مسائل دولت قوام
مجلس چهارم نیز همچون مجلسهای قبل، تفرقههای حزبی خود را داشت و از چهار حزب سیاسی تشکیل میشد؛ یک گروه، حزب محافظهکاران اصلاحطلب (وارثان اعتدالیون دوره قبل) بودند؛ گروه دوم اصلاحطلبان حزب تجدد؛ گروه سوم رادیکالهای حزب سوسیالیست و گروه چهارم انقلابیون حزب کمونیست؛ «اکثریت» مجلس چهارم با حزب «اصلاحطلبان» بود. جمعی از محافظهکاران قدیم و جدید که در سیاست خارجی جانب احتیاط را داشتند و بسیاری از نویسندگان و دموکراتها و اعتدالیون قدیم در این گروه بودند و همچون حزب اعتدالیون قدیم، روحانیان برجسته و اشراف زمیندار و تجار بزرگ را در خود داشتند. بهار حزب سوسیالیست را «اقلیت» مجلس معرفی میکند که اعضایش متشکل از رهبران دو حزب دموکرات و اعتدال قدیم بود که البته اکنون ظاهرا بنا بر مصلحت، ائتلاف کرده بودند و گرایشاتی کمونیستی داشته و هوادار شوروی بودند. «جمعی از رفقا نشسته آن حزب را ساختند و سیاست خارجی خود را هم طبق مرامنامه مزبور تعیین کردند و به روسها نزدیک شدند و جرایدی هم راه انداختند...»
وانگهی این حزب در خارج از مجلس هم نفوذ بسیاری داشته است. اعضای شاخص سوسیالیستها، عبارت بودند از: حکیمالملک، سلیمان میرزا، تدین، محمدصادق طباطبایی و...؛ مستوفیالممالک نامزد این جناح برای نخستوزیری بود و اعضای شاخص «اکثریت» مجلس، یعنی اصلاحطلبان، عبارت بودند از: مدرس، آشتیانی، تیمورتاش، داور، فیروز، بهبهانی، قوامالدوله، فاطمی، بیات، سردار نصرت، حاجمیرزا عبدالوهاب همدانی... (نامزد این جناح برای نخستوزیری قوامالسلطنه و مشیرالدوله بود) .
بهار در تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، با هوشمندی مینویسد: «اکثریت و اقلیت [مجلس] چون پایهاش بر «مسلک و مرام» نبود بعد از یک سال گاهی به هم میخورد، یعنی اقلیت با دسته دیگری سازش میکرد و از آنها قر میزد(عضوگیری میکرد) و از ناراضیان استفاده کرده دولت را میانداخت...».
متغیر بودگی این وضعیت، از یکسو ناشی از پیامدهای عدم ثبات دولت بود و از سوی دیگر برآمده از مواضع حکومت شوروی در ایران؛ بهواقع اگر با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی ایران، بیثباتی کابینه و همچنین شوروی درحال سازماندهی جدید اقتدار خویش را امری بدیهی بدانیم، شاید بتوان گفت همانگونه که دستهبندیهای اقلیت و اکثریت در مجلس، مبتنی بر «مرام و مسلک» نبود، به همینگونه ـ بهرغم برخی از باورهای عقیدتی ـ وجود گرایشات کمونیستی در شکلبندی احزاب (در ایران) نیز همه از سر مطالبات عدالتجویانه یا مواضع رهاییبخشی روشنفکران حامی اقشار ضعیف اجتماعی نبود. میخواهیم بگوییم نمیتوان از نزاع و ستیز گروههای مدعی قدرت ـ که مسلما قدرتطلبی خود را در پس «مظاهر آیینی» مرام و مسلک خویش پنهان میکردند ـ غافل بود. وضعیت قابل تاملی که همواره نقش عمدهای در ائتلافها یا گسستهای احزاب داشته است، همانا نزاع و ستیز گروههای اجتماعی بر سر قدرت بود. به این ترتیب حدس و تصور این مساله چندان غریب نیست که بهطور کلی احزاب هوادار روسیه بلشویکی، از دید و موضع سیاست خارجی آن کشور، میتوانست در حکم پایگاه نفوذ در ایران بهشمار آید: همان بازی رقابتآمیز و سابقهداری که همواره بین روس و انگلیس در جریان بوده است و البته چنانکه خواهیم دید، آمریکاییها هم البته با چهرهای آبرومند و قابل اعتماد، حداقل طی سالهای ابتدایی حضور خود در ایران، به جمع این رقابت اضافه میشود. اما در این میان آنچه انکارناشدنی است، آزادیهای دموکراتیک اجتماعی و سیاسی است. در این ایام، برای ایجاد هرگونه تشکیلات حزبی با هر عقیده و مسلکی یا انتشار روزنامه و کتاب هیچ منعی وجود ندارد. سخن از مهمترین عنصری است که هنوز از نهضت مشروطه بر جای مانده بود، هر چند که چیزی نمیگذرد که بهدست رضاخان منحل میشود. به هر حال، در مجلس چهارم، مطالبات و مواضعی مترقی و اصلاحطلبانه مسلما وجود داشته که مشخصا طالب اصلاحات فوری در ساختار اداری کشور بودند. بهعنوان مثال در ساختار نظامی، سیستم مالی (بودجه و برنامهریزی) و نیز نظام آموزشی که در جراید و مطبوعات، ضرورت و فوریت اصلاح به طریق نوین آنها را به بحث میگذاشتند. بهار این گروه را «عناصر عاقل و تحصیلکرده ملی» معرفی کرده است. وانگهی وی در بین کابینههای دائم درحال سقوط این ایام، از دولت احمد قوام به نیکی یاد میکند و به تلاش وی جهت استقلال ایران (از سرسپردگی به روسیه بلشویکی یا انگلیس) باور دارد. ضمن آنکه سقوط کابینه او را ناشی از دسیسه روس و انگلیس دانسته است.
منبع: بخشی از یادداشت زهره روحی با عنوان «با سردارسپه؛ از اشتیاق تا ناامیدی» منتشر شده در انسانشناسی و فرهنگ.