بحران مالی تمام عیار در حکومت صفوی سکه دوران شاه سلطان حسین

احتمالا دو منبع بزرگ هزینه، ارتش و حرمسرا بوده است. شاردن می‌نویسد ارتش ۲/ ۳۸ درصد کل هزینه‌های دولتی را در دهه ۱۶۷۰م/  ۱۰۵۰ش می‌بلعیده درحالی‌که به قول تذکره‌الملوک ارتش و دولت‌های ایالتی ۵/ ۶۶ درصد بودجه را مصرف می‌کرده‌اند. برآورد شاردن در ۱۶۷۰م/  ۱۰۴۹ش از هزینه حرمسرا ۸/ ۱۱ درصد کل هزینه‌های دولت است و خاندان سلطنتی و ملازمان ۴/ ۲۹ درصد دیگر بودجه را نیز مصرف می‌کرده‌اند. سفر شاه سلطان حسین به مشهد به قصد زیارت در سال‌های ۱۷۰۸-۱۷۰۶م/  ۱۰۸۷-۱۰۸۵ش به همراه کلیه اعضای حرمسرا و ۶۰ هزار نفر همراهان «نه تنها همه موجودی خزانه را بلعید بلکه ایالت‌های سر راه این کاروان را نیز به نابودی کشانید.» با توجه به این فشارهای مالی، دو شاه آخر صفوی به فروش مناصب دولتی و مالیات بر کشاورزی (در حد محدودتر که هیچ‌گاه به مقیاس دولت‌های استبدادی اروپایی نمی‌رسید) اقدام کردند. کروسینسکی می‌نویسد در دوره شاه سلیمان و شاه سلطان حسین «مناصب دولتی به جای آنکه به شایستگان سپرده شود به کسانی واگذار می‌شد که پول بیشتری می‌دادند.» این پول اگرچه بسیار زیاد بود اما کسانی که به منصب والی‌گری برگزیده می‌شدند «به دستاویز اینکه باید «هدایایی» نیز به دربار بفرستند «ده برابر پولی را که به دربار داده بودند از مردم اخذ می‌کردند.»

پیامد گریزناپذیر این اقدام‌های دولت صفوی در برابر بحران مالی، سختی وضع اقتصادی مردم بود. شاردن می‌نویسد در سال ۱۶۶۷م/  ۱۰۴۶ش «اعیان تهیدست در اینجا و آنجا مردم را داغ می‌کردند تا بتوانند سطح زندگی خود را بالا نگاه دارند.» کروسینسکی در مورد اخاذی‌های والیان و حکام نسل بعد می‌نویسد: «هر حاکمی... عجله داشت پول زیادی جمع کند با آن قصری بخرد و برای مصون ماندن از پیگرد به‌خاطر آن همه ستمی که بر مردم روا می‌داشت رشوه بدهد، این همه با پول مردم بینوا انجام می‌شد، مردمی که از هر جهت به‌خاطر آمد و رفت این حکام از هستی ساقط شده بودند. ... مردم در سایه حکومت حکامی رنج می‌بردند که منصب را وسیله برقراری نظم و امنیت تلقی نمی‌کردند، بلکه کمینگاهی بود که از آنجا برای غارت شهرها و ایالت‌ها نقشه می‌ریختند، در این کار چندان احتیاطی هم به خرج نمی‌دادند زیرا می‌دانستند که تنبیه و مکافاتی در انتظارشان نخواهد بود.»

در سال‌های ۱۶۶۷- ۱۶۶۶م/  ۱۰۴۶-۱۰۴۵ش و ۱۷۰۷م/  ۱۰۸۶ش در اصفهان قحطی روی داد (که به یک شورش انجامید) و اوضاع آن‌چنان وخیم شد که در سال ۱۷۱۷م/  ۱۰۹۶ش یک نظامی آلمانی از فقر گسترده مردم سخن گفته است: «نان آن چنان کمیاب بود که مردم تهیدست به خوردن مردار شتر، اسب و استر مبادرت می‌کردند. وقتی یک اسب در اردوی هلندی‌ها مرد، جسدش را به خیابان انداختند، به فاصله یک ساعت همه گوشت مردار از استخوان‌هایش جدا شد.» البته در همه مناطق ایران عصر صفوی اوضاع همیشه بر این روال نبوده اما می‌توان گفت دست‌کم در سه مورد در طول ۵۰ سال، وضعیت حادی در اصفهان پدید آمد.

حاصل همه این موارد وخامت اقتصادی در تمامی سطوح جامعه بود. خروج نقدینه از کشور و بدتر شدن اوضاع تجارت ابریشم، به طبقات بازرگان لطمه زد. هزینه‌های بالای ارتش و حرمسرا به بحران مالی در دولت مرکزی انجامید و دودمان صفوی و درباریان و حامیانش را تضعیف کرد. این امر به نوبه خود راه را برای سوءاستفاده‌های بعدی نظیر فروش مناصب دولتی، فساد و افزایش مالیات‌ها هموار کرد و در نتیجه به کل جمعیت و خاصه دهقانان و زحمتکشان شهری لطمه زد و ازدیاد بعدی قیمت‌ها نیز بیش از همه تهیدستان شهری را تحت فشار قرار داد. در اوایل سده هجدهم (۱۰۷۹ تا ۱۱۷۹ش) از آن شکوفایی اقتصاد سیاسی شاه‌عباسی و جانشینان بلافصلش اثری نبود و بر عکس، بحران مالی در تار و پود جامعه ایران رخنه کرده بود.

منبع: جان فوران، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران)، ترجمه احمد تدین، ۱۳۹۰.