خودکامگی و حافظه تاریخی
دارا بودن حافظه تاریخی در یک ملت، لزوما امری بدیهی، ژنتیک یا مادرزادی نیست. حافظه تاریخی، چه کوتاهمدت، چه میانمدت و چه درازمدت، زاییده نگرشی راهبردی و درازمدت مبتنی بر داشتن تعریفی دقیق و مشخص از منافع ملی و نیازمند آموزش و درایت چندین نسل در کنار تاریخی مستقر و مستمر و فاقد تلاطم و تنش است.
این درایت و آموزش در طول سالهای آموزش و بالندگی و توجه نخبگان، رسانه های عمومی و سیاستورزان حاکم و رقیب است. در ایران از دیرباز چند جدال و تغییر ذائقه و حیرت و نوسان بین دو قطب، مانع عزمی ملی برای رهیافتی راهبردی و ملی شده است. جدال میان سنت و مدرنیته، جدال میان خودکامگی و آزادی از این دست پارادوکسهای تاریخی هستند. هنگامی که یک جامعه دچار خودکامگی خودکامگان است، در آرزوی یک نجاتبخش آزادیخواه است و هنگامی که فضایی نسبتا آزاد بر جامعه حاکم است، راهحل اصلاح جامعه را فقط مشت آهنین و دیکتاتوری فرهمند میدانند. در چنین جامعه ای سیکل و نوسان خواست و مطالبه ملی برای برون رفت از بحرانها، بهصورت منظم تغییر میکند و آرا و تصمیمات عمومی بیشتر براساس نخواستن و نارضایتی از وضع موجود شکل میگیرد، نه خواست و شناخت درست از وضع مطلوب.
ارسال نظر