بررسی رفتار اقتصادی بازیگران و تولیدکنندگان عضو «اوپک»
بحرانها و جهشهای یک سازمان
میکسون (۱۹۸۲) درمقاله خود به بررسی و تغییرات وضعیت اوپک و عربستان در بازار جهانی نفتخام میپردازد و تابع مانده تقاضا را برای اوپک و بهطور مشابه برای عربستان تعریف میکند و نتیجه میگیرد که قدرت کارتل اوپک در سال ۱۹۷۸ نسبت به ۱۹۷۳ کاهش داشته، ولی قدرت بازاری عربستان طی همین سالها افزایش یافته است. گریفین (۱۹۸۵)نشان میدهد که قدرت توضیحدهندگی مدل کارتل برای اعضای اوپک، از مدل رقابتی بیشتر است، درحالیکه برای کشورهای غیر اوپک، مدل رقابتی توضیح دهی بیشتری دارد.
لادرر (۱۹۸۵) در مقالهای به آزمون این مساله میپردازد که آیا قیمتهای بالای نفت در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۷۰میلادی میتواند ناشی از تبانی تولیدکنندگان آن باشد؟ وی با استفاده از جلسات و کنفرانسهایی که اوپک برگزار و در آنها تصمیمگیری کرده، آزمونهای خود را انجام داده است. نتایج نشان میدهد که اعلام عمومی تصمیمات اوپک در برخی دورهها ، روی قیمتهای نفت بیتاثیر بوده است؛ که نشان میدهد اوپک در آن دوران مانند یک کارتل سازگار و کارآ عمل نکرده است. همچنین نتایج برای دوره ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۰ نشان میدهد که فرضیه صفر (عدم اثرگذاری اوپک روی قیمتها) به نفع فرض مقابل (اثرگذاری اوپک روی قیمتها، کارتل بودن اوپک)، رد میشود؛ یعنی اوپک روی سطح قیمتها تاثیرگذار بوده است.
اسپیلیمبرگو (۲۰۰۱)در قالب رویکردی بر پایه مفاهیم پویا، به آزمون فرض وجود رفتار تبانی در میان اعضای اوپک بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۱ میپردازد. نتایج مطالعه وی نشان میدهد که به جز عربستان، فرضیه کارتل سهمیهبندی بازار برای سایر اعضا با اطمینان بالایی رد میشود. همچنین این آزمون شواهد ضعیفی درخصوص فقدان رفتار تبانی در میان اعضا ارائه میکند، زیرا فرضیه مقابل (توافق بر سر سهم بازاری)، تنها یکی از توافقات ممکن برای کارتل است. رامچرن (۲۰۰۲)در مقاله خود مدل رقابتی گریفین را دوباره با دادههای جدیدتر (از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۷) بررسی میکند، که هم دوره نفت گران دهه ۱۹۷۰ و هم دوره نفت ارزان ۱۹۹۰ - ۱۹۸۰ را شامل میشود. نتایج مطالعات وی نشان میدهد که فرضیههای رقابتی برای اوپک به شدت رد میشوند. همچنین برای بیشتر اعضای غیراوپک، برآوردها، فرضیه رفتار رقابتی را تایید میکنند. دابیگو (۲۰۰۷) درصدد بررسی رفتار تقلبی در بین اعضای اوپک است. وی نشان میدهد اگر قیمت نفت ثابت نباشد، تخلف از سهمیه وجود دارد. مطالعه هیندمن (۲۰۰۸) به نحوه تقسیم سهم تولید بین دو عضو از طریق چانهزنی در موقعیت اطلاعات نامتقارن میپردازد. طبق نتیجه این تحقیق، اگر دو کشور تفاوتهای زیادی با هم داشته باشند، توافق بین آنها به وضعیت تقاضا بستگی دارد. درصورتی که تقاضا بسیار باشد، احتمال توافق، بیشتر از حالت تقاضای اندک است. این مطالعه به اتفاقات بعد از توافق نپرداخته است.
مطالعه کافمن و همکاران (۲۰۰۸) نشان میدهد هدف اوپک تاثیرگذاری در قیمت از طریق تولید است. پس معیار سهمیه بندی، قیمت است. طبق یافتههای این تحقیق، تاثیر قیمت واقعی در تولید مثبت است و اعضای اوپک، غیر از عربستان، تولید اشتراکی دارند. مطالعه فرانز (۲۰۰۹)بر آن است که تعامل اعضای اوپک باهم متاثر از منافع سیاسی و اقتصادی است. وی نشان میدهد موقعی که قیمت نفت بالا است، برای دستیابی به منافع سیاسی در مقابل غرب، از طریق تعامل اعضا، میتوان از ابزار نفت بهره گرفت.
آلموگیرا و همکاران (۲۰۱۱)به آزمون کارتل بودن اوپک پرداختند. آنها با گسترش چارچوب مدل گرین و پورتر (۱۹۸۴, ۱۹۸۳) با استفاده از دادههای ۲۰۰۴ – ۱۹۷۴ به این نتیجه رسیدند که رقابت کورنو بهترین توصیف برای رفتار اوپک و حاشیه رقابتی برای کشورهای غیراوپک است. فاتو و ماهدیوا (۲۰۱۳) به بررسی تکامل مدلهای اوپک در رابطه آن با عناصر کلیدی بازار نفت پرداختند. نتیجهگیری آنها نشان داد که قدرت قیمتگذاری اوپک در طی زمان تغییر میکند. همچنین باتوجه به اینکه اوپک رفتار مختلفی متناسب با شرایط بازار دارد، بنابراین یک مدل واحد را نمیتوان برای رفتار اوپک مناسب دانست. آنها علت وجود طیف وسیعی از مدلها را ناشی از این موضوع میدانستند.
هاپمن (۲۰۱۳)تغییرات درونزا در قدرت بازرسی اوپک را براساس انحصار چندجانبه استاکلبرگ بهصورت دو مرحلهای در بازار نفت بررسی کردند. رفتاری غیرهمکارانه بین بنگاههای مسلط و حاشیهای طی دوره ۲۰۱۱ – ۲۰۰۳ مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. گولومبک و همکاران (۲۰۱۴) به بررسی قدرت بازار اوپک با استفاده از بنگاه مسلط برای بازار نفت طی دوره ۲۰۰۹ – ۱۹۸۶ پرداختند. نتایج مطالعه آنها نشان داد که طی دوره مورد بررسی، اوپک از قدرت بازاری برخوردار بوده است. چانگ و همکاران (۲۰۱۴) با استفاده از تئوری بازیها به بررسی عرضه نفت بین دو گروه کشورهای اوپک و غیراوپک پرداختند. براساس نتایج مطالعه آنها، محدود کردن عرضه نفت و حفظ قیمت، بهترین استراتژی برای کشورهای اوپک در سناریوی قیمت پایین است. و در مقابل در حالت افزایش قیمت، بهترین استراتژی، افزایش عرضه نفت است؛ اما برای کشورهای غیراوپک مهم نیست قیمت در چه وضعیتی باشد، استراتژی غالب آنها افزایش عرضه نفت است. در سناریوی قیمت بالا، اوپک تمایل دارد سهم کشورهای غیراوپک را در بازار عرضه نفت به نفع خود کاهش دهد.
هوچمن و زیبلبرمن (۲۰۱۵) در مقالهای با عنوان اقتصاد سیاسی اوپک به ارائه یک مدل مفهومی جهت رفتار قیمتگذاری اوپک پرداختند. آنها با بهکارگیری شکاف بین قیمت سوخت داخلی در کشورهای اوپک و سایر نقاط جهان به بررسی موضوع پرداختند. در این راستا، آنها از دو ابزار سهمیه تولید و یارانههای مصرف سوخت داخلی استفاده کردند. مدل کارتلی نشان داد، با معرفی جایگزینهای تولید نفت، صادرات کشورهای اوپک، کاهش و مصرف سوخت داخلی در این کشورها، افزایش یافته است. ابریشمی و گلستانی (۱۳۸۳) رفتار دو سازمان اوپک و OECD را بهعنوان بازیگران اصلی و تاثیرگذار در بازار جهانی نفت در قالب یک بازی تکرارشونده متناهی انحصار دوجانبه با استناد به راهحل نقطه شلینگ، مورد بررسی قرار دادند. نتایج مطالعه آنها نشان داد که در این بازی، در نتیجه بهکارگیری استراتژیهای سازگار و بلندمدت از جانب هر دو بازیگر، اوپک بهعنوان یک چانه زن ضعیف حضور یافته و در مقایسه با دولتهای عضو OECD سهم کمتری از منافع را به خود اختصاص داده است. آزمون نظریه ارائه شده در این مقاله، عمدتا از طریق تحلیل سریهای زمانی و بررسی روابط بلندمدت بین متغیرها صورت گرفته و نتایج بهدست آمده تا حد زیادی تئوری را تایید میکند.
ارسال نظر