نگاه ملکمخان به پیشرفت
میرزا ملکمخان در «کتابچه غیبی» یا «دفتر تنظیمات» که قدیمیترین نوشته مدون اوست، درباره اخذ اصول نظم غربی چنین آورده است: «راه ترقی و اصول نظم را فرنگیها در این دو سه هزار سال مثل اصول تلغرافیا (تلگراف) پیدا کردهاند و بر روی یک قانون معین ترتیب دادهاند. همانطوری که تلغرافیا را میتوان از فرنگ آورد و بدون زحمت در طهران نصب کرد، به همان طور نیز میتوان اصول نظم ایشان را اخذ کرد و بدون معطلی در ایران برقرار ساخت و لیکن چنانکه مکرر عرض کردم و باز هم تکرار خواهم کرد، هرگاه بخواهید اصول نظم را شما خودتان اختراع کنید، مثل این خواهد بود که بخواهید علم تلغرافیا را از پیش خود پیدا کنید.» منظور او از اصول نظم، اصول نظم حکومت و دولت است. در رساله «دستگاه دیوان» مینویسد: «انوار فرنگ مثل سیل له ممالک اطراف هجوم دارند. هرقدر که ممر این سیل را زیادتر باز کنیم از فیض ترقی یوروپ بیشتر بهره خواهیم برد. در ایران ممر سیل فرنگ وزارت خارجه است... حال که بقای ایران موقوف به اخذ ترقیات فرنگستان شده، باید بهقدر قوه، وزارتخارجه را وسعت داد.... چنانکه وزارت خارجه اسباب اخذ ترقیات خارجه است، وزارت عدلیه نیز باید اسباب استقرار تنظیمات خارجه باشد.»
شیوه استدلال او در اخذ اصول نظم غربی، بر این اساس نهاده شده است که هجوم مدنیت غربی و «جوش قدرت فرنگستان بقای دول بربر (غیرمتمدن) را محال ساخته است. بعد از این دول روی زمین باید مثل دول فرنگستان منظم باشند یا باید منکوب و مغلوب قدرت ایشان بشوند.» این را سرنوشت محتوم مناطق و کشورهایی چون الجزایر، مصر، چین، ژاپن، کابل، خیوه، محمره، ینگیدنیا و هندوستان میداند. میگوید این همه سرزمینها و منطقهها «محل استیلای این سیل بودهاند» پس «فریاد من از این است که... بدون نظم دستگاه دیوان (دولت و حکومت» هر تعبیری بکنید و هر قدری که بکوشید، یقین بدانید که استیلای خارجه» نه از شما و نه از ایران آثاری باقی نخواهد گذاشت. در حقیقت برای حفظ مملکت و استقلال آن، چاره را در اخذ اصول حکومت و دولت غرب میداند. در رساله «دفتر قانون» در ضرورت اخذ آداب حکمرانی غربی و عدم تصرف در آن، سخن روشنتری دارد و میگوید: «به همان دلیلی که تفنگ را ما اختراع نکردیم» یا ما «کالسکه آتشی(اتومبیل)» نساختهایم، «به همان دلیل نیز دستگاه اجرا نداریم.» در همان رساله از عقلای دولت ایران تعجب دارد که «از فرنگستان اسباب ریسمان ریسی میآورند و هیچ نمیپرسند که اسباب اجرای فرهنگ چطور است.»
میگوید: «واقعا چقدر جای حیرت است که در آداب ریسمان ریسی و شماعی (شمعسازی) و بلورسازی، حتی در مراسم راه رفتن سرباز، خود را محتاج علم فرنگی بدانیم و در آداب حکمرانی خود را از کل عالم مستقل بشماریم.» کمی بعد به این نتیجه میرسد که «ما در مسائل حکمرانی نمیتوانیم و نباید از پیش خود اختراعی کنیم یا باید عمل و تجربه فرنگستان را سرمشق خود قرار بدهیم یا باید از دایره بربریت خود قدمی بیرون نگذاریم.» و سرانجام جان کلام را اینگونه ادا میکند: «من خود اختراعی نخواهم کرد. کاش اولیای ما نیز در اختراعات دولتی یک قدری به عقل خود کمتر اعتماد میکردند و آن اصولی را که فرنگیها با این همه علم و تجربه یافتهاند، کمتر تغییر میدادند؛ طرحهای دولتی را باید به کلی قبول کرد یا باید به کلی رد نمود. این نوع طرحها را مثل چرخهای ساعت ترتیب دادهاند، هرگاه نصف چرخهای ساعت را رد کنیم، نصف دیگر بیمصرف و مثل آن بازیچهها خواهد بود که ما از فرنگیها اخذ کردهایم.» منظور او از همه این بحثها و بهطور روشنتر منظور او از نظم دولت، اصول نظم تمدن و آداب حکمرانی غرب، تفکیک و جدایی دو قوه یا «اختیار» قانونگذاری و اجرای قانون از یکدیگر است و این همان چیزی است که در نوشتههای خود، در مجموع از آن به تمدن فرنگی یاد کرده است.
ارسال نظر