ملی شدن صنعت نفت ایران در آینه اسناد آمریکا
رویای مصدق کابوس شد
با قتل رزمآرا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹، زمینه برای ملیکردن صنعت نفت فراهم شد و کمیسیون نفت نیز طرح ملی کردن صنعت نفت را به تصویب رساند و در ۲۹ اسفند با تصویب آن در مجلس سنا صنعت نفت ملی اعلام شد. با روی کار آمدن دکتر مصدق، سیاست آمریکا در قبال نفت و اهمیت ایران نیز دوچندان شد و دولت آمریکا سیاست خود را تغییر داد. آمریکا که نیازمند وجود دولتی حائل بین شوروی و منافع آن کشور در خاورمیانه بود، گاهی از انگلستان حمایت میکرد و گاهی در صدد آن بود تا با اتخاذ سیاست مستقل منافع خود را دنبال کند.
بر این اساس مساله اصلی در پژوهش حاضر را به این شکل میتوان صورتبندی کرد که نگرش دولت آمریکا در قبال نهضت ملی شدن صنعت نفت بر چه بنیادهایی استوار بوده است و رسانههای آن کشور چه تصویری از ایران در این دوره ارائه میکردند؟
فرضیه اصلی تحقیق حاضر که از سوی اسناد و مدارک تاریخی نیز پشتیبانی میشود، بیانکننده این ادعاست که دولتمردان آمریکا با در نظر گرفتن اهمیت استراتژیک ایران در منطقه، ضمن بازگشت از سیاست بیطرفی مورد ادعای خود، با سیاست انگلستان همراهشده و با سازشناپذیر خواندن دکتر مصدق سعی کردند وی را عامل اصلی حوادث منجر به کودتای ۲۸ مرداد قلمداد کنند.
بحرانهای جهانی و اولویتهای آمریکا
درک نامناسب سیاسی از بازیهای جهانی قدرتهای بزرگ یا عدمتوجه به این بازیها همیشه ایران را به ورطه خطرناکی سوق داده است. در واقع سیاستمداران ایران بدون توجه به منظومه منافع جهانی آنان سعی میکردند از وجود منافع یک کشور در ایران بهعنوان «اهرم فشار» له یا علیه کشور دیگر استفاده کنند؛ یعنی نگاه آنان معطوف به مسائل داخلی ایران و در حالت کلیتر، منطقهای بود و منافع جهانی کشورها و قدرتهای موجود در ایران را چندان مطمحنظر قرار نمیدادند. مسالهای که باعث میشد در موارد تاریخی بسیار، ایران بهعنوان وجهالمصالحه بین قدرتهای موجود در ایران قربانی این سیاست شود. میتوان چنین فرض کرد که مصدق از منافع جهانی اینقدرتها برداشت درستی نداشته و با تاکید بر خطر کمونیسم و با فرض این خطر بهعنوان پاشنهآشیل دیپلماسی آمریکا سعی کرد تا در برابر انگلستان از وجود آمریکا منتفع شود؛ امری که بسیار بعید بود، آمریکا به دلیل منافع مشترک جهانی، خود را در مقابل انگلستان قرار دهد. بحران برلن و بحران کره در همین دوره دو نمونه از این بحرانهای جهانی بهشمار میرفت که قدرتهای جهانی در آن، در کنار هم ایفای نقش میکردند.
بهنظر میرسد تکیه شدید مصدق بر سیاست ایجاد ترس برای آمریکا از طریق نفوذ کمونیسم، آمریکا را که در ابتدا سیاست هماهنگکننده بین ایران و انگلستان بر عهده داشت، کمکم به سمت انگلستان سوق داد که منجر به کودتای۲۸ مرداد و در نهایت نیز امضای قرارداد کنسرسیوم شد. در واقع دکتر مصدق با فکر اینکه برای مبارزه با انگلستان نیاز به یارگیری دارد و آمریکا از نظر او بهترین گزینه بود، سعی کرد آمریکا را در کنار خود داشته باشد.
انگلستان که از نفوذ آمریکا در ایران آگاه بود، از آمریکا درخواست کرد که در اتخاذ جبههای سختگیرانهتر نسبت به ایران، با آن کشور همراهی نشان دهد. آمریکا با پذیرش این سیاست انگلستان اعلام کرد که «آمریکا در توسل به نیروی نظامی تا زمانی که جان شهروندان انگلیسی در ایران بهخطر نیفتاده یا خطر هجوم کمونیسم وجود ندارد، نگرانی شدیدی ندارد.» با این پاسخ مشخص شد که آمریکا در حالحاضر قصد اعمال فشارهای شدید به ایران را ندارد. آمریکا در ادامه سیاست حمایت از مذاکره و عدمتوسل به تهدید یا زور، بارها سیاست مسالمتآمیز خود در قبال مساله نفت را به اطلاع وزارتخارجه انگلستان رساند لذا در ۲۷ اردیبهشت، دولت انگلستان ضمن انتشار تذکاریهای، اعلام کرد که «دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان حاضر است فورا هیاتی را به تهران اعزام دارد تا نسبت به شرایط یک قرارداد دیگر مذاکره بنمایند.» وزارت خارجه آمریکا نیز در ۲۸اردیبهشت ۱۳۳۰ به ایران توصیه کرد که از اقدامات یک جانبه پرهیز کند.
نخستین ضربه بر سیاست دکتر مصدق
سیاست دکتر مصدق که متکی بر حمایت آمریکا بود، شاید با صدور بیانیه وزارت خارجه آمریکا اولین بارقههای فشار از سوی آمریکا را احساس کرد. چرا که آمریکا در این بیانیه ضمن اعلام اینکه «ما حقوق حاکمیت ایران را کاملا میشناسیم و نسبت به تمایل ایرانیان به اینکه منافع بیشتری از نفت عاید این کشور شود همدردی میکنیم»، آورده بود که شرکتهای آمریکایی نظر به اقدام یکجانبه دولت ایران ضد شرکت انگلیسی، مایل نیستند بهرهبرداری از معادن نفت ایران را بهعهده بگیرند. آمریکا امیدوار بود با این سیاست مصدق را وادار کند تا در مذاکرات نرمش بیشتری از خود نشان دهد. لذا در دیدار سهجانبهای که در ۷ خرداد ۱۳۳۰ بین دکتر مصدق، شفرد سفیر انگلیس و گری دی، سفیر آمریکا در محل سفارت آمریکا برگزار شد، دکتر مصدق بار دیگر قویا مذاکره با دولت انگلستان را رد کرد و در حالی که احساساتی شده بود، از فقر و فلاکت کشورش سخن به میان آورد و افزود فقط در صورتی از یک هیات انگلیسی مربوط به دولت آن کشور برای مذاکره دعوت خواهد کرد که متناسب شرایط وی باشد و بعد نیز به تهدید همیشگی خود رو آورد که «اگر صنعت نفت ایران فرو بپاشد و پولی نصیب ایران نشود و هرج و مرج و کمونیسم به دنبال آن بر کشور حاکم شود، همه اینها کاملا در نتیجه اشتباهات شماست.»
وقتی که سفرای دو کشور نتوانستند مصدق را ترغیب به مذاکره کنند، سطح میانجیگری به بالاترین سطح ممکن کشیده شد و ترومن رئیسجمهور آمریکا نیز وارد عمل شد و در همین روز نامهای به اتلی (Attlee) نخستوزیر انگلستان نوشت و در آن گفت «من نگرانی ایالاتمتحده از وضعیت بهوجود آمده در ایران را اعلام میکنم و اهمیت بسیار بالای حل مسالمتآمیز این مساله برای آن کشور با ایران را درک میکنم.» پس از آن ترومن از اتلی خواست که دولت انگلستان، بدون درنگ، افراد واجد شرایطی با اختیارات کامل را برای انجام مذاکره به ایران بفرستد. این افراد باید آماده ارائه پیشنهاد مناسبی باشند که مطابق با اصول ملی شدن صنعت نفت در ایران نیز باشد.»
در ادامه نامه نیز برای اینکه دولت انگلستان را از دست زدن به هرگونه اقدام نظامی یا اقدامی که وضعیت ایران را به خطر اندازد، بر حذر دارد، گفت که «می دانم که شما کاملا از الزامات جدی این موقعیت انفجارآمیز آگاهید... کاری را که باعث ایجاد اختلاف بین ایران و جهان آزاد شود، انجام نخواهید داد.» پس از این نامه ترومن نامهای نیز به مصدق فرستاد تا هر دو طرف را به انجام مذاکره و پیدا کردن راهحل مسالمتآمیز دعوت کند. در این نامه ترومن بار دیگر گفت: «من نگرانی دولت ایالاتمتحده آمریکا را از مساله بهوجود آمده بین ایران و بریتانیای کبیر اعلام میکنم... و مطمئنم که نگرانی عمیق مرا درک میکنید و کاری را که مانع دستیابی به راهحل شود، انجام نخواهید داد؛ چراکه این کار از اهمیت بسیار بالایی برای دنیای آزاد برخوردار است.»
دو هفته پس از نامه ترومن و ابراز امیدواری وی به یافتن راهحل مسالمتآمیز، مصدق در دیدار با سفیر آمریکا به وی اطلاع داد: «پنج تن از نمایندگان دولت ایران به نمایندگان شرکت نفت پیشنهاد خواهند داد که تمام درآمدهای نفتی که حاصل میشود، به دولت ایران تعلق خواهد داشت و بانکی برای نگه داشتن ۲۵ درصد از این درآمدها برای پرداخت ادعاهای آتی شرکت نفت در نظر گرفته شده است و اگر نمایندگان شرکت این پیشنهاد را نپذیرند، به نظر میآید، هیچگونه مبنایی برای گفتوگوهای آینده وجود نخواهد داشت.»
پیشنهاد مصدق همان پذیرش اصل ملی شدن صنعت نفت بود و در چنین شرایطی مذاکره برای طرف مقابل غیرممکن میشد. مصدق در پاسخ به پیام ترومن نیز ضمن برشمردن تاریخچهای از صنعت نفت ایران آورده بود که «راجع به عمل خلع ید و تصفیه حساب با شرکت سابق که بر طبق مقررات قانون مصوب مجلس باید به عمل بیاید چون یک امر داخلی ایران است البته تصدیق میفرمایید که دولت جز با نمایندگان شرکت سابق نمیتواند با دیگری داخل مذاکره شود.»
چند گام تا کودتا: پیشنهاد هیات جکسون
یک روز پس از پاسخ دکتر مصدق به ترومن، نخستین دور از مذاکرات ایران با نمایندگان شرکت نفت به سرپرستی باسیل جکسون
(Basil . R . Jackson ) برگزار شد که نتیجه آن ارائه اولین پیشنهاد از سوی دولت انگلستان به ایران بود که در آن علاوهبر پرداختهای مالی آمده بود، بهمنظور حل مسالمتآمیز... پیشنهاد میشود که دارایی ایرانی شرکت به یک شرکت ملی ایرانی منتقل شود و این شرکت نیز این دارایی را به یک شرکت جدیدی که شرکت نفت تاسیس خواهد کرد انتقال دهد که از ایرانیان نیز در هیاتمدیره این شرکت جدید افرادی حضور خواهند داشت. این پیشنهاد رد شد و روزنامه نیویورکتایمز در خبری نوشت که به گفته یک منبع رسمی، نیروی نظامی بریتانیا در خاور نزدیک، در حالت آمادهباش به سر میبرد تا در صورت نیاز واکنش سریع به اقدامات تند صورت گرفته در ایران انجام دهد.
در چنین فضایی شورای امنیت ملی آمریکا بار دیگر با تاکید بر موفقیت استراتژیک و منابع نفتی ایران و آسیبپذیری آن کشور و احتمال سقوط سیاسی یا حمله نظامی توسط شوروی، اعلام کرد که ایران باید به عنوان یکی از اهداف دائمی حمله شوروی نگریسته شود که از دست دادن ایران از روی اشتباه یا حمله شوروی ممکن است پیامدهای ذیل را در پی داشته باشد:
۱- به تهدید امنیت کل خاورمیانه و همچنین پاکستان و هند منجر شود. ۲- صدور نفت ایران به جهان آزاد را قطع کند و دسترسی به منابع نفت خاورمیانه را تهدید کند که این امر منافع نظامی و اقتصادی غرب در دوره جنگ یا صلح را با توجه به وابستگی شدید اروپای غربی به نفت ایران و بهخصوص پالایشگاه آبادان، به خطر میاندازد. ۳- توانایی شوروی را برای بر هم زدن خطوط ارتباطی مهم بین انگلستان و آمریکا افزایش میدهد. ۴- پرستیژ آمریکا را در آن منطقه از بین میبرد و همین امر منجر به شکست روحیه مقاومت در آن مناطق میشود. با توجه به تهدیدهای احتمالی توصیه شده بود که به منظور ممانعت از سقوط ایران در دامان کمونیسم، باید حمایت سیاسی از ایران و بهخصوص شاه به عنوان تنها منبع موجود استمرار رهبری ادامه پیدا کند و حمایت اقتصادی و نظامی و فنی نیز تسهیل و توسعه یابد. در ادامه نیز خواستار آن شده بودند که بریتانیا از به کارگیری نیروی نظامی به منظور حل و فصل مساله نفت خودداری کند... چراکه این امر میتواند منجر به چرخش ایران به سمت شوروی و در خواست کمک از آن کشور شود.
از سوی دیگر ایران در فشار ناشی از عدمتحقق درآمدهای نفتی، بار دیگر رو به سوی آمریکا آورد و دکتر مصدق در نامهای ضمن گزارش روند مذاکرات، افزود که تعطیلی صنعت نفت و عدمبهرهبرداری از آن تنها به ضرر ایران نیست و بلکه انگلستان و تمامی کشورهایی که از نفت ایران بهرهمند میشوند، متضرر خواهند شد و در ادامه از آمریکا خواست تا از کمک به ایران دریغ نورزد.
با تشدید بحران و بنبست مذاکرات، انگلستان بار دیگر سیاست تهدید را در پیش گرفت و رزمناو موریتس وارد سواحل آبادان شده و مانع حرکت نفتکشها شد و اگر چه نفت ایران در این زمان تنها ۶ درصد نفت موردنیاز دنیا را تامین میکرد، اما نفت ایران تنها منبع انرژی برخی کشورها به شمار میرفت.
با بحرانیتر شدن فضای حاکم بر روابط ایران و انگلستان، سفیر آمریکا بار دیگر با ارسال گزارشی از سیاست فشار بر ایران از یکسو و از محبوبیت شدید مصدق در ایران از دیگر سو، سخن گفت و هر گونه اقدام برای برکناری وی از صحنه سیاسی را احمقانه توصیف کرد. وی در ادامه نیز بر ناکارآمدی سیاست انگلستان به امید به زانو در آوردن ایران از طریق تعطیلی پالایشگاه آبادان تاکید کرد. از سوی دیگر رئیسجمهوری آمریکا سعی کرد با انتصاب نماینده ویژه، به مذاکرات جان تازهای بخشد و از بنبست آن جلوگیری به عمل آورد.
ماموریت هریمن در ایران
با بنبست مذاکرات، ترومن نماینده ویژهاش هریمن را در ۱۳ تیر ۱۳۳۰ به ایران فرستاد که وی هنگام ورود به تهران با تظاهرات ۱۰ هزار نفری طرفداران حزب توده مقابل سفارت آمریکا روبهرو شد. در واقع سیاست مصدق که فشار بر آمریکا از طریق کوبیدن بر طبل نفوذ کمونیسم در ایران بود، بار دیگر به نمایش گذاشته شد.
در واقع هدف مصدق فشار بر آمریکا بود تا آن کشور را از حالت بیطرفی خارج و با نمایش نفوذ کمونیسم، آمریکا را در مدار سیاستهای خود وارد کند، اما آمریکا با در نظر گرفتن سیاستهای جهانی خود متمایل به دولت انگلستان شد؛ چرا که آمریکا به نفت ایران به عنوان جزئی از منافع مستقیم خود نمینگریست؛ اما در منظومه جهانی، نفت ایران برای متحدان آن کشور و تسهیل دسترسی کشورهای اروپای غربی که به منظور بازسازی پس از جنگ جهانی نیازمند این ماده بودند برای آمریکا مهم بود و باید تداوم مییافت.
مصدق که میاندیشید نمایش تظاهرات تودهایها بر هریمن اثر کرده، در ملاقات با وی ضمن بیان اینکه در مواقعی که دو دیدگاه متضاد وجود دارد، بهتر است که از دیدگاه سوم کمک گرفته شود، درخواست کرد خود هریمن فرمولی برای حل مساله ارائه کند. وی امید داشت که هریمن تحتتاثیر حوادث روی داده، سیاستی جانبدارانه در قبال ایران اتخاذ کند؛ اما هریمن از ارائه هرگونه پیشنهادی خودداری کرد؛ ترومن نیز پس از ارسال نماینده ویژه خود به تهران امیدوار بود که مذاکرات به نتیجه برسد و در سخنرانی در واشنگتن اعلام کرد که بسیار امیدوار است مذاکرات پیشرو بین دو طرف به حل و فصل دائمی اختلافات طرفین بر سر نفت بینجامد. بنابراین نتیجه فعالیتهای هریمن به آنجا ختم شد که ایران دولت انگلستان را به عنوان دارنده وکالت شرکت نفت به شرط پذیرش اصل ملی شدن صنعت، پذیرفت و ریچارد استوکس به نمایندگی از دولت انگلستان برای از سرگیری مذاکرات در ۳۰ مرداد وارد ایران شد؛ ولی پیشنهادهای استوکس نیز که در هشت ماده تنظیم شده بود، توسط هیات دولت ایران رد شد و به این ترتیب مذاکرات بار دیگر به بنبست رسید.
درحالی که وضعیت اقتصادی ایران هر روز سختتر میشد، هریمن در گزارش خود با انتقاد از سیاست دکتر مصدق نوشت که مصدق در دنیای رویایی خود از قانون ملی شدن صنعت نفت، کسب و کار سودآوری را متصور است که انتظار دارد همه بر طبق میل او به ایران کمک کنند.
نتیجه
در دوره ملی شدن صنعت نفت ایران از منظر اسناد و رسانهها، آمریکا از روند طبیعی خود بهخاطر تاکید بیش از اندازه دکتر مصدق بر اجرای قانون اصل ملیشدن صنعت نفت خارج شد.در واقع سیاستمداران و روزنامهنگاران آن کشور سعی دارند تا با القای این فکر که ایران در مسیر کمونیسم قرار گرفته بود، علاوه بر توجیه کودتای ۲۸ مرداد، دکتر مصدق را عامل اصلی چنین گرایشی نشان دهند. از نگاه اسناد آمریکا، دولت آن کشور سیاست بیطرفی در قبال مساله ملیشدن نفت ایران را رعایت میکرده و آن کشور در پی بهدست آوردن منافع خاصی در ایران نبوده است اما حوادث پس از کودتای ۲۸ مرداد و تشکیل کنسرسیوم نفت که شرکتهای آمریکایی حضور پررنگی در آن داشتند، بطلان این گفتار را نشان میدهد.
از مقالهای به قلم دکتر محمدعلی اکبری- دانشیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی، میکائیل وحیدیراد- دانشجوی دوره دکترای تاریخ ایران اسلامی دانشگاه شهید بهشتی
منبع: مجله پژوهشهای تاریخی ایران و اسلام شماره ۱۵ پاییز و زمستان ۱۳۹۳