رشادت و قساوت تاج منسوب به آقامحمدخان قاجار

آقامحمد‌خان که مصمم به سرکوب مدعیان سلطنت بود و عزمی جزم در نیل به اهدافش داشت با رشادت و قساوت و سماجت که لازمه پادشاهی آن زمان در جهان بود، توانست با همان شیوه کهن و سنتی نیروهایی از قاجاریان و افراد مسلح عشایر کرد و قبیله‌های پراکنده عرب که از سرنوشت خود ناراضی بودند، ارتشی مقتدر و فرمانبر فراهم سازد. او با همان قوا به سرکوب مدعیان داخلی و تنبیه حاکمانی که اطاعت مرکز را برنمی‌تافتند، دست زد و حکومت ایران را یکپارچه ساخت. دشمنانش در توصیف اراده پولادین او می‌گفتند؛ «اخته خان، گوید و کند.» کاترین امپراتریس روسیه در پاسخ به اعزام نیروی کمکی به ایالتی مرزی از آقامحمد خان ترسید و از اعزام نیرو خودداری کرد.

با مرگ آقامحمد خان شالوده اصلی ارتش که قائم به شخص و متکی بر وجود شخصیتی چون او بود، از هم پاشید. فتحعلی شاه به سلطنت رسید. گو اینکه صداهای اولیه علیه پادشاهی‌اش را خاموش گردانید، ولی او یک مو از جربزه عم خود بر تن نداشت و هرگز شایسته مقام سلطنت نبود. قشون او در مواجهه با هجوم قوای روس تفاوت‌های دو حکومت و دو سپاه و البته دو اقتصاد متفاوت را آشکار ساخت. فقدان ارتشی توانا، سازمان‌یافته، ملی و مدرن و البته وجود سیاست ضعیف شاه و دربار زبون و فاسد باعث شد، ایران دو پاره شود و خسارات جبران‌ناپذیری را تحمل کند. ضعف توان نظامی و ترکیب نامتجانس سپاه که از قومیت‌ها و گروه‌های مختلفی تشکیل می‌شد، علت اصلی این شکست بود. سپاه نامنظمی که به شکل چریک پارتیزانی بود.  درحالی‌که ‌روسیه ارتشی منظم و قدرتمند با سلاح مدرن داشت و از دانش نوین نظامی و سازماندهی فوق‌العاده برخوردار بود. ارتش روسیه با ۷۰۰ هزار نفر بزرگ‌ترین نیروی اروپا را در اختیار داشت. (جمعیت روسیه با ۷۰ میلیون نفر حدود هفت برابر جمعیت ایران بود.)

سعید نفیسی می‌گوید: «قشون ایران تفنگ‌های دراز و سرپری داشتند که چندان در برابر گلوله مقاومت نداشت و گاهی می‌ترکید.» و پی‌یر آمده ژوبر فرانسوی وضعیت قشون ایران را پیش از انجام اصلاحات عباس‌میرزا نایب‌السلطنه اسفناک خوانده است. زنبورک اسلحه مرسوم قوای ایران که قبل از دوره قاجار و به‌خصوص از دوره صفویان از آن استفاده می‌شد، اغلب به سبب ریخته‌گری نامرغوب هنگام شلیک می‌ترکید و نه دشمن، بلکه سرباز خودی و شتر را می‌کشت. سعید نفیسی می‌نویسد: «عباس میرزا در نخستین رویارویی با پاسکوویچ به‌رغم برتری نفرات و تجهیزات شکست خورد.» زیرا در زمینه آرایش سپاه و تاکتیک‌های جنگی نوین چیزی برای عرضه نداشت. گاسپار دروویل که در این جنگ همراه عباس میرزا بود به لجاجت بی‌مورد، عدم رعایت مسائل حفاظتی و عدم حزم و احتیاط و برنامه‌ریزی عباس میرزا اشاره می‌کند که اغلب باعث شکست‌های فاحشی برای سپاه ایران می‌شد. ایران فاقد سازمان منظم و منسجم نظامی بود. جنگجویان فقط هنگام جنگ و بروز خطر جمع‌آوری و متمرکز می‌شدند. از نظر دانش نظامی و تاکتیک‌های جنگی نیز ارتش ایران کاملا ‌بی‌بهره بود و هیچ اطلاعی از فنون مهندسی نداشت.

گوبینو می‌نویسد: «در ایران اداره کارپردازی و ذخیره قشون وجود ندارد و سربازانی که به صحرا می‌روند، نه کفش و نه لباس و نه آذوقه دارند و به همین جهت مجبور می‌شوند که علف صحرا بخورند.» ارنست اورسل نوشته است: «سربازان هر چه را که سر راه می‌یافتند، چپاول می‌کردند، به همین دلیل تمام آبادی‌های مسیر رو به تباهی می‌رفت، به چنان وضع فلاکت‌باری می‌افتند که کلیه افراد یک هنگ مجبور می‌شوند با خوردن علف سد جوع کنند.» ژوبر می‌نویسد: «درایران نه سربازخانه‌ای است و نه خسته‌خانه (بیمارستان) نظامی، ‌نه مخزنی برای آذوقه‌گیری ارتش». سرهنگ دروویل می‌نویسد: «ضعف دیگر ارتش ایران ساختار اطلاعاتی آن بود. درجنگ با روس‌ها تقریبا همه نقشه‌های جنگی ایرانیان شاید زودتر از سربازان ایرانی به گوش روس‌ها می‌رسید. وقتی عباس میرزا نقشه جنگی خود را برای فرماندهان تشریح می‌کرد، سربازی ارمنی اهل ایروان که در آن نزدیکی بود، آن را شنیده شب هنگام بر اسبی سوار شد و این خبر را برای پاسکوویچ برد و در عواقب این امر می‌گوید: عباس میرزا غافل از همه جا دست به عملیات زد که ناگهان مورد هجوم شدید واقع و دشمن خود را به درون قلعه رساند و نیروهای نایب‌السلطنه را زیر آتش گرفته از ارس گذشته و به شمال خوی وارد شدند.»

عبدالحسین نوائی می‌نویسد: انگلیس و فرانسه به ایرانیان گوشزد کردند که بدون اصلاحات نظامی قادر به مقابله با روس نخواهند بود. ناپلئون به فتحعلی شاه نوشت: «...وقتی رعایای تو توانستند اسلحه بسازند، وقتی سربازان تو آموزش دیدند...آن وقت تو یک امپراتور غیرقابل تعرض و صاحب رعایای شکست‌ناپذیر خواهی شد.» فرانسه با امضای قرارداد فین کن اشتاین به بازسازی قشون ایران متعهد شد. هنگامی که ژنرال گاردان فرانسوی و هیات همراه (سال ورود ۱۲۲۲ق.) به ایران آمدند، ابتدا ساماندهی و آموزش پیاده‌نظام و توپخانه را بر عهده گرفتند. البته تعلیمات انجام شد. اسلحه و تجهیزاتی نو فراهم و توپ‌هایی ریخته شد، اما نتوانست به‌کار آید و دیر بود. در برابر اصلاحات نظامی که از سوی هیات گاردان شروع شد موانع و مشکلات متعددی وجود داشت.

عباس‌میرزا همواره می‌کوشید از دانش و تجربیات کسانی‌که به هر دلیل و عنوانی به ایران می‌آمدند، حداکثر استفاده را به عمل آورد. در این میان قائم‌مقام پدر و پسر نیز پشتیبان و یاور ولیعهد بودند. با این اصلاحات تا حدودی بخشی از سپاه ایران تحول یافت. فریدون آدمیت نوشته است: عباس میرزا شایستگی‌هایی داشت، اگر حمایت می‌شد، شاید سرنوشت جنگ چنین خفت‌بار تمام نمی‌شد. در سال ۳۷-۱۲۳۶ق./  ۱۸۲۲م. لشکر سه، چهار هزار نفری عباس میرزا، سپاه سی، چهل هزار نفری عثمانی را تار و مار ساخت. در مآثر سلطانیه آمده: «جوانان تنومند دلیر باغیرتِ قاعده‌دان توپچی گرفتند و بنای مشق‌کردن نهادند و کوره توپ‌‌ریزی و چرخ سوراخ کردن توپ‌، به وضع فرنگ ساخته گردید و از اول تا به اکنون، قریب صد قبضه توپ صخره‌‌کوب جهان‌آشوب، از کوره بیرون آمده و به سعی استادان ایران صورت اتمام یافته است.» دشمنی انگلیس با فرانسه و پیمان روس و فرانسه بعد از عهدنامه ایران و فرانسه باعث کاهش تمایل ناپلئون به ادامه ارتباط با ایران شد که کارشکنی انگلیس و اقدامات درباریان فاسد و مرتبط با انگلیس را هم در این حادثه نباید نادیده گرفت. عاقبت هیات فرانسوی(گاردان) در ۲۷ ذی‌الحجه ۱۲۲۳، ایران را ترک کرد و ارتش ایران که بر اساس تعلیمات فرانسویان شکل گرفته بود، بعد از خروج آنها از ایران عملا بی‌سرپرست ماند و حاصل جنگ ایران و روس شکست ایران بود.

اقتصاد جنگ

اصلی‌ترین عامل انسجام و بقای یک ارتش پس از تشکیل آن، تدارکات و تامین حقوق و مواجب سربازان است که نیازمند اقتصاد دولتی قوی است. برای تمرکز و تعلیم سربازان بودجه و اعتبار کافی در دسترس دولت فتحعلی شاه نبود و معمولا هزینه نگهداری این دستجات نظامی از طریق مصادره‌ها تامین می‌شد. در مورد آذوقه سربازان اعم از خوراک و پوشاک و همچنین امکانات پزشکی و استراحت و ... نیز هیچ اقدام قابل‌توجهی صورت نمی‌گرفت و هیچ‌گونه وسایلی برای بهبود وضع و استراحت افراد نظامی موجود نبود. آرتور دو گوبینو می‌نویسد: «سربازانی که به صحرا می‌روند نه کفش و نه لباس و نه آذوقه دارند... مجبور می‌شوند علف صحرا بخورند.» در آن زمان انگلیس متعهد شد، برای جلب دوستی سالانه ۲۰۰ هزار تومان کمک مالی به ایران کرده و در جنگ ایران را یاری کند، ولی ایران هرگز چنین مبلغی دریافت نکرد و در مورد گرجستان هم انگلیس کمترین یاری را به ایران نکرد.

از نظر اقتصادی وضعیت روسیه با ایران غیرقابل مقایسه بود. روسیه در زمان نیکلای اول دارای ۱۰ هزار کارخانه بود که ۵۰۰هزار کارگر در آنها کار می‌کردند و دولت روسیه عایدات هنگفتی از این کارخانه‌ها داشت. با این اوصاف می‌توان رویارویی ایران و روس را در این برهه از تاریخ نبردی نابرابر دانست. پی‌یر آمده ژوبر ترکیب ارتش ایران را در دوره فتحعلی شاه چنین توصیف می‌کند: از این میان تعداد سواره نظام (غلامان شاهی) در حدود ۴هزار نفر بودند. تعداد افراد ایلات ۸۰هزار نفر و شمار افراد چریک‌هایی که در دفتر نامشان ثبت شده بود ۱۵۰هزار نفر و دسته‌هایی که به سبک اروپایی آموزش داده می‌شوند ۲۰هزار نفر که مجموعا ۲۵۴هزار نفر هستند.

سربازگیری

 نحوه سربازگیری در دوره قاجار کاملا تبعیض‌آمیز بود و فقط با میل و اراده حاکم محل خانواده‌ها مجبور بودند یک یا بیشتر از افراد خانواده خود را به نام سرباز تحویل بدهند. ‌حکام، روسا، ‌روحانیون، ‌تجار، ‌کسبه و منسوبان آنان به سربازی نمی‌رفتند. در نتیجه فرزندان روستاییان که از فقیرترین اقشار ایران بودند، سربازان کشور را تشکیل می‌دادند. عباس میرزا شاهزاده رشید و باهوشی بود. این امر با همکاری وزیر دانشمندش میرزا عیسی قائم‌مقام (اول) تشدید و شکوفا شده بود. این دو به‌زودی در برخوردهای اولیه دو سپاه، بخش اعظمی از دلایل نابرابری‌ها را فهمیدند. بنابراین ابتدا به تهیه سخت‌افزار یعنی اسلحه مدرن پرداختند و در گام بعد علت را در نداشتن نرم‌افزار یعنی دانش و فنون جنگ و تعلیمات روز اروپایی تشخیص دادند و در هر دو زمینه با کمی تاخیر با امید مقدمات را فراهم ساختند، ولی عدم همکاری دربار و شاه و البته ضعف کلی سپاه ایران در برابر دشمن به شکست نهایی ایران منتهی شد.

گواینکه عباس میرزا در بعضی از جبهه‌ها پیروز می‌شد. مرگ قائم‌مقام هم ضربه‌ای برای عباس میرزا بود و بعد از مرگ زودهنگام خودش بعد از این عهدنامه کذایی همه چیز به نفع روس تمام شد. تا قبل از این عهدنامه سرنوشت قشون ایران به دست ایرانیان بود، اما پس از آن با تضمینی که امپراتور روس از تداوم پادشاهی در خاندان عباس میرزا در این عهدنامه تعهد کرده بود، دولت ایران نیمه مستعمره روس شد و دیگر هرگز پادشاهان قجری نتوانستند قشون مستقل و مورد علاقه و نیاز کشور را فراهم آورند.