بزرگترین دستاورد تاچر: حزب کارگر نولیبرال!
پس از دهه ۱۹۹۰ که نابرابری رو به رشد بود و شکل جدیدی از اقتصاد بریتانیا را ایجاد میکرد، محافظهکاران تلاش بسیاری کردند تا این نابرابری را نظمی طبیعی جلوه دهند. استدلال آنان این بود که تمام این نابرابریها ناشی از روند جهانی شدن در دهه ۱۹۸۰ بوده است و چنین چیزی در نهایت برای اقتصاد مفید خواهد بود. هر چند که این نکته را پنهان میکردند که این روند جهانی شدن، نه ناشی از تجارت بلکه ناشی از مقرراتزدایی از بخش مالی و رهاسازی آن بوده است. حزب کارگر انگلیس که پیش از روی کار آمدن تاچر طرفدار سفت و سخت مالکیت اجتماعی بود، پس از اقدامات و حملات سنگین تاچر به این حزب و نیز به طبقه کارگر، رویه خود را تغییر داد و بهجای مساله مالکیت به مساله بازتوزیع پرداخت: اگر دولت میتوانست از ثروتمندان مالیات بگیرد و آن را میان طبقات دیگر بازتوزیع کند، دیگر نیازی به توزیع برابر منافع ناشی از تولید نبود. یعنی حزب کارگر و در راس آنها تونی بلر، بهجای اینکه نظام ناعادلانه مالی و نخبگان آن بخش را به چالش بکشد، نظم آنها را پذیرفت و صرفا بر این تاکید کرد که این نظام باید اندکی کمتر ناعادلانه باشد.
بلر اگر چه موفق شد فقر عمومی و نیز نابرابری جغرافیایی را از این طریق کاهش دهد و تاثیر مثبتی روی آموزش عمومی بگذارد، اما نابرابری عمیقتر شد. رشد درآمد یک درصد بالای جامعه بسیار سریعتر از رشد درآمد مابقی شهروندان بود. اما این امر چیزی جز ذات نظامهای مبتنی بر بخش مالی و سفتهبازی نبود. اگر چه دلایل عمده آن را میتوان درخصوصیسازی گسترده و برآمدن نولیبرالیسم (و نیز چرخش از تعهد کسبوکارها به کارکنان و مشتریان به سوی تعهدشان به سهامداران) جستوجو کرد، اما اصلیترین دلیل آن چیزی جز خصوصیسازی مسکن و افزایش مداوم قیمت داراییها، بهویژه قیمت مسکن (و به تبع آن افزایش هر چه بیشتر نابرابری میان دارندگان مسکن و مستاجران) نبود.
با روی کار آمدن حزب کارگر، از تونی بلر و گوردون براون انتظار میرفت کاری برای بهبود وضعیت انجام دهند. از دل چنین آشوبی سه راهبرد بیرون آمد: ۱) بلر و براون نیز همچون تاچر، مسوولیت بیکاری کارگران را بر گردن «تنبلی» خودشان انداختند؛ با این تفاوت که در قبال این تنبلی رفتاری ملوکانه «توام با رأفت» در پیش گرفتند. از آنجا که کسب مهارت یکی از شیوههای خروج فردی از فقر بود، بلر بر بحث آموزش عمومی بسیار تاکید میکرد و برنامههای رفاهی دیگری را نیز معرفی کرد. ۲) دولت باید خود را بهعنوان یک سازمان خصوصی اداره کند، یعنی اینکه باور کند بهترین شیوه اداره دولت- و نیز اقتصاد- این است که تمام بخشهای فعالیت اقتصادی دولت و مخارج آن تحت سلطه نظم بازار درآید. ۳) دولت باید بخشخصوصی را تشویق کند که به نمایندگی از دولت، مخارج عمومی را سامان دهد. به عبارت سادهتر، دولت دست به برونسپاری و تامین مالی طرحهای خود بزند. اگرچه بهانه این بود که چنین کاری موجب افزایش کارآیی خواهد شد، اما دلیل اصلیاش این بود که به بنگاههای خصوصی مجوز کسب سود از بازتوزیع الزامی را بدهد.
حق با تونی بلر بود: « تشکیلات حکومت به این نتیجه رسید که اندیشههای تاچر، با حکومتی قوی مانند دولت بلر [حزب چپ]، در امنیت بیشتری قرار دارد تا یک دولت ضعیف مانند دولت میجر [حزب راست].» شاید بیراهه نیست اگر بگوییم که بزرگترین دستاورد تاچر، نه روی کار آوردن جریان نولیبرال که برآمدن تونی بلر و گوردون براون بود: نمایندگان حزب کارگر که دستور کار تاچر را بهتر از وی اجرا کردند.