میرزاصالح شیرازی که جزو دومین دسته از محصلان ایرانی بود که به دستور عباس‌میرزا ولیعهد برای تحصیل علوم جدید به انگلیس اعزام شدند، در کتاب خاطرات خود، از نظام سیاسی دستگاه دادگستری در لندن، کتابخانه‌ها، یتیم‌خانه‌ها، دانشکده‌های پزشکی و غیر آنها یاد کرده، انگلیس را «ولایت آزادی»، مجلس عوام را «مشورت‌خانه» و نمایندگان آن را «وکیل‌الرعایا» می‌نامد و تعریف و تمجیدهای بسیار دیگری از نظام سیاسی مشروطه در انگلیس کرده است.با روی کار آمدن نسل جدید، عناصر گوناگون لیبرالیسم و دموکراسی غربی یکی پس از دیگری به کشورهای اسلامی نفوذ کردند و در این میان، مسافرت‌های دانشجویان به اروپا و دیدار آنها از کشور‌های اروپایی، سفرهای برخی اعیان و اشراف به اروپا، حضور نمایندگان ایران در اروپا و نیز سفرنامه‌ها و خاطرات افرادی همچون اعتمادالسلطنه و امین‌الدوله و نوشته‌های آجودان‌باشی و خسرومیرزا و میرزاصالح شیرازی، روشنفکران ایران را برای تمایل به اندیشه آزادی تحریک کردند.

تشکیل مدرسه «دارالفنون» که از جمله حرکت‌های اصلاحی امیرکبیر بود، پس از وی عملا کانونی برای ورود فرهنگ غربی به ایران شد. در این مدرسه، استادان اروپایی به زبان‌های غربی، به‌ویژه زبان فرانسه، تدریس می‌کردند. کتاب‌های درسی عمدتا از غرب وارد شدند و برنامه‌های درسی نیز تقلیدی از مدارس فرانسه بودند. فضای حاکم بر این موسسه آموزشی، یک فضای غربی بود. افرادی که از این موسسه فارغ‌التحصیل می‌شدند، عمدتا فرزندان اعیان و اشراف و ملاکان و ثروتمندان بودند. مطبوعات و جراید نیز در نشر افکار آزادی‌خواهی و نهضت مشروطیت تاثیر قابل توجهی داشتند. روزنامه وقایع‌اتفاقیه که در سال ۱۲۳۰ه.ش منتشر می‌شد، حاوی اخبار سیاسی داخلی و برخی از جریان‌های سیاسی کشورهای اروپایی بود. روزنامه‌های قانون، حبل‌المتین، پرورش، ثریا، اختر، چهره‌نما، حکمت و ارشاد که در خارج از کشور منتشر می‌شدند، در تحول اندیشه‌ها و گرایش به غرب‌باوری تاثیر فراوان داشتند.از نظر فتحعلی آخوندزاده، «هر فرد آدمی که قدم به عالم هستی نهاد، باید به حکم عقل سلیم، از نعمت «حریت کامله» بهره‌مند شود. حریت کامله عبارت از دو قسم حریت است: یک حریت روحانیه است، دیگری حریت جسمانیه... »

فریدون آدمیت در مورد «آزادی» از دیدگاه آقاخان کرمانی می‌نویسد: «آزادی از نظر او ترکیبی است از اجزای لیبرالیسم با شیوه سوسیالیسم... آزادی آن است که هیچ‌کس در هیچ عالمی اعتراض بر دیگری نکرده، کسی را با کسی کاری نباشد و هیچ‌کس از دایره حدود شخصی خود تجاوز نکند. پس آزادی در معنای نبودن قید و شرط است در اعمال آدمی. اما این حق مطلق نیست، بلکه مرز آزادی هر فرد، حد آزادی دیگری است. حقوق آزادی مرکب از این عناصر است: آزادی فکر، قلم، بیان، دین، کسب‌وکار، لباس، مسکن، ازدواج، مال و آداب و رسوم و تابعیت... به علاوه، از متفرعات آزادی و مساوات اینکه زن و مرد باید در جمیع حقوق حیاتیه برابر باشند.»البته در میان روشنفکران اولیه، ملکم‌خان و طالبوف با ملاحظه هویت مذهبی جامعه ایرانی و با حزم و احتیاطی که در نوشته‌های خود داشتند، به صراحت، آزادی غربی را مطرح نکرده و به‌گونه‌ای دو پهلو سخن گفته‌اند.

برای نمونه، طالبوف در باب رابطه آزادی می‌نویسد: «...حکیم دیگر می‌گوید: هرکس خیال مردن می‌کند، «خیال آزادی» می‌نماید. هر کس «آزادی‌طلب» است، از مرگ نمی‌ترسد؛ یعنی تابع احکام سلب حقوق و استبداد نمی‌شود. این است که شهدای هر ملت «دائم الحی» و روز ولادت و وفات ایشان از ایام متبرکه معدود است؛ چرا؟ به جهت اینکه در سر «حفظ حقوق و آزادی» و عدم تبعیت به «ریاست مستبده» از جان خود گذشتند و «زنده و جاوید» شدند. شهدای جهاد فی‌سبیل‌الله را معنی دیگر نیز موروث زندگی جاوید و احترام مخصوص است. آنها یعنی «شهدا» چون وظیفه و ماموریت ایام خودشان را که «معاونت بنی نوع و ارائه به طریق مستقیم آزادی و حفظ وجود» است، در زندگی خود به وجه‌الکمال اجرا کردند، پس از وفات نیز تاریخ ایشان برای اخلاف خود کتاب تشویق و تعلیم اجرای همان وظایف معاونت نوع و حفظ وجود است. پس هر قدر آثار ممدوحه گذشته آنها به اعصار آینده نافذ است، همان‌قدر «نام گرامی ایشان زنده محسوب است» و اکرام ایشان واجب است.»وی آزادی را سه قسم می‌کند: آزادی هویت و آزادی عقاید و آزادی قول.

سپس می‌نویسد: از این سه، چندین منابع فرعی مشتق هستند؛ از آن جمله، آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات و آزادی اجتماع. در ادامه، پس از توضیح تقسیمات آزادی، به تعریف «قانون» پرداخته سپس انگلستان را به‌عنوان کشوری که روح آزادی و قانون در آن دمیده است، می‌ستاید و از ملت آن به‌عنوان ملتی که به عرشه تمدن رسیده‌اند، تعریف و تمجید می‌کند.با مراجعه به آثار طالبوف و دقت در آنها، می‌توان دریافت مفهوم «آزادی» از نظر وی مفهوم غربی آن بوده است. ریشه‌های علم‌زدگی، غرب‌باوری و غرب‌زدگی را می‌توان در کلمات طالبوف یافت. وی فردی سکولار بود و اعتقاد داشت مسائل مذهبی حوزه جدایی از سیاست و قوانین عرفی دارند و بر این باور بود که علت عقب‌ماندگی ایرانیان پایبندی مردم به دین و شریعت است و در این زمینه، با شیوه‌های زیرکانه‌ای به دین حمله می‌کرد.سیدحسن تقی‌زاده از نمونه روشنفکران غرب‌گرایی بود که در تحولات مشروطیت نقش عمده‌ای داشت و جناح خاصی در مجلس شورای ملی تشکیل داد. او تلاش فراوانی برای پیاده کردن الگوهای غربی در ایران کرد. در واقع، می‌توان تقی‌زاده را حلقه واسط و عامل اتصال اندیشه‌های انتقال‌یافته به ایران و به یک اعتبار، رئیس ستاد عملیات تفکرات غرب در ایران زمان مشروطه دانست.تقی‌زاده تعریف صریحی از «آزادی» ارائه نمی‌دهد، ولی از سخنان و نوشته‌های او چنین بر می‌آید که بدون شک، به دنبال آزادی به سبک غربی آن بوده است.

تئوری مشهور او که گفته بود: «ایران باید ظاهرا و باطنا و جسما و روحا، فرنگی‌مآب شود و بس» نشانگر تاثیر افکار غربی در او می‌باشد. تقی‌زاده گفته بود: «سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست. قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و تربیت و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بی‌معنا که از معنای غلط «وطن‌پرستی» ناشی می‌شود و آن را «وطن‌پرستی کاذب» توان خواند...»او چندین دهه بعد، زمانی که در پناه استبداد پهلوی در آذرماه ۱۳۳۹ در باشگاه «مهرگان» به سخنرانی ایستاده بود، در حضور رجال ادب و سیاست، از مبارزات خود چنین می‌گفت: «این‌جانب در تحریض و تشویق به اخذ تمدن مغربی در ایران پیشقدم بوده‌ام و چنانچه اغلب می‌دانند، اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بی‌پروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده می‌شد و به‌جای «اخذ تمدن غربی» پوست‌کنده فرنگی مآب‌شدن مطلق ظاهری و باطنی و جسمانی و روحانی را واجب شمردم.» البته او اقرار می‌کند که «فتوای تند و انقلابی من در این امر در چهل سال قبل در روزنامه کاوه و بعضی مقالات بعدی مبنی بر تغییرات کلی انقلابی نیز متضمن مقداری از این نوع افراط بوده...»

بخشی از مقاله «مفهوم‌شناسی آزادی در عصر مشروطیت» به قلم ماشاءالله حشمتی