تاریخ از حاشیه
من با الهام از کار تامپسون در تاریخنگاری از پایین، یک دوگانه دیگری را نیز در تاریخ نام میبرم و آن تاریخ از مرکز و تاریخ از حاشیه است. کل تاریخنگاری ما عمدتا تاریخ از مرکز است. روایات تاریخ ما توسط راوی به ما رسیده که در پایتخت و در مرکز حکومت حضور داشته است. اما تاریخ دیگری هم وجود دارد و آن تاریخی است که حاشیهها ساختند و الزاما طبقات فرودست منظور نیست. قدرتهای محلی، خاندانها، ایلها و آلهایی که در حاشیه ایران بودند نیز تاریخ ایران را رقم زدند ولی در تاریخنگاری ایران کمتر دیده شدهاند. این تاریخنگاری حاشیهای به این مفهوم در غرب وجود ندارد. غرب در دوره فئودالی چون دولت متمرکز نداشت، تاریخنگاری منطقهای داشت. به جز تاریخنگاری مسیحی که در مورد جهان مسیحیت به مرکزیت پاپ بود. به این ترتیب در دو سه قرن اخیر تاریخنگاری حاشیهای در غرب مفهومی ندارد اما در تاریخ ما جای آن خالی است. بنابراین لازم است یک بار از پایین و یک بار از حاشیه به تاریخ خود بنگریم.
مطالعه شدن طبقه کارگر در انگلستان برای ما یک معنای دیگر هم دارد... ما بسیار تا رسیدن به شرایط کتاب تامپسون که ۶۰ سال پیش نگاشته است، فاصله داریم. اگر بخواهیم نگاهی تامپسونی به این امر داشته باشیم باید گفت عوامل روبنایی و شکافهای عمودی که در تاریخ ایران وجود داشته مانع از هویتیابی مداوم و مستحکم طبقاتی در تاریخ ما شده است... شکافهای عمودی شامل شکاف قومی و مذهبی اگر مسلط و هژمونیک باشند، موجب تضعیف یا مانع از شکلگیری شکافهای افقی نظیر شکاف طبقاتی میشود و اجازه شکلگیری خودآگاهی طبقاتی و ساخته شدن طبقه را نمیدهد.
ارسال نظر