گفتهها
«قربان خاکپای همایون مبارکت شوم. اولا استفسار حال این غلام را کرده بودید، بد نیست... در باب سان سواره نانکلی مقرر فرموده بودند که در میدان نمیشود بیرون بروید، اگر آجودان باشی عرض کرده یا خود اختیار فرمودهاند امر با قبله عالم است ولکن به این طفرهها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن در ایران به این هرزگی حکما نمیتوان سلطنت کرد.گیرم من ناخوش یا مردم فدایی خاک پای همایون. شما باید سلطنت بکنید یا نه؟ اگر شما باید سلطنت بکنید، بسم الله چرا طفره میزنید؟.... هر روز از حال شهر چرا خبردار نمیشوید که چه واقع میشود و بعد از استحضار چه حکم فرمایند. از درخانه و مردم و اوضاع ولایات چه خبر میشود و چه حکم میفرمایند؟ قورخانه و توپی که بایست به استرآباد برود، رفت یا نه؟ این همه قشون که در این شهر است از خوب و بد و سرکردههای آنها چه وقت خواسته و از حال هر فوج دایم خبردار شدند؟ بنده ناخوشم و گیرم هیچ خوب نشدم، شما نباید دست از کار خود بردارید یا دائم محتاج وجود یک بنده ای باشید. اگرچه جسارت است اما ناچار عرض کردم...»
ارسال نظر