد را هندی تبارهای تامیل تشکیل میدهند که همانند چینیها در دوران سلطه انگلیس از جنوب هند به این مناطق رفتهاند.
وقتی لی کوان یو در سنگاپور به قدرت رسید درآمد سرانه سنگاپور چیزی در حدود ۵۰۰ دلار بود. اما وقتی وی از دنیا رفت درآمد سرانه این کشور بیش از ۷۵ هزار هزار دلار گزارش شده است. رهبری، آرا و افکار وی سنگاپور را از یک جزیره ناشناخته و بندری فقیر به یکی از قطبهای مهم اقتصادی جهان در جنوب شرقی آسیا تبدیل کرد. وقتی تولید ناخالص داخلی سنگاپور با کشور اندونزی در همسایگی آن با وسعتی بیش از یک میلیون و ۹۰۰ هزار کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود ۲۶۰ میلیون نفر یا با کشور ۱۸۰ میلیون نفری پاکستان مقایسه شود میتوان به کار بزرگی که در سنگاپور رخ داده بیشتر پی برد.
لی کوان یو فردی دموکرات و هوادار دموکراسی نبوده و اعتقاد چندانی به آزادیهای فردی و بهخصوص سیاسی نداشته است. وی و حزبش دولت و حکومت فرهمندی را در سنگاپور پایهگذاری کردهاند که از بدو استقلال تاکنون بدون هرگونه رقیب مطرحی یکسره کشور را اداره کرده اما نشانهای از نارضایتی جدی شهروندان یا فساد رایج در حکومتهای مشابه در آن به چشم نمیخورد. نرخ توسعه نیروی انسانی در سنگاپور بسیار بالا و در رده نهم جهان قرار داشته و از نظر نرخ فساد در رده پنجم کشورهای کمفساد پس از دانمارک، نیوزیلند، فنلاند و سوئد قرار دارد.
به همین دلیل بسیاری از کشورهای آسیایی از جمله مالزی، تایلند، ویتنام و حتی چین از سیاستها و روشهای آن بهعنوان الگویی برای رشد و توسعه بهرهبرداری میکنند. در این مقاله به برخی از دیدگاههای سیاسی و افکار وی درخصوص کشورداری یا حکمرانی اشاره میشود.
لی کوان یو در سال ۱۹۲۳ در یک خانواده ثروتمند چینیتبار در سنگاپور متولد شد. خانواده وی در قرن نوزدهم از چین به سنگاپور مهاجرت میکنند. در آن هنگام سنگاپور یکی از کلونیهای انگلیس بود. لی پس از پایان جنگ جهانی دوم برای ادامه تحصیل راهی انگلیس شده و در سال ۱۹۵۰ در رشته حقوق در کالج فیتز ویلیام در کمبریج فارغالتحصیل شده و با اینکه در جامعه وکلای انگلیس پذیرفته میشود ترجیح میدهد برای کار مرتبط در رشته حقوق به سنگاپور بازگردد. در سنگاپور تحت استعمار بریتانیا چینی تبارها نقش اصلی را در اقتصاد و تجارت ایفا میکردند.
سنگاپور در این زمان توسط فرماندار انگلیسی و یک شورای قانونگذاری اکثرا انتصابی اداره میشد که اغلب اعضای آن را ثروتمندان چینی تشکیل میدادند. در دهه ۵۰ مباحث مربوط به استقلال و اداره آن توسط مردم بومی ساکن بالا گرفت و به بحث جدی روز تبدیل شد. لی کوان یو نیز به جریان هوادار استقلال پیوست و نحوه اداره جزیره را به چالش کشید. مواضع وی نسبت به دیدگاههای رهبران سنتی بومی شدیدا انتقادی تلقی میشد. در نتیجه در سال ۱۹۵۴ از آنان جدا شده و حزبی به نام حزب اقدام مردم (People Action Party) بنیان گذاشت و شخصا دبیرکل آن شد.
درپی این تحولات و تحت فشار جنبش استقلالخواهی در سال ۱۹۵۵ قانوناساسی جدیدی برای سنگاپور تدوین شد که در نتیجه آن ۲۵ عضو از ۳۲ نفر عضو شورای قانونگذاری از طریق انتخابات برگزیده میشدند. در انتخابات متعاقب آن حزب وی توفیقی نداشت و تنها توانست ۳ نفر را به شورا بفرستد. با این حال چون حزب وی در شورای مذکور حضور داشت در ۱۹۵۶ به همراه هیات مذاکرهکننده برای استقلال راهی لندن شد. مذاکرات شکست خورد و موجب افزایش تنش و اعتراضات شد. با این حال سال بعد مذاکرات مجددا از سر گرفته شد. لی کوان یو از جمله کسانی بود که به طرح اداره سنگاپور خود مختار یاری رسانیده و در تنظیم قانوناساسی جدید نقش موثری ایفا کرد.
در ۱۹۵۹ انتخابات جدید براساس قانوناساسی جدید برگزار شد و لی کوان یو رهبری جریان ضد استعماری و اتحاد مشروط با سرزمینهای همسایه یا همان مالزی امروزی را به عهده گرفت. این بار حزب وی یک پیروزی کاملا چشمگیر و دارای قدرت تصمیمگیری به دست آورده و ۴۳ کرسی از ۵۱ کرسی پارلمان سنگاپور به اعضای آن اختصاص یافت. وی وارد اتحاد با فدراسیون مالزی شد. در اتحادیه تازه تاسیس، سنگاپور به جز در امور دفاعی و سیاست خارجی از خودمختاری کامل برخوردار بود. «لی کوان یو» در ۱۹۵۹ بهعنوان اولین نخستوزیر سنگاپور برگزیده شد. وی برنامه توسعه ۵ سالهای ارائه داد که هدف آن توسعه شهری، ساخت شهرکهای مسکونی و افزایش نقش زنان در اقتصاد و جامعه بود. در طرح وی ادغام با مالزی نیز قرار داشت.
پیشتر تونکو عبدالرحمن نخستوزیر مالزی نیز طرح تشکیل کشور فدرال متشکل از مالزی، سنگاپور، صباح و ساراواک را ارائه داده بود. لی نیز به این کمپین پیوسته بود تا برای همیشه به استعمار و سلطه بریتانیا پایان داده شود.
در سال ۱۹۶۳ سنگاپور به اتحادیه جدید یا کشور فدرال مالزی پیوست. در این اتحادیه بر خلاف انتظار مالاییهای مالزی، چینیتبارها نه تنها قدرت اقتصادی بیشتری یافتند بلکه از نظر سیاسی و حکومتی نیز آنان تبدیل به تهدیدی جدی برای اکثریت آسیبپذیر مسلمان مالایی شدند. حزب پ.ا.پ آقای لی نهتنها در سنگاپور که در جزیره عمدتا چینینشین پیننگ در شمال غربی شبهجزیره مالزی و جوامع چینیتبارهای مالزی نیز بالاترین رای را بهدست آورد. وی میتوانست از جمله کاندیداهای نخستوزیری کشور فدرال مالزی باشد. امری که از نظر مالاییهای مسلمان غیر قابل قبول تلقی میشد. در نتیجه اختلاف و تشنج بین جوامع چینی و مالایی اوج گرفت و در پی آن لی کوان یو از تصمیم خویش مبنی بر پیوستن به اتحادیه مالزی فدرال پشیمان و منصرف شد.
جدایی سنگاپور بلافاصله مورد استقبال دولتمردان مالزی قرار گرفت. و به این ترتیب در اوت ۱۹۶۵ جزیره کوچک سنگاپور به جمهوری مستقل سنگاپور تبدیل شد.
لی در یک سخنرانی تلویزیونی گفت: «این یک لحظه دردناک و غمانگیز است. من به ادغام در مالزی باور داشتم. شما میدانید ما به لحاظ مردم، سرزمین و اقتصاد به هم مرتبط بوده و خویشاوند هستیم. اما حالا این ارتباط برای همیشه شکسته شده، سیادت و حاکمیت ملی سنگاپور مستقل و دموکراتیک برای همیشه شکل گرفته است. سنگاپور بنا به اصول آزادی، عدالت و طلب حداکثر رفاه و خوشبختی و برابری برای مردم بنیاد نهاده میشود.»
سنگاپور مستقل بهدلیل نداشتن هر گونه منابع زیرزمینی، آبی و خاکی دچار چالش جدی شد. از نظر نظامی نیز سنگاپور فاقد ارتش و ابزار نظامی کافی برای دفاع از خویش در صورت لزوم بود. بنا بر باور آقای لی کوان یو آنچه سنگاپور به آن نیاز داشت پیش از هر چیز یک اقتصاد قوی برای باقی ماندن بهعنوان یک کشور مستقل بود. بنابراین دولت آقای لی با ارائه یک برنامه توسعه اقتصادی به تولید و صدور کالاهای ساخته شده اهتمام ورزید. این برنامه براساس جذب و تشویق سرمایه خارجی و ارتقای استانداردهای زندگی برای کار در سنگاپور بود.
در نتیجه تحریم انتخابات پارلمانی سال ۱۹۶۶ از سوی احزاب مخالف، راه برای تشکیل یک پارلمان یکپارچه برای دولت وی هموار شد و در دورههای بعدی انتخابات تا ۱۹۸۰ نیز تمامی صندلیهای پارلمان در اختیار حزب وی قرار میگیرد. همین دوران برههای بود که به مثابه تخته پرش برای تبدیل شدن سنگاپور به یک کشور مرفه و توسعهیافته در تراز نوین عمل کرد و لی توانست آزادانه و بدون دغدغه ایدهها و افکارش را در آنجا پیاده کند.
لی کوان یو بهشدت به آنچه ارزشها و اصول آسیایی میخواند باور داشت و پایبند بود. بر این اساس برداشتها و تعاریف وی از مفاهیمی مانند آزادی و حقوق فردی متفاوت با فرهنگ غربی و تمدن امروزین بود، اگرچه همواره به این مفاهیم اشاره داشته است. ارزشهای آسیایی منبعث از فرهنگ چینی و آموزههای کنفوسیوسی و بودایی پیش از آنکه فردمحور باشند جامعهمحور و کلانسالارند. بهنظر میرسد وی توانسته با بهرهبرداری کامل از این زیرساختهای معنوی و پیشزمینههای فرهنگی و حتی تقویت آن رهبری سنگاپور را به سمت رشد و توسعه و تشکیل جامعهای مدرن و امروزین عهدهدار شود. در واقع سنتها و آموزههای آسیایی و شرقی نه تنها به مانعی در برابر نوسازی جامعه عموما چینیتبار سنگاپور تبدیل نشدند بلکه حکومت برآمده از استقلال بهخوبی از آنها بهرهبرداری کرده و تمامی آحاد و نیروهای جامعه را حول محور توسعه اقتصادی بسیج میکند. درحالی که در سایر جوامع تقابل سنت و توسعه مهمترین چالش رهبران توسعهگرا و باورمند به مدرنیزاسیون تلقی میشود.
در سنگاپور و اکثر جوامع شرقی رهبران فرهمند از تقویت سنتها و آموزههای تاریخی سود برده و مطالبات سیاسی و اجتماعی را کنترل و از شکلگیری تعارضات طبقاتی، سیاسی و دینی ممانعت کرده یا با کمترین هزینه رقبا و مخالفان خویش را به حاشیه راندهاند. با این حال انتقال یک جامعه نسبتا روستایی و سنتی به یک جامعه دارای اقتصاد پسامدرن و مبتنی بر تکنولوژی اطلاعاتی و تبدیل سنگاپور به شهری جهانی و هوشمند بنابر استراتژی توسعه از بالا و بر پایه فهم حکومتی بدون اینکه امر توسعه حاصل مطالبات و مبارزات نیروهای اجتماعی ترقیخواه و کنشگران آن باشد موردی استثنایی و قابل مطالعه است که در سنگاپور رخ داد.
واضح است که سنتهای آسیایی برای حرکت به سوی توسعه و رسیدن یک جامعه کافی نبوده است. همین سنتها و آموزهها در جوامع دیگری مانند چین کمونیست، ویتنام، کامبوج و لائوس نیز وجود داشته است اما این کشورها تا همین اواخر توفیق چندانی برای تبدیل به یک جامعه توسعه یافته نداشتهاند، درحالیکه رهبران آنها با استفاده از همین سنتها و آموزهها در برپایی حکومتهای تکحزبی و اقتدارگرا موفق بودهاند.
سنگاپور از یک جنبه دیگر نیز قابلتوجه بهنظر میرسد؛ اینکه چگونه مردم یک جامعه به یک رهبری فرصتی کافی برای تحقق کامل اهداف و برنامههای اعلام شدهاش میدهند و در همان حال آن حکومت بدون اینکه دغدغهای از نیروهای معارض یا از دست دادن قدرت داشته باشد یکدست و پاکدست باقی مانده یا دچار فساد فراگیر و فرسودگی نشده و دولتمردان آن همچنان بر ایدهها و وعدههایشان در تحقق سنگاپوری توسعهیافته و همتراز کشورهای شمال اروپایی تاکید و اهتمام میورزند.
وقتی سنگاپور استقلال خویش را بهدست آورد و به کشوری مستقل تبدیل شد، چپگرایی در جهان سوم رویکرد و ایدئولوژی مسلط بود. در شرق و جنوب شرق آسیا دیدگاههای فوقالعاده رادیکال مائو در آسیای شرقی غوغا میکرد. جنبشهای کمونیستی درگیر جنگهای آزادیبخش در ویتنام، کامبوج و لائوس و دیگر کشورها در برابر استعمارگرها خصوصا فرانسه و پس از آن امپریالیسم آمریکا بودند. انقلابیون چپگرا اگر چه کشورهایی مخروبه را تحویل گرفتند اما در ساختن دوباره کشورشان تحت نظام کمونیستی نه تنها توفیق چندانی نداشتند بلکه در مواردی فقر و خرابیهای بیشتری نیز به بار آوردند.
اما لی کوان یو دیدگاه دیگری داشت و برخلاف همتاهای چپگرای خویش در منطقه که استراتژی درهای بسته و سیاستهای شوروی سابق را سرلوحه خویش قرار دادند بر این باور بود که توسعه و پیشرفت تنها در سایه سیاستهای درهای باز و ایجاد زیرساختهای متناسب برای گسترش هرچه بیشتر مناسبات خارجی ممکن خواهد شد.
لی نسبت به برقراری لیبرال دموکراسی بر پایه قانوناساسی، مشروطیت و تقسیم قوا بیمیل بوده و اکراه داشت. وی به جای نهادها، بیشتر بر نقش رهبری تاکید میکرد. او فکر میکرد نهادها مهم هستند اما مخالف این دیدگاه آمریکایی لیبرال بود که تقسیم قوا و کنترل و موازنه قدرت صرفنظر از انتخاب یک فرد ضعیف و بد در انتخابات منجر به حکومت خوب میشود.
او در توجیه استدلال خویش در این خصوص در سخنرانی پارلمانی اول نوامبر ۱۹۹۴ میگوید: «ما در تجربه آسیایی خویش به نتایج دیگری رسیدهایم. برای داشتن یک حکومت خوب شما باید مردان خوب برای اداره حکومت داشته باشید. تجربه ۴۰ ساله من حاکی از آن است که حتی در یک سیستم حکومتی ناتوان و ضعیف، در صورت وجود انسانهای خوب و توانا در قدرت مردم امکان گذار به پیشرفت مناسب را خواهند داشت.»
به طور کلی میتوان دیدگاه لی کوان یو در خصوص مفهوم رهبری را دریافتی از فرهنگ و آموزههای آسیایی دانست. این دیدگاه با فرهنگ پدرسالاری در شرق آسیا بسیار مطابقت دارد. در دوره ۳۰ ساله نخستوزیری وی درآمد سرانه این کشور از ۳۰۰ دلار به ۳۰ هزار دلار رسید.
در عین حال باید توجه داشت که همچنان نظام پدرسالاری و خانوادهسالاری در این کشور ادامه دارد ولی همین سیستم توانسته از تمامی امکانات انسانی و نیروهای شاخص موجود در جامعه صرفنظر از نژاد، دین، زبان و جنسیت به نحو شایستهای در اداره کشور بهرهگیری کند. اگر چه همه سنگاپوریها، بنا به حرفهای که دارند انگلیسی را یاد گرفتهاند، اما همزمان همه شهروندان این جزیره کوچک اعم از چینیتبار، مالایی، هندیتبار و سایر جوامع دیگر به زبان مادری خویش نیز تحصیل کرده و مسلط هستند.
البته همچنان نمیتوان جامعه سنگاپور توسعهیافته را یک جامعه تمامعیار دموکراتیک مطابق با استانداردهای امروزین جهان پیشرفته دانست.
از مقالهای به قلم قاسم محبعلی