امید به برقراری ثبات مقرنظامی انگلیسی‌ها در خلیج فارس

در ۴ ژانویه ۱۹۶۹ م (۱۴ دی ۱۳۴۷ ش) محمدرضا پهلوی، (۱۳۵۷ – ۱۳۲۰ ش) دیدگاه خود را در مورد جایگزینی بریتانیا آشکارا بیان کرد. او در دیدار با خانم ایندیراگاندی نخست‌وزیر هند گفت: «وقتی انگلستان در سال ۱۳۵۰ نیروهایش را از خلیج‌فارس خارج کند، ایران حضور بیگانگان را در خلیج‌فارس تحمل نخواهد کرد و مسوولیت دفاع از منطقه باید به عهده کشورهای ساحلی آن واگذار شود.» در واقع ایران از تصمیم عقب‌نشینی بریتانیا از منطقه خلیج‌فارس خشنود بود؛ چراکه اعتقاد داشت حتی بدون وجود نیروهای بریتانیا در خلیج‌فارس، باز هم امید به ثبات بیشتری در منطقه وجود دارد.

ایالات‌متحده اصرار داشت که ایران به عنوان یک عامل برقراری ثبات در منطقه عمل کند. به همین دلیل دولت ایران دیدگاه خلأ قدرت و پر شدن آن به‌وسیله دیگران را نمی‌پذیرفت. محمدرضا پهلوی معتقد بود که قدرت‌های بزرگ منطقه یعنی ایران، عربستان سعودی و کویت  به‌استثنای عراق که با آن بر سر اروندرود درگیر بود  قادر به همکاری با یکدیگر و بر عهده گرفتن مسوولیت دفاع از خلیج‌فارس در برابر هرگونه تهدیدی هستند. برای رسیدن به این هدف باید پیمان‌های همکاری منطقه‌ای یا دفاعی در میان کشورهای خلیج‌فارس منعقد می‌شد اما عربستان سعودی و کویت ضمن رد این پیشنهاد، از مشارکت در پیمان‌های نظامی و سیاسی و ورود به ائتلاف‌های گوناگون سرباز زدند. ایران پس از ‌اینکه در پروژه‌های دفاعی توفیقی به‌دست نیاورد، با تخصیص بودجه‌های کلان نظامی، خود را برای بعد از خروج بریتانیا از خلیج‌فارس آماده کرد. امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر ایران، در توجیه افزایش توان دفاعی کشور، به دو موضوع اشاره کرد: ۱. تامین امنیت خلیج‌فارس پس از عقب‌نشینی بریتانیا ۲. احتمال رویارویی ایران با عراق.

محمدرضا پهلوی در ۱۲ آوریل ۱۹۷۰ م (۲۳ فروردین ۳۴۹ ۱ ش) در مصاحبه‌ای با نشریه تایمز لندن گفت که وی اعتراضی به حضور نیروهای بریتانیایی در حوالی خلیج‌فارس ندارد، اما این بدان معنا نیست که راضی باشد بریتانیا در حوزه خلیج‌فارس از فرودگاه جزیره مصیره و در قلمرو مسقط از فرودگاه صلاله استفاده کند. اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه وقت ایران، در تشریح موضع ایران در این زمینه اعلام کند که عقب‌نشینی بریتانیا از منطقه خلیج‌فارس و مسائل مرتبط با آن، فقط به دولت‌های منطقه خلیج‌فارس مربوط است.

  استقبال عربستان از تصمیم بریتانیا

عقب‌نشینی بریتانیا از خلیج‌فارس، از بسیاری جهات برای ایران فرصت بی‌نظیری فراهم می‌آورد تا در مسیر نیل به آرزوی دیرینه‌اش برای گسترش نفوذ و قدرت خود در این منطقه، گام بردارد؛ آرزویی که به سبب برتری قدرت بریتانیا و ناتوانی ایران، صد و پنجاه سال عقیم مانده بود. به‌هرحال، تصمیم بریتانیا فرصت مطلوبی برای ایران به‌حساب می‌آمد.

درحالی که ایران از سال ۱۹۶۸ م (۱۳۴۷ش) به بعد مخالف هرگونه ادامه نقش بریتانیا در خلیج‌فارس بود، عربستان سعودی در مورد اتخاذ موضع مخالف، محتاطانه گام برمی‌داشت. این کشور که نگران بی‌ثباتی بالقوه منطقه خلیج‌فارس، به‌واسطه حضور مارکسیست‌ها و سوسیالیست‌های عرب به‌ویژه دولت مارکسیستی یمن جنوبی بود، ضمن اعزام نمایندگانی به لندن، تمایل خود را برای کمک‌های مالی به منظور تداوم حضور بریتانیا در خلیج‌فارس اعلام کرد. دیری نگذشت که نگرانی‌های ریاض از گسترش سریع سیاست افراطی در کشورهای تازه استقلال یافته فروکش کرد. به همین دلیل در سال ۱۹۷۰ م (۱۳۴۹ش) خط مشی ریاض تغییر کرد و در جولای همین سال، در واکنش به دیدگاه دولت محافظه‌کار انگلیس که به تازگی بر جای دولت کارگری نشسته بود و با خروج بریتانیا از خلیج‌فارس مخالفت می‌کرد، با صدور بیانیه‌ای در مخالفت با ادامه حضور نظامی بریتانیا در خلیج‌فارس، به ایران پیوست.

عربستان سعودی بحث بر سر خلأ قدرت ناشی از عقب‌نشینی بریتانیا را نمی‌پذیرفت و بر این باور بود که کشورهای منطقه، قادر به دفاع از خود بوده و توانایی برقراری ثبات و امنیت را دارند. مقامات سعودی به منظور تقویت روابط دوستانه در پرتو اوضاع جدید، باب گفت‌وگو‌های سیاسی را با دولت ایران گشودند. نتیجه تماس‌های دو کشور توافق‌نامه‌ای مبنی بر اعمال فشار برای عقب‌نشینی بریتانیا بود. عربستان سعودی از پذیرش پیشنهاد ایران برای انعقاد پیمان دفاعی در خلیج‌فارس سرباز زد، با وجود این، با تلاش دولت محافظه‌کار بریتانیا برای لغو تصمیم دولت کارگری و حضور این کشور در خلیج‌فارس پس از پایان سال ۱۹۷۱ م (۱۳۵۰ ش) مخالفت می‌کرد. اگر بریتانیا تا پایان مهلت مقرر نیروهایش را از خلیج‌فارس خارج نمی‌کرد؛ دولت سعودی مصمم بود تا موضوع را به دادگاه بین‌المللی لاهه بکشاند. در واقع، عربستان سعودی عقب‌نشینی بریتانیا از خلیج‌فارس را فرصتی برای طرح ادعاهای منطقه‌ای درازمدت خود علیه شیخ‌نشین‌ها می‌دید. در ماه مه ۱۹۷۰ م (اردیبهشت ۱۳۴۹ ش) ریاض ادعای خود در مورد واحه بوریمی را از سر گرفت.

پیش از این، ملک فیصل با شیخ زائد حکمران ابوظبی در مورد برخی حفاری‌های نفتی توسط شرکت مواد نفتی ابوظبی در سرزمین مورد ادعای فیصل، اتمام‌حجت کرده بود. همچنین دولت سعودی از قبول پیشنهاد تاسیس امارات متحده عربی  تا زمانی که ادعایش علیه ابوظبی و سلطان‌نشین عمان بر سر واحه بوریمی حل و فصل نشود خودداری ورزید. عربستان سعودی تا هنگام روی کار آمدن دولت محافظه‌کار بریتانیا، به افق خلیج‌فارس بدون بریتانیا، چشم دوخته بود و از رهگذر این نظم نوین، امید منافعی را داشت.

عربستان سعودی، به عنوان یکی از کشورهای قدرتمند حاشیه خلیج‌فارس، قدرت خود را از چند منبع مختلف به‌دست می‌آورد. شاید مهم‌ترین آنها وجود اماکن مقدس مسلمین در آن کشور بود. از این نظر عربستان سعودی موقعیت بی‌بدیلی در جهان اسلام داشت. دومین عامل، قدرت فوق‌العاده‌ اقتصادی عربستان سعودی بود. از میان کشورهای نفت خیز خلیج‌فارس تنها درآمدهای نفتی عربستانِ سعودی از ۳۵۰میلیون دلار در سال ۱۹۶۰م (۱۳۳۹ ش) به ۵/ ۵ میلیارد در سال ۱۹۷۳ م (۱۳۵۲ ش) افزایش داشت.

درآمدهای نفتی ایران که قدرتی همتای عربستانِ سعودی بود؛ طی همان دوره زمانی از ۲۹۰میلیون دلار به ۵/ ۴ میلیارد دلار افزایش یافت. این در حالی است که پروژه‌های مبتنی بر درآمدهای نفتی، حاکی از آن است که عربستان سعودی انتظار داشت تا از فروش نفت، درآمد خود را به رقمِ ۲۳ میلیارد برساند، درحالی که ایران، نزدیک‌ترین رقیب اقتصادی آن کشور، در پی کسب درآمدی بالغ بر ۱۸ میلیارد دلار بود.

دیگر کشورهای منطقه خلیج‌فارس، درآمدهای نفتی بسیار کمتری از عربستان سعودی و ایران داشتند. عربستان سعودی در دارایی‌های دیگر، نظیر دارایی‌های ارزی نیز، برتر بود. دارایی‌های ارزی عربستان سعودی طی ۱۵ سال، به ویژه سال‌های ۱۹۷۴-۱۹۷۳ م (۱۳۵۳-۱۳۵۲ش) به‌سرعت افزایش یافت. این موضوع عربستان سعودی را قادر ساخت تا در گستره وسیعی از سرمایه‌گذاری‌های خارجی مشارکت نماید.

سومین منبع قدرت عربستان سعودی، توان نظامی آن کشور بود. به‌عنوان نمونه عربستان سعودی تنها در سال ۱۹۷۱ م (۱۳۵۰ ش) مبلغ ۳۸۳میلیون دلار صرف افزایش توان نظامی خود کرد؛ مبلغی که جز ایران هیچ‌یک از دیگر کشورهای خلیج‌فارس هزینه نکرده بودند.

  عراق در جست‌وجوی پیمان دفاعی

هنگامی که بریتانیا تصمیم خود را مبنی برعقب‌نشینی از خلیج‌فارس اعلام کرد، عراق از هیچ تلاشی برای ابراز نگرانی خود نسبت به مسائل خلیج‌فارس خودداری نکرد. این دولت خواستار عقب‌نشینی سریع نیروهای بریتانیایی از منطقه خلیج‌فارس بود. نفوذ بریتانیا با انقلاب ۹۵۸ ۱ م (۱۳۳۷ ش) جمهوری عراق که باعث به قدرت رسیدن رهبری ملی و ضداستعمار شد، در این کشور پایان یافته بود. سپس با انقلاب سال ۱۹۶۳ م(۱۳۴۲ ش) که حزب بعث به قدرت رسید، روند نفوذ اتحاد شوروی در عراق به‌شدت رو به افزایش نهاد و حضور غربی‌ها رنگ باخت.

موضع‌گیری عراق در این زمینه، با توجه به سخنرانی احمدحسن البکر، رئیس‌جمهور عراق، در ۲۲ ژوئن ۱۹۷۰ م(۱۳۴۹ ش) که گفته بود «باید عقب‌نشینی کامل از خلیج [فارس] صورت بگیرد.» به‌خوبی روشن می‌شود. در ۱۷ جولای ۱۹۷۰ م (۲۶ تیر ۱۳۴۹ ش) وی خواستار انعقاد پیمان دفاعی در خلیج‌فارس با حضور کشورهای عراق، کویت، عربستان سعودی و ۹ کشور دیگر خلیج‌فارس شد. در هر صورت کویت، به‌دلیل سیاست خاص و صلح‌آمیز خارجی خود، موضع عراق را نپذیرفت.

بعدها، عراق همه قدرت‌ها و سازمان‌های راغب کشورهای عرب را آماده رویارویی با تعهدات دفاع از منطقه، پس از عقب‌نشینی بریتانیا ساخت.

روشن است که فراخوان عراق برای انعقاد پیمان دفاعی، تنها دولت‌های عرب منطقه خلیج‌فارس را در برنمی‌گرفت و شامل ایران نیز می‌شد. موضع منفی ایران در پاسخ به این فراخوان به‌دلیل احساسات عرب‌گرایی قوی عراق نبود، بلکه ریشه در کشمکش‌های مرزی میان دو کشور، به‌ویژه بر سر اروندرود داشت.

  واکنش شیخ‌نشین‌ها

تصمیم ۱۹۶۸ م(۱۳۴۶ ش) بریتانیا ضربه‌ای تکان‌دهنده به شیخ‌نشین‌های کوچک خلیج‌فارس وارد کرد؛ زیرا دولت کارگری دو ماه قبل از آن به همه حکمرانان خلیج‌فارس خاطرنشان کرده بود که به این زودی‌ها قصد خروج از خلیج‌فارس را ندارد. از همین رو، حکمرانان این کشورها از انتخابات ۱۸ ژوئن ۱۹۷۰ م(۲۸ خرداد ۱۳۴۹ ش) بریتانیا، به امید پیروزی حزب محافظه‌کار و لغو عقب‌نشینی، استقبال کردند، اما زمانی که دولت محافظه‌کار در نتیجه فشارهای عربستان سعودی، ایران، عراق و کویت، ناگزیر به اجرای تصمیم دولت کارگری شد؛ امید آنها به یأس مبدل گشت. حکمرانان ۹ شیخ‌نشین از تصمیم بریتانیا ناخشنود بودند. بنا به نوشته روزنامه‌تایمز لندن تاثیر تصمیم دولت محافظه‌کار بر حکمرانان سواحل متصالح، چون شوکرانی بود که آنان ناگزیر به نوشیدنش بودند. شیخ راشد، حکمران دبی، یکی از بانفوذترین حکام دولت‌های متصالح، بیان کرد که تصمیم بریتانیا را بسیار نومیدکننده می‌داند و تلاش می‌کند دیدگاه خود را برای مقامات بریتانیایی تشریح کند. درهرحال، دیدگاه وی از سوی بریتانیا با بی‌توجهی روبه‌رو شد و به او فرصتی برای ابراز عقیده داده نشد. شیخ راشد معتقد بود که عقب‌نشینی نیروهای بریتانیایی، منطقه خلیج‌فارس را به سوی آینده نامعلومی می‌کشاند و اصرار داشت تا شیخ‌نشین‌های متصالح و قطر در تاسیس امارات‌متحده‌عربی شتاب نمایند. او با عضویت بحرین در اتحادیه مذکور مخالف بود، زیرا ایران ادعای مالکیت بر بحرین را داشت و بدون تردید این امر منجر به رویارویی ایران با آنان می‌شد. وی همچنین اظهار می‌کرد که دولت بحرین تمایلی به عضویت در امارات‌متحدعربی ندارد.

این محاسبات تحت‌الشعاع دیدگاه قدرتمندی که معتقد بود روابط پایدار میان تمامی دولت‌های منطقه خلیج‌فارس به‌واسطه حضور بریتانیا است، شکل گرفته بود. درنتیجه، حکمرانان این کشورهابر این باور بودند که به محض اینکه بریتانیا از منطقه عقب‌نشینی کند، خلأ قدرتی پدید خواهد آمد و قدرتی رقیب جایگزین آن خواهد شد. از نظر این دولت‌ها، بهترین گزینه برای حفظ ثبات سیاسی‌شان، تاسیس اتحادیه بود. براساس مکاتبات موجود در دفتر وزارت‌خارجه بریتانیا، شیخ زائد بن‌سلطان آل‌نهیان حکمران ابوظبی، به گرونوی رابرتس، نماینده بریتانیا گفته بود: «به‌منظور اطمینان از تداوم حضور نظامی بریتانیا در خلیج‌فارس، آماده کمک مالی بابت هزینه نیروها چه به‌طور علنی و چه مخفیانه و به هر صورتی که آن دولت فخیمه صلاح بداند می‌باشد.» شیخ راشد، حکمران دبی نیز با پیشنهاد شیخ زائد موافق بود. احمد بن‌علی آل‌ثانی حکمران قطر نیز اظهار کرد که: «به‌خاطر این واقعیت که بریتانیا به‌دلیل تنگنای مالی دیگر نمی‌تواند از عهده نگهداری نیروهایش در خلیج‌فارس برآید، او و دیگر حکام خلیج‌فارس، به‌ویژه شیخ زائد خوشحال خواهند شد که بسته به توانشان از بریتانیا حمایت نمایند.»

موقعیت بحرین به‌دلیل ادعای مالکیت ایران بر این کشور متزلزل بود؛ زیرا با تصمیم بریتانیا برای خروج از خلیج‌فارس، بیم آن داشتند که ایران ادعای قدیمی خود در مورد مجمع الجزایر را دوباره از سر گیرد و به همین دلیل بحرین خواهان ماندن بریتانیا در منطقه خلیج‌فارس بود.

  آمادگی کویت برای پذیرش تصمیم بریتانیا

به‌رغم این واقعیت که معاهده دفاعی بریتانیا- کویت در ۱۹۷۱ م(۱۳۵۰ ش) به پایان می‌رسید، دولت کویت با ماندن بریتانیا در خلیج‌فارس مخالف بود و از دولت محافظه‌کار درخواست کرد که به تصمیمات دولت کارگری مبنی بر عقب‌نشینی از خلیج‌فارس احترام بگذارد. کویت این دیدگاه را که پس از عقب‌نشینی بریتانیا، خلأ قدرتی در منطقه به‌وجود می‌آید، باور نداشت زیرا معتقد بود مردم منطقه آن‌قدر توانایی دارند که از استقلال و حاکمیت خود پاسداری کنند.

ایران، عربستان و عراق قصد داشتند اگر بریتانیا بخواهد پس از پایان سال ۱۹۷۱ م (۱۳۵۰ ش) همچنان در منطقه خلیج‌فارس باقی بماند، موضوع را به دادگاه بین‌المللی لاهه بکشانند. آنان ضمن هشدار به بریتانیا، اعلام کردند تا زمانی که شورای امنیت سازمان ملل متحد، اقدام قاطعی در این باره انجام ندهد؛ تولید نفت و روابط سیاسی خود را متوقف خواهند کرد. دولت کویت نیز مخالف تلاش بریتانیا برای باقی ماندن آن کشور در منطقه خلیج‌فارس پس از موعد مقرر بود؛ اما به‌دلیل دیگری پیشنهاد عراق مبنی بر انعقاد پیمان دفاعی در خلیج‌فارس را رد کرد. کویت پیشنهاد ایران برای انعقاد پیمان دفاعی را نیز نپذیرفت. دلیل کویت برای نپذیرفتن این پیشنهاد این بود که چنین معاهداتی با روح حاکم بر سیاست آن کشور مطابقت ندارد.

دولت کویت که به گمان خود می‌پنداشت از سایر قدرت‌های منطقه فعال‌تر است؛ ۹شیخ‌نشین کوچک خلیج‌فارس را تشویق کرد تا برای حفظ امنیت خود پس از عقب‌نشینی بریتانیا، امارات‌متحده‌عربی را تاسیس کنند زیرا اعتقاد راسخ داشت که کشورهای منطقه خلیج‌فارس توانایی حفظ ثبات و دفاع از خود را بدون حضور بریتانیا دارند.

  نقش فعال مصر

گرچه جمهوری متحده‌عربی از کشورهای خلیج‌فارس نبود اما از لحاظ سیاسی و نظامی قدرتمندترین کشور عرب محسوب می‌شد. واکنش این کشور به عقب‌نشینی بریتانیا از خلیج‌فارس، در سطح منطقه دارای اهمیت زیادی بود. دولت جمهوری‌متحده‌عربی خواستار عقب‌نشینی کامل بریتانیا از منطقه در زمان مقرر شد، زیرا سیاست این کشور مخالف حضور هرگونه قدرت استعماری در خلیج‌فارس بود.

دولت مصر از اعلام تصمیم بریتانیا مبنی بر عقب‌نشینی از خلیج‌فارس، ابراز خشنودی کرد و خواستار اجرای کامل و فوری عقب‌نشینی شد. انور سادات، رئیس‌جمهور وقت مصر، درباره وضعیت خلیج‌فارس با فیصل، پادشاه عربستان سعودی، به تبادل‌نظر پرداخت و با تنی چند از حکام و شیوخ عرب نیز به‌طور جدی درباره تاسیس امارات‌متحده‌عربی گفت‌وگو کرد. وی آنان را تشویق کرد تا در تاسیس این اتحادیه قدم پیش نهند زیرا این امر پس از عقب‌نشینی بریتانیا از خلیج‌فارس، از یکسو بستر ثبات و امنیت آنان را فراهم می‌کرد و از سوی دیگر امیدوار بود آنان را ازلحاظ اقتصادی و سیاسی در خدمت منافع مصر قرار دهد.

از مقاله‌ای به قلم منصور چهراز ابوالحسنی/  عبدالرسول خیراندیش