کنش‌گری انقلابی و اعتدالی

احزاب یکی از ضروریات زندگی جوامع بشری در دوره مدرن محسوب می‌شود به‌طوری‌که یکی از موثرترین نهاد‌های تاثیرگذار بر روند‌های تصمیم‌گیری و اجرایی کشور و به‌عنوان حلقه رابط بین مردم و حاکمیت سیاسی عمل می‌کند. در جوامع و نظام‌های سیاسی کنونی تقریبا هم‌اندیشی کاملی نسبت به ضرورت تحزب وجود دارد و از احزاب به‌عنوان چرخ‌دنده ماشین دموکراسی یاد می‌شود. در ایران دوره محمدرضا شاه احزاب و ‌جریان‌های سیاسی و فکری عمدتا دارای سه گرایش عمده «لیبرالیستی  ملی‌گرایانه»، «دینی و سنتی» و «مارکسیستی و کمونیستی» بوده‌اند. در میان ‌جریان‌های سیاسی در دوران پهلوی‌دوم احزاب لیبرالیستی یا حزب دولتی بوده‌اند. فکر ایجاد حزب دولتی در این عصر (‌پهلوی دوم)، پس از کودتای ۲۸‌مرداد ۱۳۳۲ش و ایجاد حکومت محمدرضا شاه در ایران شکل گرفت. قصد حکومت از تشکیل چنین احزابی، در دست گرفتن نبض فعالیت‌های سیاسی جامعه بود. اما این فکر تا سال ۱۳۳۵ش همچنان در اذهان باقی ماند‌ تا اینکه به دستور شاه، احزابی چون ایران‌نوین و حزب مردم تاسیس شد. در این مقاله ضمن بررسی مفهومی حزب، کارکرد و کارویژه احزاب، تاریخچه احزاب سیاسی در ایران و گونه‌شناسی احزاب در دوران محمدرضا شاه به جریان‌شناسی سیاسی حزب ایران‌نوین به‌عنوان یک حزب دولتی و تاثیر آن در انتخابات مجلس بیست‌و‌سوم شورای ملی پرداخته شده است.

 مفهوم شناسی حزب

حزب گروهی سازمان یافته و متشکل از کسانی است که در کل از نظر دیدگاه و عقیده دارای مواضع مشترکی هستند. البته به لحاظ داشتن عقاید و دیدگاه مشترک گروه به حزب تبدیل نمی‌‌شود و لازمه تشکیل حزب تلاش در جهت دستیابی به قدرت سیاسی، یا در اختیار داشتن قدرت است. در دایره‌‌المعارف دموکراسی حزب را عبارت از گروه یا سازمانی که می‌کوشد نامزدهای موردنظرش را با عنوان موقعیتی خاص به‌قدرت برساند، معرفی کرده. در این تعریف همچنین احزاب از جمله مهم‌ترین سازمان‌های سیاست نوین به‌شمار می‌آیند. حزب‌پژوهان عمدتا بر پیوند احزاب با دموکراسی تاکید کرده‌اند. بعضی استدلال می‌کنند که دموکراسی نظامی است که در آن احزاب با یکدیگر رقابت می‌کنند. دولت‌های غیرحزبی غالبا در بین نظام‌های دودمانی سنتی و معدود رژیم‌های نظامی یافت می‌شوند که در سال‌های اخیر از تعداد آنها کاسته شده است. ماهیت اصلی احزاب در واقع مبارزه با انحصارطلبی و به انحصارگرفتن قدرت است؛ به همین دلیل در جامعه دموکراتیک که در آن دموکراسی به معنی واقعی وجود داشته باشد حزب معنای واقعی پیدا می‌کند. برنامه و اهداف احزاب کاملا واضح و مشخص بوده و در مقابل آن جوابگو هستند. اما درجوامع غیردموکراتیک حزب به‌معنی واقعی نمی‌تواند نمود پیدا کرده و به فعالیت واقعی و صحیح خود بپردازد و همین عامل باعث می‌شود در چنین جوامعی به‌جای حزب گروه‌های زیرزمینی یا نهضت‌های انقلابی به‌وجود ‌آیند که مخفیانه به فعالیت می‌پردازند. ظهور احزاب بدون تردید یکی از علائم مشخصه ماهیت حکومت‌ها و دولت‌های مدرن است. در واقع درگام اول این احزاب سیاسی هستند که خود دموکراسی را به‌وجود می‌آورند و از سوی دیگر دموکراسی نیز تنها در صورت حضور مدام و فعالیت مستمر احزاب سیاسی قابل‌رشد و ماندگاری است.

حزب دارای چهار رکن است:  

۱.حزب باید دارای سازمان‌های مرکزی و رهبری‌کننده و پایدار و ماندنی باشد. به بیان دیگر تشکیلات حزب نباید با مردن رهبران و بنیان‌گذاران حزب از هم بپاشد.       

۲.حزب باید دارای سازمان‌های محلی پایدار باشد و با سازمان‌های مرکزی حزب، ارتباط دائمی داشته باشد.

۳.رهبران مرکزی و محلی حزب باید مصمم باشند که قدرت سیاسی را در کشور٬ خواه به‌تنهایی و خواه به کمک حزب‌های دیگر به‌دست گیرند و آن را رهبری و اداره کنند و نباید تنها به اعمال نفوذ روی قدرت سیاسی حاکم اکتفا کنند.

۴.حزب باید از پشتیبانی مردم برخوردار باشد. سازمان‌های داخلی همه احزاب سیاسی، یکسان نیست و این سازمان‌ها بر حسب طبیعت حزب فرق می‌کنند. به‌طور کلی یک حزب می‌تواند دارای حوزه واحد، بخش، کمیته، کمیته مرکزی و کنگره باشد.

 کاربرد و کارویژه احزاب سیاسی

حزب به مثابه سازمان سیاسی مدرن، ویژگی‌های متعددی دارد و در یک دسته‌‌بندی کلی چهار ویژگی عمده را می‌توان برای آن برشمرد:

۱. قانونمندی: حزب قانونمند است و در چارچوب «قانون‌اساسی» به‌عنوان وثیقه ملی فعالیت دارد. به باور برخی، حزب دولت در سایه است و کابینه در سایه را تشکیل می‌دهد که یک مکانیزم نظارتی بر کابینه اصلی است. همواره بر آن است که قدرت را به‌صورت مستقیم به‌دست گیرد یا در آن به نحوی سهیم شود. به این صورت اعمال فراقانونی از حزب تصورناپذیر و غیر‌قابل قبول است. به این ترتیب مسوولیت‌‌پذیری و پاسخگو بودن حزب را نمی‌توان از نظر دور داشت. اصولا حزب برای حاکمیت قانون و شفافیت تلاش می‌ورزد، این امر، حزب را از گروه‌های فشار و خودسر متمایز می‌‌کند. گروه‌های فشار نیز در جامعه فعالیت دارند و چیزی را می‌خواهند و موضوع دیگر را نفی می‌کنند، اما فعالیت قانونی ندارند و مسوولیت‌‌پذیر نیستند. بنابراین، حزب قواعد بازی دموکراتیک را می‌پذیرد، هرچند این قواعد بازی، به‌ضرر حزب باشد، این، جلوه‌ای از تمرین دموکراسی و آموزش سیاسی است که از کارکردهای حزب است.

۲. کوشش آگاهانه در جهت کسب قدرت: قدرت پدیده‌ای است با خواستاران بسیار. چنان‌که ماکیاولی، برای به‌دست آوردن و حفظ آن، هر عملی را مجاز می‌شمارد. صرف‌نظر از داوری در این باب، حقیقت است که گروه‌های متعددی در جامعه، در پی آن‌اند که این بخت روزگار را فراچنگ آورند. حزب، سازمانی است که برای کسب قدرت سازوکار مناسب و دموکراتیک ارائه می‌کند و آگاهانه برای کسب قدرت تلاش می‌کند؛ از این‌رو آن را «حرفه‌ای‌شدن سیاست» می‌نامند. حزب می‌داند در عرصه‌های مختلف جامعه، چه کاستی‌هایی وجود دارد، مردم چه می‌خواهند و حزب با چه راهبردی می‌تواند چالش‌های فرارو را بردارد و به مطالبات مردم جامه‌عمل بپوشاند. کوشش آگاهانه در جهت کسب قدرت، دست‌کم دارای سه وصف است: دموکراتیک بودن در شیوه عمل، عقلانی بودن در رویکردها و تامین منافع‌ملی به منزله هدف. برای رسیدن به قدرت، داشتن برنامه با رویکرد منطقی و مطابق با واقعیت‌های عینی جامعه در حقیقت سرمایه‌ای است که حزب با داشتن آن در پی کسب قدرت بر‌می‌آید و آن را با مردم درمیان می‌گذارد و با آنها معامله سیاسی می‌کند و سرانجام مردم با آرا و انتخاب خود، درباره حزب قضاوت نهایی را انجام می‌دهند.

۳. داشتن تشکیلات پایدار. حزب وابسته به‌ فرد یا افراد خاص نیست. برخوردار از استخوان‌‌بندی استوار و سازمانی است. این خصوصیت حزب را از دیگر تشکیلات جدا می‌کند. حزب هرم سیاسی است که هواداران، قاعده آن را تشکیل می‌دهند. نخبگان و تحصیلکردگان قشر متوسط، سازنده ساختار میانی این سازه سیاسی هستند و سرانجام در راس هرم، نه یک نخبه که نخبه‌ترین‌ها قرار دارند. در این میان فردی از میان آنها، رهبری را به عهد دارد و دیگران هرکدام به‌صورت بالقوه ظرفیت و توانایی رهبری حزب را دارا هستند. از این‌رو گفته می‌شود که حزب وابسته به فرد یا افراد معدودی نیست. از موضوعاتی که می‌تواند این ویژگی حزب را خنثی کند و مانع بالندگی و شکوفایی استعدادها شود، منابع مالی است. اگر سازوکاری برای شفافیت منابع مالی نباشد، اعمال سلیقه‌ها و به‌تبع آن وابستگی‌ها شکل می‌گیرد و در این صورت است که ممکن است روحیه غیرسازمانی حاکم شود و زیر پوست این سازمان به ظاهر مدرن سیاسی، نوعی دیکتاتوری و خان‌سالاری پوسیده سنتی شکل گیرد.

۴. پشتیبانی مردم و فعالیت در بستر ملی: حزب سازمان محلی، منطقه‌ای، قومی و زبانی نیست. ممکن است حزب، خاستگاه خواص داشته باشد، و این منافاتی با ملی بودن ندارد، اما اگر تدبیری برای عبور از این قالب تنگ اندیشیده نشود، منزلت حزب به مثابه یک تشکیلات محلی یا اجتماعی از قوم خاص، یا زبان خاص، تثبیت می‌شود و این می‌تواند مانع وحدت ملی شود؛ باعث ایجاد شکاف‌های سیاسی و اجتماعی شود و روحیه تجزیه‌‌طلبی را پرورش دهد. از این رو گفته‌اند که درهای حزب باید همواره باز باشد و برای پذیرش اعضای جدید از طیف‌های مختلف آمادگی وجود داشته باشد. بنابراین هویت وجودی حزب در گستره ملی شکل می‌گیرد و به منصه ظهور می‌رسد؛ داشتن شعبه‌ها در سراسر کشور، داشتن آرای مختلف از سبد آرای ملی، حضور کنشگران با زبان‌ها، قومیت‌ها و جغرافیای مختلف در حزب، هویت ملی آن را ترسیم می‌کند.

 تاریخچه احزاب سیاسی در ایران

تاریخچه حزب به مفهوم جمعیتی در ایران قدمت طولانی دارد. سابقه حزب سیاسی به شکل مشخص و با چارچوب مقاومت مرسوم و جدید از احزاب در ایران از حدود یک قرن تجاوز نمی‌کند و به دوره مشروطه یا کمی پیش‌تر از آن باز می‌گردد. تجلی این ادعا را می‌توان در دو حزب دموکرات عامیون و اجتماعیون اعتدالیون یافت؛ که یکی از آنها انقلابی و دیگری اعتدالی بود.  به هر حال دوره مشروطیت را می‌توان دوره احزاب پارلمان نام نهاد، زیرا در اوضاع و احوالی که هنوز صحنه سیاست بر مردم عادی گشوده نشده بود و فرهنگ مشارکت سیاسی نیز ریشه ندوانیده بود، فعالیت احزاب از حوزه پارلمان و داشتن دفاتری در تهران و شهرهای بزرگ فراتر می‌رفت چنان‌که می‌دانیم این دوره چندان دوام نیاورد. دوره دوم با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ در کشور فضای باز سیاسی به‌وجود آمد، ده‌ها حزب از گوشه و کنار سر برآوردند، اما نباید پنداشت که احزاب این دوره نیز چهار شرط اساسی یک حزب را دارا بودند.

اغلب آنها فاقد تشکیلات سراسری بودند و وابستگی آنها به موسسان و بنیانگذارانشان چنان بود که پس از رهبری خود دیری نمی‌پاییدند. اغلب این احزاب (به‌جز حزب توده) از نوع احزاب کادر و برجستگان بودند و تنها حزب توده بود که با تبعیت از ساختار حزب کمونیست تشکیلاتی سراسری داشت و فعالیت‌های حزبی را جدی گرفته بود. از آنجا که آزادی را در این دوره به مردم داده بودند یا خودبه‌خود بر اثر شرایط بین‌المللی به وجود آمده بود و نه اینکه مردم خودشان آن را به دست آورده باشند، به همان سان هم از دستشان بیرون شد. این گروه‌های روشنفکری فقط در دو صورت می‌توانستند آزادی را حفظ کنند، یا با ریشه دوانیدن در جامعه و همراه کردن مردم با خود و آموزش سیاسی توده‌ها برای ماندگاری در صحنه سیاست یا از طریق ایجاد تعادل بین خود از یکسو و بین داخل و خارج از سوی دیگر؛ و چون این هر دو صورت نگرفت با توافق قدرت‌های جهانی و پاره‌ای از جناح‌های قدرت در داخل، این نیروها از صحنه سیاست خارج شدند (کودتای ۲۸ مرداد) و بار دیگر احزاب در حالت فراموشی و سکون و سکوت فرو رفتند. احزاب فرمایشی بین سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ را به هیچ روی نمی‌توان حزب به معنای دقیق کلمه نامید.

 

ادامه دارد...