زخمهای کاری جنگهای ایران و روس
بهرهگیری از منابع دست اول خارجی و داخلی به همراه دید انتقادی مولف دست به دست هم میدهد تا بحثی جذاب، چالشی و نگاهی انتقادی نسبت به بسیاری از وقایعی که قبلا در کتابها و منابع فارسی مرسوم بوده شکل بگیرد و هر چه به اواخر کتاب نزدیک میشویم شدت بیشتری میگیرد. فصل دوم تا هفتم کتاب با استفاده از منابع روسی و ترکی به لشکرکشیهای آقامحمدخان، فتح گرجستان و کلیه خاننشینهای هر دو سوی ارس میپردازد.
فصل هفتم به مرگ آقامحمدخان در قراباغ و متلاشی شدن قشون هفتاد هزارنفریاش در قلعه معروف شوشای قراباغ میپردازد. جالب اینجاست که نویسنده برعکس منابع بیشمار تاریخی که قتل تاریخی آقامحمدخان را ناشی از خشم او بر سر خوردن خربزه توسط خادمانش دانستهاند، آن را محصول توطئه سازمانیافتهای ذکر میکند که از پیش آماده شده بود! وقتی در نیمههای شب دو خادم خائن برای کشتنش وارد اتاق خواب آقامحمدخان شدند و عباس بیگ اولین ضربه خنجر را بر قلب او زد قبل از اینکه آخرین نفس را برکشد خطاب به قاتلش گفت:«خدا خانهات را ویران کند تو با کشتن من ایران را ویران کردى!»بخش دوم کتاب به دوران فتحعلی شاه و دو دوره جنگهای ایران و روسیه و شکستهای ایران و علل شکستها و عقد ترکمنچای میپردازد که از جذابترین و خواندنیترین فصلهای کتاب محسوب میشوند.
یکی از مبهمترین بخشهای تاریخنویسی ایرانی، اشغال تبریز توسط روسهاست که در آثار فارسیزبان اطلاعات چندانی در این باره ارائه نشده اما در کتاب «سالهای زخمی» مولف به تفصیل به اشغال شهرهای آذربایجان توسط روسها پرداخته و نقاط تازه و چه بسا تعجب برانگیزی برای اولین بار ذکر میکند.
بهعنوان مثال به نظر نویسنده اصلا پاسکویچ فرمانده اصلی روسی قوای روسی را قدغن کرده بود که از ارس به این سوی ایران وارد شوند اما یک فرمانده روسی برخلاف دستور پاسکویچ، خودسرانه با حدود دو هزار نفر نیرو وارد تبریز و شهرهای آذربایجان میشود و عجیبترین مساله اینکه، نویسنده با آوردن اسناد و دلایل متعدد نشان میدهد که اصلا روسها با جنگ وارد مرند، خوی و تبریز نشدند بلکه مردم این شهرها به خاطر نفرتی که از
فتحعلی شاه و آزار و اذیت عوامل و ماموران او داشتند خودشان قوای روسی را به شهر تبریز آوردند! نویسنده با بهرهگیری از اسناد غیر ایرانی، نامههای متعددی از جمله نامه کدخدای ترکمنچای و حاکمان مسلمان خاننشینها را آورده که از تزار روسیه میخواهند به روسیه بپیوندند. البته نویسنده به تفصیل به علل و عوامل این رفتار میپردازد و ترجیح بیگانه بر خودی را بهعنوان عبرت برای حکومتهای آینده ایران ذکر میکند و منابع متعددی میآورد. چگونگی عقد قرارداد ترکمنچای و نتایج اسفبار سیاسی و اقتصادی آن و بهخصوص بررسی علل و عوامل شکست ایران و قتل گریبایدوف و دیپلماتهای روسی در تهران، هوشیاری عباس میرزا و همچنین درگیری و جنگ روسها در جبهه اروپا و... جزو خواندنیترین فصلهای این کتاب به شمار میروند. اما شاید رقتانگیزترین فصل کتاب، آخرین فصل باشد که به تلاشهای بیحاصل و جانکاه شاهزاده ایرانی، عباس میرزا و قائممقام فراهانی در دارالسلطنه تبریز جهت نوسازی ایران میپردازد؛ دو انسان به مثابه وجدان بیدار ایرانی که در آن عصر تاریک به سوی هر راهی میروند، مسدود میشود.