سیاست ترومن
استالین در جریان یک فعالیت انتخاباتی در ۹ فوریه اعلام کرد: اصول مارکسیسم، لنینیسم همچنان معتبرند: زیرا رشد ناموزون کشورهای سرمایهداری میتواند به آشوبهای خشونتبار و نتیجتا دنیای سرمایهداری به دو اردوی متخاصم و جنگ بین آنها منجر شود. این سخنان تاثیر عمیقی بر واشنگتن گذاشت. وینستون چرچیل در ۵ مارس در ارائه نظریات خود، قدرت آمریکا را ستود و از مردم خواست، از اینکه «اراده خداوند بر آن قرار گرفته که ایالاتمتحده و نه یک دولت کمونیست یا فاشیست به بمب اتم دست پیدا کند، سپاسگزار باشند و همچنین برای اولین بار به پرده آهنین اشاره کرد که از ساحل دریای بالتیک تا ساحل آدریاتیک در سراسر قاره کشیده شده است. او تاکید کرد که شورویها خواهان جنگ نیستند، چیزی که آنها میخواهند ثمرههای جنگ و توسعه نامحدود آموزه و قدرتشان است.»
شورویها این سخنرانی را بهعنوان چالش مستقیم علیه قدرتشان در اروپای شرقی تلقی کردند. ایالاتمتحده آمریکا تنها کشوری بود که بعد از پایان جنگ از زمان ورودش به جنگ غنیتر بود. بعد از جنگ، آمریکاییها نسبت به روابط شوروی با ایالاتمتحده خوشبین بودند، بنابراین بازسازی اقتصادی کشورهای خسارتدیده که خود برای اقتصاد ایالاتمتحده نیز ضروری بود، در صدر سیاستهای این کشور قرار داشت. اما بعد از نفوذ شورویها در اروپای شرقی، عدم تخلیه ایران و قصد نفوذ در اروپای غربی، توافق بین دو ابر قدرت را غیر ممکن ساخت. ایالاتمتحده در مقابل تهدید شوروی و کمونیسم تنها راهی که داشت این بود که در راس کشورهای لیبرال موسوم به «جهان آزاد» قرار گیرد و از آن پس اشغالهای فکری، سیاسی درخصوص این جهان آزاد بر انگیزههای اقتصادی مقدم شمرده شود. در پایان سال ۱۹۴۶، اغلب بحثها بر سر مطلوبترین شیوه مقابله آمریکا با تهدید شوروی، حول سه امکان دور میزد، این سه امکان عبارت بودند از: بازسازی منابع نظامی خود آمریکا، فرستادن کمک به کشورهای تحت تهدید کمونیسم و در اختیار گذاشتن کمکهای اقتصادی و تکنیکی به آنها.
ارسال نظر