گفتهها
دو الی سه تونل حفر کردیم؛ اما با آوار پلاسکو مواجه شدیم و این نشان میداد که آوار تا زیرزمین هم رفته و فضاهای خالی کاملا پر شده و احتمال اینکه فضایی خالی باشد و افرادی در قید حیات باشند صفر بود. همچنین به علت حریق مواد پلاستیکی و روغنی که در مراکز تولید پوشاک قرار داشت با آتشی در دل آوار روبهرو بودیم که سبب شده بود که علاوه بر اینکه ما با مشکل آوار مواجه شویم، فکری هم به حال حریق مدفون شده در دل آوار کنیم. امکان اینکه فردی در قید حیات باشد در این شرایط بسیار کم بود منتها بهخاطر اینکه باید اطمینان خاطر پیدا میکردیم که جسد یا فردی در این منطقه نیست باید راه را ادامه میدادیم و به همین دلیل حتی چندبار شهردار وقت تهران که مدیریت بحران پلاسکو را بر عهده داشت به این تونلها سرکشی کرد و حتی اصرار داشت که چند تونل دیگر حفر کنیم تا به قطعیت برسیم که آیا در موتورخانه کسی هست یا نه، که در حفره آخری که حفر شد با فضای کوچکی مواجه شدیم که تنها میتوانستیم سرمان را داخل سوراخ کرده و نسبت به رویت اطرافمان اقدام کنیم و حتی امکان ورود سگها نیز نبود. هر چند که به نظرم آتش جلوی حس بویایی سگها را هم گرفته بود.
ارسال نظر