خیابان از دانشگاه جلو افتاد
در دو ماه پایانی انقلاب، چه چیزهایی را در کوچه و خیابان میدیدید؟
من هم مثل خیلیها چشم انتظار وضعیت بهتری بودم. تمام نوشتههایم در قبل از انقلاب حاکی از این نارضایتی و هشدار است. در پاییز ۵۷ وضع روی شیبی افتاده بود که تغییر اجتنابناپذیر مینمود. روزهای تاسوعا و عاشورا، پسران و دختران جوان را دیدم که نوحه خوانان از پل حافظ بالا میرفتند؛ منظرهای تکاندهنده بود. همه آنان انتظار و امید را در صدای خود انعکاس میدادند. همه به یکدیگر کمک میکردند. آن سال نفت کم بود. کسانی که میتوانستند برای رساندن نفت به مردم کمک کنند، این کار را میکردند. مردم با یکدیگر مهربانتر و خندانتر شده بودند. یک امید مشترک نسبت به تغییر بنیادی در مردم ایجاد شده بود و این در هر شأنی از شئون، خود را نشان میداد. وقتی به مغازهها میرفتیم، با خوشرویی بیشتر روبهرو میشدیم. از آن حالت عبوس گذشته خبری نبود. مثل این بود که مردم یکدیگر را تازه پیدا کرده اند. گویی هموطن و همدل جدید را بازیافته بودند. تاسوعا و عاشورا تظاهرات مردم را از نزدیک دیدم. سیل جمعیت خیلی آرام، سرودخوانان به سوی میدان آزادی روان بودند.
جمعیت معترض از همه نوعی بودند. از هر سنی: زن و مرد و پیر و جوان، ولی وزنه روی نسل جوان بود. جوانها هماهنگی بیشتری داشتند. معلوم بود که نسل جوان است که هسته مرکزی این جنبش است. هرچند از نظر اندیشه سیاسی ممکن بود تفاوتهایی بین مردم، به لحاظ مذهبی بودن یا چپ بودن یا ملی بودن باشد و از عجایب، یکی هم این بود که حتی خانوادههای مرفه نیز در این تظاهرات شرکت داشتند، خانمهای شیکپوش را میدیدید که با دستواره طلا دست هوا میکردند و شعار میدادند. همه در یک اصل مشترک بودند: دگرگونی.
بهمن ۱۳۵۷ را به خاطر دارید؟
روز ۲۱بهمن در خیابان انقلاب بودم. سیل جوانهای چوب بهدست یا تفنگ به دست میگذشتند و فریاد میزدند. فردای آن روز عمر حکومت پهلوی بهسر آمد. دانشگاه که پیشگام انقلاب بود، دیگر جای خود را به کوچه داده بود. طبیعتا از کلاس و درس خبری نبود. تصور من از سالهای قبل از انقلاب این بود که اوضاع کشور باید ناگزیر به سوی یک تغییر بنیادی برود و این چارهناپذیر است. اگر انقلاب به این صورت پیروز نشده بود، ممکن بود که رنگ چپی تند به خود بگیرد، بهخصوص با روحیهای که در جوانهای آن زمان بود. اتفاق بر سر تغییر چنان بود که یک جوان چپرو فکر نمیکرد که دیدگاه او با مذهبی مغایر است. به طرف مذهب آمدن چپها، باعث کم شدن فاصله ها شد. بر سر موضوع اصلی انقلاب، همه توافق ضمنی پیدا کرده بودند. همه چیز آبستن یک تغییر بزرگ شده بود. نوع دیگری نمی شد تصور کرد.
روزهای بعد از ۲۲ بهمن برای شما چگونه گذشت؟
ما همچنان منتظر بودیم که خواستههای مردم بهاجرا درآید. گرچه اوضاع قدری مبهم پیش میرفت. در همان موقع سلسله مقالاتی نوشتم که در روزنامه اطلاعات منتشر شد. عنوانش بود «درخت حنظل آمریکا و بارش»، یعنی کودتای ۲۸ مرداد باید سرانجام نتیجهاش به یک انقلاب برسد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد روابطی که آمریکا با رژیم شاه ایجاد کرده بود زمینه ساز انقلاب شد. چندی بعد مقالات دیگری هم نوشتم که در روزنامه بامداد انتشار یافت. طی این مقالهها توضیح دادم که چه انتظارهایی داریم و دلمان میخواهد مملکت به چه صورتی درآید و مشکلات چه بود که مردم را ناراضی کرد و حالا چه باید کرد. در هر حال، من موضع خودم را داشتم و هیچگاه از گفتن بازنایستادم، زیرا این را یک فریضه انسانی میدانستم.
ارسال نظر