انقلابیون جنوب
تصرف بوشهر و تمام دوائر دولتی آن از این نظر بسیار حائز اهمیت بود که در صورت ادامه آن و تجزیه بوشهر از آن روی که نیروهای مسلح و ضعیف دولت وقت توانایی مقابله با سلحشوران انقلابی را نداشتند، اقتصاد سایر قسمتهای دیگر کشور را نیز دچار رکود و فلج میکرد و این چیزی بود که سرانجام آن جز کنارهگیری شاه مستبد چیز دیگری نمیتوانست باشد. در همین جریان بود که سیاست سیاه چهره کریه خود را آشکار ساخت و مرتضی اهرمی را برانگیخت تا با لجاجت خود پیروزی درخشان «مجاهدین جنوب» را خدشهدار کند چون مهمترین دوائر دولتی آن روز اداره گمرک بود درآمد آن را دیپلماسی محیل انگلیس در قبال قروض خارجی مطمئنترین وثیقه تشخیص داده بود. برای اینکه درآمد آن کاملا محفوظ و از هرگونه دستبرد مصون بماند مرتضی اهرمی را که گمان خطایی درباره او نمیرفت بهعنوان «ناظر» و «امین وصول» درآمدها، مامور حفظ وصولی «گمرک» کردند؛ ولی سید با «انجمن» و «مجاهدین» طریق خصومت در پیش گرفت. این رفتار باعث شد که فرصت به عوامل استبداد و عاملان بیگانه داده شود تا علیه آزادیخواهان دست به توطئه زنند و موضوع اختلاس وجوه «گمرک» با «بوقوکرنا» بهانه تبلیغ قرار گیرد.
در همین هنگام مرحوم دریابیگی نیز به بوشهر آمد و ماموریت یافته بود آزادیخواهان جنوب را تنبیه و سرجای خود بنشاند؛ ولی او که مردی زیرک و وقتشناس بود به خوبی میدانست درافتادن با «انجمن اتحاد اسلامی» و آزادیخواهان غیور جنوب کاری بس صعب و دشوار، بلکه امری پرخطر است. از اینرو زهرچشم خود را متوجه سید اهرمی که خشم و غضب زعماء «انجمن» و مجاهدان انقلاب در حق خود برانگیخته بود، کرد. با این کار چنین وانمود کرد که هم اوامر مرکز را اطاعت میکند و هم از خطری که از ناحیه «انقلابیون» در صورت درگیر شدن با «زعماء انجمن» ممکن است دامنگیر او شود، اجتناب میورزد.
دریابیگی هوشیارانه سید اهرمی را در فشار گذاشت. سید هم به خیال رسیدن کمک در خانه خود متحصن و حصاری شد و به وسیله نامه از دلواریها و دشتستانیها کمک خواست. دریابیگی ناچار دستور داد خانه او را به توپ بسته و او را از تحصن خارج و دستگیر سازند. پس از ویرانی خانه از صدمت توپ، مردم که اتلاف وجوه گمرک را مغایر حیثیت انقلابی خود میدانستند سید را در میان گرفته و شخصی به نام «سید غریب» با دارودستهاش او را در کوچه و بازار گردانیدند. هنگامی که ماموران «انجمن» برای نجات او آمدند و از دست مردم عصبانی که عده اوباش و اراذل هم قاطی آنها شده بودند نجاتش دادند، به جای اینکه اوامر زعماء را اطاعت و خود را در اختیار انجمن قرار دهد از دست نجاتدهندگان فرار کرد و به زیر بیرق کنسولگری انگلیس گریخت و آنجا «بست» نشست.
ارسال نظر