رکود بزرگ، تجربه فاجعه
این رکود اقتصادی در آغاز در کشور آمریکا ایجاد شد ولی به تدریج به دیگر کشورهای جهان نیز گسترش یافت. رکود بزرگ اقتصاد آمریکا با کاهش ناگهانی تولید و فروش کالاهای مختلف در بازار آمریکا آغاز شد و بهدنبال خود صعود چشمگیر و بیسابقه بیکاری را به همراه آورد.
در این دوران بانکها و شرکتهای کوچک و بزرگ تجاری مجبور به تعطیل کردن فعالیت خود شدند و اغلب مردم بهدلیل از دست دادن شغل و ناتوانی در بازپرداخت اقساط خانههایی که خریداری کرده بودند برای امرار معاش به خیریهها وابسته شدند. در این سالها وضعیت زندگی مردم این کشور بسیار بد بود و بسیاری تصور میکردند که این شرایط هیچگاه پایان نمیپذیرد.
سال 1933 میلادی نقطه عطفی در رکود بزرگ آمریکا بود و در این سال شمار بیکاران آمریکایی به 15 میلیون نفر رسید که یکچهارم کل نیروی کار این سرزمین را تشکیل میدادند.
دلایل وقوع رکود
دلایل مختلفی برای رکود اقتصادی آمریکا در سال 1929 میلادی ذکر شده است، ولی نمیتوان تمامی این دلایل را بهعنوان دلیل اصلی معرفی کرد. اگرچه تکتک عواملی که عنوان میشود به همراه یکدیگر زمینه ایجاد رکود را در این سرزمین ایجاد کردهاند.
به اعتقاد مردم دلیل اصلی رکود بزرگ اقتصاد آمریکا سقوط بازار سهام آمریکا است. این سقوط در اکتبر سال 1929 میلادی اتفاق افتاد و نقطه آغاز بحران در اقتصاد ایالاتمتحده آمریکا بود. اما کارشناسان اقتصادی سقوط بازار سهام را اولین نشانه بزرگ رکود ذکر میکنند. رکودی که از ماهها قبل در اقتصاد آمریکا ایجاد شده بود.
در سالهای آغازین دهه1920 میلادی اقتصاد آمریکا در مسیر گذار بود. در این سالها ارزشهای گذشته که در آمریکاییهای روستا نشین و کشاورز وجود داشت به تدریج تغییر شکل داد و مردم به سمت تلاش برای کسب ثروتهای بیشتر و راهاندازی کارخانهها و کارگاههایی که میتوانستند حجم زیادی از کالاها را تولید کنند حرکت کردند.
این دوره را میتوان روزهای آغازین بشر در حرکت به سمت زندگی مدرن و صنعتی دانست. اما نکته مهم این است که صنعت مدرن توان تولید حجم زیادی از کالاها ی مصرفی را دارد اما این فعالیت زمانی سودآور است که برای این تولیدات تقاضای کافی نیز وجود داشته باشد.
اگرچه تقاضای زیاد برای کالاهای مصرفی نشان دهنده رفاه اقتصادی مردم یک سرزمین است که از ثروت کلان و قدرت خرید بالای آنها نشات میگیرد ولی در جامعه آن زمان آمریکا که پسانداز کردن و به تعویق انداختن برآورد نیازهای غیرضروری یک ارزش شناخته میشد تغییر فرهنگ مصرفی فرآیندی زمانبر بود.
آمریکاییها برای تسریع تغییر فرهنگ مصرفی مردم روشهای تبلیغاتی مختلفی را بهکار گرفتند که برای جلب حمایت مردم در جریان جنگ جهانی اول استفاده میکردند. با کمک این روشهای تبلیغاتی بر شمار افرادی که خانههای بزرگ، خودروهای شخصی مدرن و کالاهای مصرفی خانگی را خریداری میکردند افزوده شد و بخشی از هدف دستاندرکاران صنایع آمریکا و متقاضیان ایجاد دنیای مدرن صنعتی را محقق کرد.
اما در این سالها یک مشکل اقتصادی مهم وجود داشت و آن توزیع ناعادلانه درآمد در این سرزمین بود. در سالهای دهه 1920 سهم بیشتری از درآمد به خانوادههای ثروتمند و سهم کمتری به خانوادههای طبقه متوسط داده میشد و این روند تا انتهای دهه ادامه داشت.
دو دلیل مهم برای این مساله ذکر میکنند:
اول: در روزهایی که تجارت و تولید در آمریکا رشد چشمگیری پیدا میکرد و راندمان فعالیتهای تولیدی افزایش مییافت کارگران سهم اندکی از ثروتی داشتند که با کار در کارخانههای مختلف تولیدی ایجاد میکردند. دوم: دولت برای تشویق به تولید اقدام به کاهش نرخ مالیات بردرآمد کرد که این به ثروتمندتر شدن ثروتمندان دامن زد.
در فاصله سالهای 1923 تا 1929 میلادی که نرخ رشد تولید هر فرد در ساعت 32 درصد بود، دستمزد کارگران تنها 8 درصد افزایش یافت که با اوضاع اقتصادی این کشور اصلا هماهنگی نداشت. در این سالها سودهای مشارکتی بیشتر از 65 درصد رشد کرد و دولت با کاهش نرخ مالیات بر درآمد به ثروتمندان اجازه داد تا سهم بیشتری از این پولها را در اختیار داشته باشند. این اولین اشتباه آمریکا برای دامن زدن به وخامت اوضاع اقتصادی این کشور بود.
آمارها نشان میدهد طرح کاهش نرخ مالیات در سال 1926 میلادی سبب شد تا افرادی که بیشتر از یک میلیون دلار درآمد داشتند 60 درصد بیشتر از قبل درآمد داشته باشند. خلاصه این روند تا انتهای دهه 1920 ادامه داشت ودر سال 1929 میلادی درآمدی که 1/ 0 درصد از جمعیت آمریکا بهدست میآوردند (ثروتمندان) معادل مجموع درآمد 42 درصد از جمعیت این کشور بود و شمار زیادی از مردمی که برنامههای تبلیغاتی برای خرید کالاهای مصرفی را میدیدند توان مالی لازم برای خرید آنها را نداشتند.
در این شرایط واژه تازهای در اقتصاد آن روز آمریکا ایجاد شد که در اقتصاد کشور تحولات زیادی بهوجود آورد. این واژه «اعتبار» یا «Credit» بود و با کمک آن مردمی که پول کافی برای خرید نداشتند میتوانستند برای خرید امروز خود در آینده پرداخت کنند.
این مساله سبب شد تا مردم باید با بازپرداخت قیمت کالاهای مصرفی در آینده خرید کنند و هر روز بر میزان بدهیهای آنها افزوده شود. از آنجا که نرخ رشد درآمد طبقه متوسط و پایین در آمریکا بسیار اندک بود، بسیاری از آنها حتی با تعویق انداختن زمان پرداخت نیز توان این کار را نداشتند. در هر حال بدهیهای مردم جمع شد تا اینکه در سال 1929 میلادی زمینه اصلی رکود اقتصاد آمریکا را فراهم کرد و شرکتهای تولیدی را به ورشکستگی کشاند.
منبع: دیپلماسی ایرانی