گفتهها
«قربانت گردم... بنده هیچ وقت در خط سیاست نبودهام چه بنده نه از وکلای ایرانم که به دعوت حضرات به اینجا آمدهاند، نه از رجال سیاسی به اصطلاح «مهاجرین» که در این وقایع اخیره (جنگ جهانی) التجا به برلین آوردهاند. به هیچ وقت اصلا و ابدا، نه سابقا و نه فعلا بنده در خط سیاست نبودهام و نیستم. در پاریس مشغول کارهایی بودهام که میدانی و در اینجا هم مشغول همان کارها هستم و هر روز صبح میروم به کتابخانه دولتی و بعد از ظهر ساعت سه برمیگردم به منزل و با هیچکس هم تقریبا معاشرتی ندارم.»
«قربانت شوم... اما درخصوص ماندن پاریس یا رفتن به ایران اگر بنده را مخیر کنند بین رفتن به ایران، الان یا ماندن مدت قلیلی برای اتمام جلد سوم جهانگشای البته میل قلبی بنده به اتمام این جلد ناقصمانده جهانگشاست چه حیفم میآید که زحمت هفت هشت ساله من بهواسطه اخلال یک مدت قلیل دیگر هدر برود ولی با وجود این چندان تقیدی به این مساله ندارم به این معنی که اگر اسباب رفتن ایران فراهم شد، این کار را اصلا مانع رفتن به ایران قرار نمیدهم.»
«از اینکه سرکار به سمت نمایندگی در مجمع ملل معین شدهاید، بسیار خوشحال شدم، چه در حقیقت که میتواند بهتر از سرکار دفاع از حقوق ایران نماید؟ و چه خوب شد که باز یکی از این شارلاتانهای تازه به دوران رسیده که با کمال گرمی سنگ وطن را به سینه میزنند و در حقیقت دورترین چیزی از مخیله ایشان همان وطن است و نمونهای از این هیولاهای عجیب (معجون غریبالترکیب مخلوط از صفات متضاد) را که گویا فقط از محصولات دوره مشروطه باشند، به این سمت معین نشدند. الحمدلله صد الحمدلله. ولی از نقطهنظر نفع شخصی از این خبر قدری به قول عوام «دلم تو ریخت» چه میترسم که سرکار قبل از آنکه بنده شرفیابی حاصل کنم، فجاه (ناگهان) تشریف ببرید و بهواسطه بعد مسافت روابط مخابرات بین ما منقطع گردد و بنده بلاتکلیف و پریشان اوضاع بمانم.»
ارسال نظر