مفهوم تاریخ در مشرقزمین
ایده تاریخ در حافظه نیاکانی، اساس فهم مراحل اولیه فرهنگ و تمدن را شکل میدهد و شاید اگر انگارهها یا کهنالگوهای پیشینی نبود، فرهنگ هم در قالب امروزیاش شکل نمیگرفت و در تاریخ به فعلیت درنمیآمد بنابراین نسلها همواره در حال تجربه، دریافت، بازتولید یا بازاندیشی انگارههای گذشته خود هستند.
فهم چرخه انتقال فرهنگ در توالی نسلها، نگرش تاریخی هر نسل را گسترش میدهد و حتی فهم تاریخ معاصر را برای آنها میسر میسازد، زیرا تاریخ اکنون از نظر فولکلور و شناخت (cognition) گاهی تا دوران کهن پس میرود؛ یعنی میراثکهن فکری در بُعد درزمانی به اکنون، یعنی نسل کنونی پیوند میخورد و امکان گفتوگوی مستمر حال و گذشته را شکل میدهد. بههرتقدیر، گذشته کمابیش در زبان امروز نمودار میشود و گفتمانهای معاصر خواهناخواه بهرغم تحولات بنیادین ناشی از مناسبات قدرت، انقلابها و تحولات برقآسای علم و فناوری از ذخیرهانگارههای گذشته متاثر میشوند. این ذخایر در طول تاریخ در تحولات نوزایی یا دگرگونی فرهنگی بازتولید شدهاند.
براساس آنچه گفته شد، متون بستر بازنمایی تجربیات تاریخی انسانها هستند که در سیر تاریخورزی همواره نمایان شده و در بسترهای زایای جدید و در تعامل با سایر فرهنگها، تحرک فرهنگی و کنشهای جمعی را میسر ساختهاند. امروزه خوانش بسیاری از رویدادها و تحولات فرهنگی با چرخه انتقال مفاهیم تاریخی ارتباط دارد؛ بهعبارتی، بسیاری از مفاهیم فرهنگی گذشته در ورای ساختارهای کنونی حضور دارند اما بهسادگی نمیتوان به تاثیر و اهمیتشان پیبرد لذا در زبان فرهنگ همواره نمودهایی از کهنالگوها و تصورات تاریخی گذشتگان دیده میشود زیرا در این ارتباط زبان مهمترین تلاقی تاریخ و فرهنگ محسوب میشود.
حال میتوان پرسید آیا ما تاکنون به انگارههای تاریخی در گفتمان فرهنگی خویش اندیشیدهایم؟ اگر اندیشیدهایم آیا در سازوکار معناشناسی تاریخی و دیرینهشناسیشان واکاوی کردهایم؟ همین پرداختن است که پیشروی انسانشناسان و تاریخگذاران قرار گرفته است.
کتاب «مفهوم تاریخ در مشرقزمین» در واقع، یک مطالعه گروهی و دیرینهشناسانه در زمینه ایده یا انگاره تاریخ در شرق باستان (خاور نزدیک از دیدگاه مستشرقان) با تکیه بر متون، کتیبهها، ادبیات کهن و اسطورههاست. مفهوم تاریخ، امروزه هم کمابیش در سنتهای فکری در قالب الگوهای نگاه به جهان، شیوه بازنمایی گذشته در حال، نوع زمان تاریخی، الگوهای تاریخنگاری، فرهنگ سیاسی، آیین، مناسک و نمادهای فولکلور جریان دارد و در حافظه تاریخی نسل کنونی کمابیش نهفته است. حتی در برخی ابعاد با نسل کنونی میزید و درواقع بهصورت فرآیند بازتولید میشود.
تردیدی نیست که انگاره تاریخ در حافظه فرهنگی انسانها بر گرایشهای بعدیشان تاثیر میگذارد و موجب تداوم و پایایی سنت در دوران مدرن میشود. بااینحال الگوی گذشتهنگری اغلب یک امر بینالاذهانی است که از گذشته با قدرت فرهنگ یا روابط قدرت نهفته در آن به نسلهای بعدی منتقل شده است. اگر ما گذشتههای بسیار دور را همانند دیروز و زمان نزدیک در دوره معاصر خود جاری میبینیم، به شگرد رابطه زبان و فرهنگ در توالی نسلها پی خواهیم برد. اینکه زبان چگونه جوامع معاصر را در پیوند خاصی با گذشته قرار میدهد تا زیربنای فرهنگی ساختارهای حال را شکل دهد، بیافریند، خلق کند و اینچنین جهانی نو برپایه انگارههای فرهنگی گذشته برای نسل کنونی بسازد، اهمیت بسزایی دارد و این بازتابی از گفتوگوی مستمر میان گذشته حتی گذشتههای دور و اکنون است.در هر دوره، گفتمان معاصر میتواند انگارههای پیشینی aprior از سنت و اسطوره را معنا ببخشد، آنها را در قالب تعامل یا تضاد با سایر فرهنگها زنده کند، به جریان بیندازد، به آن معنا ببخشد و کاربردهای هویتگرایانه به آن ببخشد، برای نسل جدید معنادار سازد تا شکافهای نسلی ناشی از شتاب تاریخی را بهنوعی پر کند و پیوستگی نسلی را با رشتههای فرهنگ تقویت کند لذا فرهنگ همیشه در پیوند با گذشته در حال پویایی و زایایی است؛ این زایش و پویش تمامی ندارد.
... کتاب «مفهوم تاریخ در مشرقزمین» همانطور که از نامش برمیآید نوعی واکاوی در مفهوم تاریخ است. آیا چیزی به نام تاریخ در معنای کنونی در فرهنگهای شرق باستان وجود داشته است؟
ایده تاریخ - از نوع تاریخ، شبهتاریخ یا گذشتهنگری اسطورهای در هر شکل ممکن - درواقع، بخشی از جهانبینی پیشینی، ریشهدار و جهتدهنده فرهنگهاست که مفاهیم دیگر را تقریبا در حین تکوین خود تحتالشعاع قرار میدهد. «مفهوم نخستینی تاریخ» همچون نورافکنی از پیش داده شده، حتی بر افق نسلها پرتو میافکند و متون خود را به آنها منتقل میکند و الگوهای هنجارین و جهتدهنده خود را به آنها میبخشد. گاهی این متون مانند کتیبه-سندهای بنیانگذاری، کتابهای پیشگویی و فالنامههای ایزدی بینالنهرین و... رنگ امانت به خود میگیرند و در چرخه انتقال قدرت بازتاب پیدا میکنند. نویسندگان کتاب هرکدام بنا به تخصص خود، ایده تاریخ یا چیستی گذشتهنگری را در فرهنگهای مختلف شرق باستان جستوجو کردهاند؛ مثلا فرهنگهای مسیحیت، یهود، صدراسلام، بینالنهرین، ایرانباستان، مصر و یونان باستان، هر چند در دوران آغازین مفهومی از تاریخ به معنای امروزی شکل نگرفته، اما در متون بازمانده میتوان کمابیش به نخستین انگارهها برای معنا دادن به تاریخ و تاریخنگری رسید. متون بازمانده از این تمدنها نشان میدهد که آنها چه نگاهی به گذشته داشتهاند و بر کدام محور از گذشته تاکید میکردهاند. آیا آنها صرفا بر انتقال قدرت خاندانی و حفظ میراث آن بهعنوان تاریخ تاکید داشتهاند یا نه، تاریخ را همچون مسیحیت و یهود در رستگاری آخرالزمانی و غایتشناسی پایان تاریخ جستوجو میکردهاند؟ آیا نگاه آنها به تاریخ خطی بوده است یا چرخهای؟ آیا آنها درکی از تاریخ در قالب فهم علت و معلولی رویدادها داشتهاند یا مانند بابلباستان تابع خشم و غضب خدایان و جبرباوری بودهاند؟ آیا آنها برای اراده انسان در تاریخ جایگاهی قائل بودند یا مانند مصریان باستان فقط اراده خدایان را اصل و زیربنای فهم تاریخ میدانستند؟
متون بازمانده در دوره خود توسط چه کسانی نوشته شدهاند و زمینه فرهنگی آنها چه تاثیری در صورتبندی تاریخ داشته است؟ این پرسشها تقریبا برای همه فرهنگها و تمدنها و ازجمله ایران باستان به قوت خود باقی است.
به قلم دکتر عیسی عبدی، مترجم «مفهوم تاریخ در مشرقزمین»؛
نگرش تاریخی در فرهنگهای دیرین خاور نزدیک.