چه راهبردی را باید برگزید؟
سوالی مطرح است؛ سوالی که استراتژی اگر قرار است توسط افراد جامعه شکل پذیرد و وجود پیدا کند، باید در چه فضایی این اتفاق بیفتد، در خلأ که امکانش نیست. بنابراین نقش دولتها کجای این ماجرا قرار میگیرد. اگر اوراق تاریخ دویست سال گذشته کشورمان را تورق کنیم، خواهیم دید، با ظهور قاجاریه پس از قلع و قمع مدعیان داخلی و دشمنان بیگانه، توسط آقا محمدخان سلسله قاجاریه تشکیل شد، اما قتل زودهنگام او سرنوشت کشور ما را دگرگون ساخت. فتحعلی شاه که یک مو از تهورات و قساوت و لیاقت عموی خود آقامحمدخان را بر تن نداشت، بر تخت سلطنت نشست. ایران بلافاصله با هجوم لشکر قهار روس مواجه شد و شاه پس از جنگهایی با پذیرفتن عهدنامههای ننگین گلستان و ترکمانچای بخش عظیمی از خاک وطن و جمعیت مولد را از دست داد و ایران و ایرانی را مبتلا به دردی کرد که هنوز از آن در رنجیم.مطابق عهدنامه ترکمانچای، تداوم سلطنت در فرزند ذکور عباس میرزا به تضمین تزار روس درآمد. این ماده از عهدنامه شاهان قجری را سرسپرده روسیه کرد و نفوذ استعماری انگلیس در نخستین سالهای قرن ۱۹، ایران را اسیر دو استعمارگر بدسرشت کرد. استراتژی شاهان قاجار در ۱۳۰ سال حکومتشان تنها حفظ سلطنت بود نه آبادانی کشور و آسایش مردم. بنابراین تمامی کارخانهها ریسندگی و پارچهبافی و شالبافی هزاران ساله این کشور در کاشان، کرمان و... در مواجهه با نساجی جدید انگلیس از بین رفت، حتی در اواخر قاجار پس از اختراعات جدید انقلاب صنعتی برخی از نخبگان با خرید کارخانههایی از کشورهای اروپایی برای راهاندازی صنایع جدید نظیر قندسازی، کاغذسازی، شیشهسازی، کبریتسازی و پارچهبافی و... تلاش کردند، اما علنی و آشکارا، دو استعمارگر بدون مداخله شاهان قاجاریه، کارخانهها را به تعطیلی و ویرانی کشاندند. نخبگان ایرانی و مردم ستمدیده از دوره ناصری در پی آزادیخواهی به ظلم و جور حکومت دست به اعتراض زدند و رنجها بردند و کشتهها دادند تا شاه را وادارند به دادخواهی. واپسین روزهای عمر، مظفرالدین شاه را برانگیخت تا با امضای فرمان مشروطیت تایید این دادخواهی را ثبت تاریخ کند، اما جنگ جهانی اول و دشمنی آشکار دولتین متخاصم و آزادی نسبی پیشبینی نشده ایرانیان در مقابل زورگویی حکومت، کار را به هرج و مرج کشور کشید که چیزی نمانده بود تا ایران تجزیه و صدتکه شود که فقط بهطور اتفاقی از این خطر بزرگ جست و حکومت پهلوی پدید آمد. در سایه نظم جدید، نخبگان، بنیادهای جدید و نهادهای مدرن را بنیان نهادند. دانشگاه تهران محل گردآمدن اندیشمندان آرمانخواه و دلسوخته چون دهخدا و... شد و بسیاری از کارها به دست افراد باسواد و تحصیلکرده فرنگ افتاد و کارخانههای عظیم دولتی و اقدامات ارزشمندی نظیر راه آهن سراسری شکل گرفت. هرچند با دیکتاتوری رضاخانی نهادهای ضروری سیاسی چون احزاب و... پا نگرفت، ولی مسیر اصلی (mainstream) کشور و استراتژی کلان ایران، توسعه کشور بود که با فراز و فرودهایی به عصر طلایی صنعت و تکنوکراسی دهه ۱۳۴۰ و وزارت مشهور دکتر عالیخانی تکنوکرات منتهی شد. عصری که بهترین صنایع عمر ایران ظهور یافتند که نه تنها در منطقه که برخی از آنها در جهان حرفی برای گفتن داشتند، اما محاسبات نادرست محمدرضا شاه و دشمنی آشکار قدرتمندان بینالمللی و اشتباهات نخبگان سیاسی و...، این دستاورد را به بنبست کشاندند و صنعت و تجارت کشور را به مشکلات فراوان امروز گره زدند. به نظر آدام اسمیت، فرآیند سهگانه صنعتی شدن اروپای قرن بیستم، عبارتند از: انباشت طولانی سرمایه و وجود بانکها در تامین مالی فرآیند صنعت و برقراری دولت مقتدر و پشتیبان در کشاورزی و صنعت. در صورتی که در ایران انباشت سرمایه وجود ندارد. کارخانههای ایرانی بیش از یک یا دو نسل تداوم نمییابد. در حالی که در اروپا خاندانهای ششصد و هفتصد ساله را به فراوانی میبینیم. سوال این است؛ آیا در چنین شرایطی استراتژی فردی من و شما در فضای کلان نامناسب میتواند کارساز باشد. در این دویست سال اخیر نه تنها کارخانههایی صنعتی همتراز بنز و تویوتا و... نتوانستهایم داشته باشیم، بلکه کارخانههای سنتی هزاران ساله کاشان و کرمان و... را نیز از دست دادهایم.
حضرت سعدی میفرماید:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شورهزار خس