واژگان و مفاهیم جدید در عصر مشروطه
در این وضعیت، «چالشهای زبانی» لایههای متفاوت معنایی کهنه و نو، بیانگر انگارهها و تصورات، علایق و منافع اقشار مختلف اجتماعی بود که به سنگر مبارزات سیاسی تبدیل شده بود. «روزنامه مساوات» درباره تغییر بار معنایی واژگانی که از اروپا به ایران میآمدند، چنین نوشت: «در علوم سیاسی، همچنین بعضی اصطلاحات است که معانی آنها در آن علوم بهطور اکمل معین و محدود است. ولی وقتی که آن الفاظ به ایران قدم نهاد از معنی فنی منحرف گشته و به معانی لغوی حمل شد و مورد مباحثات و مذاکرات و تاویلات و رد و اعتراض میشود [قرار میگیرد]. و از این قبیل است چند کلمه سیاسی نوظهور چون آزادی و مساوات و غیره... ولی بدبختانه میبینیم از آن روزی که این کلمه مقدسه که سعادت بشر در آن منطوی است در ایران داخل شد و در دایر[ه] محدود و تنگ افکار ایرانی درآمد، به معنی لغوی برگشت و به صرف و اعلال در افتاد.»
هدف از آوردن این فقره که در اوان مشروطیت به نگارش درآمده است، اشاره به این واقعیت است که در آن مقطع نیز این ادراک حاصل شد که تلاش روشنفکران (منورالفکران) برای انتقال مفاهیم مدرن به ایران و مفهوم کردن «لغات مستحدثه»، بیشتر در قالبی ایدئولوژیک و بر پایه تصورات و انگارههای سیاسی صورت گرفته است. این مساله ـ همچنان که قبلا اشاره شد ـ ناشی از نوعی ناهمزمانی و حضور در دو سطح تاریخی بود که موجب میشد تعبیر و تفسیرهای شکل گرفته پیرامون انقلاب مشروطه و موقعیت ایران در آن دوران را دچار پیچیدگی و ابهام سازد. این واقعیت از آنجا ناشی میشد که مدرنیته در متن غربی آن، تابع جهانبینی اجتماعی و سوبژکتیو خاصی بوده و در یک جهان معنادار اجتماعی محصور است که بدون نفوذ به درون این جهان، امکان درکی صحیح از آن وجود ندارد. بنابراین، فهم مدرنیته، محصول فهم معانی و ارزشها، مبانی و اصولی است که از چشمانداز آن به جهان نگریسته میشود. در عین حال، بهواسطه نوعی «فاصله زمانی»، «نابهنگامی تاریخی» یا آنچه داریوش شایگان، «شکاف هستیشناسانه» مینامد (شایگان، ۱۳۷۳:۱۰) روشنفکران ایران در این مقطع قادر به درک تحولاتی که سریعتر از تصور آنان رخ داده بود، نبودند.
بهطور کلی، ایدئولوژیک شدن گفتمان هویتی مشروطه، هرچند توانست آن را واجد اوصافی نظیر «قاطعیت»، «دقت»، «وضوح و صراحت»، «گزینشی بودن»، «تمایزبخشی و غیریتسازی» و «حرکتسازی» کند، اما موجب نوعی عشقورزی افراطی از یکسو و نفرت و تجزم از سوی دیگر شد که پیامد آن مطلقاندیشی و فقدان همسخنی و مباحثه بود.
ارسال نظر