بررسی عوامل قحطی بزرگ در پژوهش دکتر الهام ملکزاده
جنگ خانمانسوز و کمبود غله
دنیای اقتصاد: چهاردهمین کرسی ترویجی با رویکرد «عرضه و نقد ایده علمی» با همکاری دبیرخانه هیات حمایت از کرسیهای نظریهپردازی نقد و مناظره روز ۱۲ تیرماه در محل پژوهشگاه علوم انسانی برگزار شد. طی این نشست دکتر الهام ملکزاده عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی، طرح پژوهشی خود را با عنوان «تاثیر عوامل داخلی و خارجی در قحطی بزرگ ایران طی جنگ جهانی اول (براساس اسناد منتشر نشده آرشیوی با تاکید بر انگلستان و روسیه)» ارائه کرد و سپس در معرض نقدونظر داوران قرار داد. دکتر کاظم میقانی و دکتر علی ططری ناقدان این نشست بودند که پس از ارائه دکتر ملکزاده به بیان دیدگاههای خود در باب پژوهش و وقایع مربوط به قحطی بزرگ پرداختند.
دنیای اقتصاد: چهاردهمین کرسی ترویجی با رویکرد «عرضه و نقد ایده علمی» با همکاری دبیرخانه هیات حمایت از کرسیهای نظریهپردازی نقد و مناظره روز ۱۲ تیرماه در محل پژوهشگاه علوم انسانی برگزار شد. طی این نشست دکتر الهام ملکزاده عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی، طرح پژوهشی خود را با عنوان «تاثیر عوامل داخلی و خارجی در قحطی بزرگ ایران طی جنگ جهانی اول (براساس اسناد منتشر نشده آرشیوی با تاکید بر انگلستان و روسیه)» ارائه کرد و سپس در معرض نقدونظر داوران قرار داد. دکتر کاظم میقانی و دکتر علی ططری ناقدان این نشست بودند که پس از ارائه دکتر ملکزاده به بیان دیدگاههای خود در باب پژوهش و وقایع مربوط به قحطی بزرگ پرداختند.
دکتر ملکزاده با بیان اینکه آنچه در ابتدا بهعنوان پیشفرض در این پژوهش در نظر داشت به اثبات نرسید، گفت: «بنابر آنچه من پیش از این در باب قحطی بزرگ مطالعه کرده بودم، نقش دولت انگلستان در این رابطه محوری بوده و در حقیقت این دولت عامل اصلی ایجاد قحطی در ایران بوده است؛ اما یافتههای پژوهش در نهایت با پیشفرض من متفاوت بود.» ملکزاده در ادامه به بیان نتایج تحقیق خود پرداخت. «ایران با توجه به موقعیت جغرافیایی خود، وضعیت ژئوپلیتیک منحصربهفردی دارد و این وضع ایران را به کشوری بینالمللی و غیرمنزوی مبدل کرده است و باعث شده که همواره در معادلات جهانی نقش برجستهای داشته باشد. بهطور کلی موقعیت ژئوپلیتیک ایران با انزواگرایی سازگار نیست و از این رو به بستر مناسب برای بروز تنشهای سیاسی و نظامی مبدل شده و امنیت ملی آن به مخاطره افتاده است.
ازسوی دیگر کشور ایران به دلیل قرار گرفتن در کمربند خشک واقع در ۲۵ تا ۴۰ درجه عرض شمالی جزو مناطق خشک و کمباران جهان بهشمار میرود که مقدار بارش آن تقریبا یکسوم بارش جهانی است. با بروز جنگ جهانی اول این دو ویژگی یعنی موقعیت ژئوپلیتیک و خشکی و کمبارانی دست به دست هم دادند و افزون بر حمله نظامی قوای روسیه و انگلیس و عثمانی به ایران و تصرف آن سراسر کشور نیز دچار خشکی و قحطی شد و در پی آن قحط و غلای بزرگ ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ پدیدار شد. پیش از شروع جنگ جهانی اول و کشیده شدن دامنه آن به ایران بخشهایی از کشور به علل طبیعی و داخلی دچار کمبود و گرانی غله شده بودند و نشانههای آن از اوایل سال ۱۲۹۱ آشکار و روز به روز بر شدت آن افزوده میشد. این قحطی و کمبود غله و دیگر مواد خوراکی مورد نیاز تا سال ۱۲۹۶ شمسی ادامه یافت و اغلب مردم در دوران جنگ جهانی اول با خشکی و قحطی و کمبود و گرسنگی دست به گریبان بودند. در کنار این سختی و تنگنای طبیعی و داخلی، از بهمن سال ۱۲۹۳ (ژانویه ۱۹۱۵) که قوای روسیه وارد ایران شدند تا پایان جنگ و بیرون رفتن قشون عثمانی از خاک ایران و تخلیه کامل کشور از نیروهای انگلیسی در تابستان ۱۲۹۷، مردم ایران بهطور ناخواسته به منازعه خونین متفقین و متحدین کشیده شده و به ورطه آسیبها و محرومیتهای فراوانی افتادند.
جنگ موجب ویرانی مناطق زیادی از کشور شد و اثر نامطلوبی بر اقتصاد ایران گذاشت. با این همه شدت سختیهای برآمده از جنگ در زمستان ۱۲۹۷ رخ نمود و با بروز قحطی و بیماری مشکلات افزایش یافت و تعداد زیادی از ایرانیان جان باختند. درباره این سختیها و اوضاع اجتماعی ایران به ویژه قحطیهای پدید آمده در دوران جنگ و شیوع بیماریها پژوهشی مستقل انجام نشده و آنچه به ویژه درباره تلف شدن عده زیادی از ایرانیان نوشته شده اغلب افواهی هستند و کمتر بر مشاهده مستقیم و دقیق تکیه داشتند. با وجود این در لابهلای همین آثار مطالبی دقیق در مورد پژوهش حاضر آمده که البته تعداد آنها بسیار کم و انگشتشمار است. در این میان کتاب قحطی بزرگ تالیف محمدقلی مجد با ترجمه محمد کریمی نخستین تکنگاری و اثر مستقل درباره قحطی سالهای ۱۲۹۸-۱۲۹۶ (۱۹۱۹-۱۹۱۷م) است که نویسنده از آن بهعنوان «هولوکاست واقعی» نام برده است. محمدقلی مجد کتاب خود را با تکیه بر اسناد و گزارشهای موجود در آرشیو وزارت امور خارجه و اخبار و گزارشهای منتشرشده در روزنامههای آن ایام بهویژه روزنامه رعد و ایران تالیف کرده و از خاطرات افسران فرماندهان انگلیسی نیز استفاده کرده است.
هدف اصلی وی از تالیف این کتاب نشان دادن رفتار ارتش انگلیس در ایران بهعنوان مسبب قحطی بزرگ بود. او تاکید میکند این قحطی هنگامی رخ داد که سراسر ایران در تصرف نظامی انگلیسیها بود و آنها نه تنها کاری برای مبارزه با قحطی و کمک به مردم ایران نکردند بلکه عملکردشان وضع را وخیمتر کرد و موجب مرگ ایرانیها شد. مجد معتقد است، درست در زمانیکه مردم ایران به دلیل قحطی و گرسنگی هلاک میشدند،ارتش بریتانیا مشغول خرید مقادیر عظیمی غله و مواد خوراکی از بازار ایران بود و با این کار افزون بر افزایش قیمت مواد غذایی، مردم ایران را نیز از دستیابی به این مواد محروم ساخت و در عین حال مانع از ورود مواد غذایی از آمریکا، هند و بینالنهرین به ایران شد. همچنین دولت انگلیس از پرداخت پول حاصل از فروش نفت به ایران خودداری کرد و دولت ایران را در تنگنای بیشتری قرار داد که همه این اقدامات را باید جنایت جنگی و نسلکشی بهشمار آورد.
مجد بر این باور است که انگلیسیها از قحطی و نسلکشی بهعنوان وسیله مناسبی استفاده کردند تا بهطور کامل بر ایران مسلط و چیره شده و منابع ثروت آن را به یغما ببرند. گذشته از کتاب مجد، در تعداد دیگری از پژوهشهایی که درباره جنگ جهانی اول و ارتباط آن با ایران انجام شده، دیده میشود اغلب پژوهشگران بنا بر بینش و گرایش سیاسی خود وقتی از قحط و غلای سالهای ۱۲۹۸-۱۲۹۶ سخن به میان میآورند با تک سبببینی آشکار علت اصلی را معمولا به گردن استبداد داخلی و بیکفایتی مسوولان کشوری انداخته یا بر عامل خارجی تکیه کرده و نقش دولتهای استعماری بهویژه بریتانیا را جلوهای خاص دادهاند و از دیگر علل و اسباب این پدیده ناخودآگاه غافل ماندهاند. به نظر میرسد علت اصلی آن نیز استفاده نکردن از اسناد مراکز آرشیوی داخل کشور است که اگر مورد بهرهبرداری قرار میگرفتند باعث تغییر نگرش، رای و نظر درباره این موضوع میشد.
در بررسی اولیه این پژوهش نیز درباره قحطیهای زمان جنگ جهانی اول، بهویژه قحطی بزرگ سالهای سخت ۱۲۹۸-۱۲۹۶ فرض ابتدایی این بود که مهمترین عامل قحطیها و تشدید آن در سالهای یاد شده، حضور قوای بیگانه و اقدامات آنان بهویژه نیروهای نظامی انگلیس بود که فعالیت آنان را در این باره میتوان، جنایت جنگی بر ضد غیرنظامیان بهشمار آورد و از آن بهعنوان یکی از بزرگترین نسلکشیهای سده بیستم میلادی یاد کرد. در واقع ایران بزرگترین قربانی جنگ جهانی اول بود. در نتیجه درک مفهوم تاریخ ایران پس از جنگ جهانی اول بدون آگاهی از این قحطی ناممکن و اساسا به درستی قابل حصول نبود؛ زیرا انگلیسیها از این قحطی و نسلکشی بهعنوان وسیلهای برای تسلط بر ایران استفاده کرده و به این طریق حضور استعماری خویش را در دوره پهلوی استمرار بخشیدند. اساس این پیشفرض نیز حاصل مطالعه کتاب قحطی بزرگ اثر محمدقلی مجد بود، اما در حین مطالعه، بررسی و تحلیل بیش از ۴ هزار برگ سند از میان حدود ۷ هزار برگ از اسناد مرتبط با موضوع قحطی جنگ جهانی اول در ایران، موجود در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، آرشیو وزارت امورخارجه و اسناد موجود در مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی که ارتباط مستقیم با موضوع پژوهش داشتند، نتیجه متفاوتی حاصل آمد.
در این میان از محتوای بیش از ۸۷۰ سند بهعنوان دادههای اصلی این تحلیل استفاده مستقیم شد و در نتیجه این بررسی فرض و مدعای اولیه یعنی اینکه عامل اصلی قحطی بزرگ و کشتار مردم ایران را فقط رفتار و عملکرد نظامیان انگلیس دانستن، به راحتی قابل اثبات نبود و برعکس محتوای اسناد و مدارک موجود و شواهد داخلی تنها مسبب را انگلیس و نیروهای انگلیسی شمردن، رد میکرد. بیتردید حضور نظامی قوای بیگانه در ایران در دوران جنگ جهانی اول مهمترین اسباب ویرانی کشور و نابودی اقتصاد متکی بر کشاورزی آن بود اما نابودی و ویرانی اقتصاد و دیگر آسیبهای اجتماعی بر اثر جنگ موضوعی است جدا و پدیده قحطی و کمبود مواد غذایی در دوران جنگ موضوعی دیگر. پرسش اصلی و اساسی این بود که بهرغم حضور قوای روسیه، انگلیس و عثمانی در کشور و خرید مقادیر معتنابهی غلات و دیگر مواد خوراکی آیا دولت ایران میتوانست از شدت قحطی و گرسنگی بکاهد و آن را مغلوب کند یا اساسا حکومت ایران چنین توانی نداشت و باید تن به قضا میداد و در نهایت از روسای نظامی انگلستان کمک میگرفت تا بتواند شرایط رنجآور موجود را تعدیل کند.
برای پاسخ به این پرسش با توجه به اسنادی که مورد بررسی بودند، ایران به لحاظ قحطی، کمبود و گرسنگی به پنج بخش تقسیم شد که این بخشها عبارت بودند از: قحطی در تهران و نواحی مرکزی ایران، قحطی در نواحی جنوبی ایران، قحطی در نواحی شرقی ایران شامل سیستان و خراسان، قحطی در نواحی شمالی ایران یعنی مازندران، گیلان تا قزوین و قحطی در نواحی غربی ایران شامل آذربایجان، کردستان، کرمانشاه و همدان. با دستهبندی این اسناد براساس این پنج منطقه و بررسی آنها و نیز استفاده از پارهای گزارشهای چاپ شده در روزنامههای آن ایام، این نتیجه حاصل آمد که دولت ایران و نهادهایی مانند اداره غلات، مدیریت خبازخانهها، سازمانهای مردمنهاد خیریهای و فعالیت افراد خیر و نیکوکار، با انجام تلاشهای فراوان، تا حد امکان با گرسنگی مردم مقابله کرده و کوشیدند تا آنجا که میتوانند عوامل مختلف پیدایش قحطی و گرسنگی را از میان بردارند.
عوامل مهم دیگری همچون بارش کم، احتکار گندم و جو، سودجویی بیش از اندازه فروشندگان غله و نانوایان، بیتدبیری مسوولان دولتی، هرج و مرج ناشی از انقلاب مشروطه، غارتگری و هجوم راهزنان و شماری از افراد عشایر به شهرها و بهخصوص هجوم لجامگسیخته سربازان عثمانی و وابستگان روسیه به نواحی غرب و شمال و مرکز کشور، عوامل مهم موثری بودند که باعث بروز قحطی در فاصله سالهای ۱۲۹۱تا ۱۲۹۷ شدند. اساسا از نقش عمده هر یک از این عوامل نمیتوان صرف نظر کرد. به نظر برآیند همین عوامل موجب بروز قحطی و گرسنگی مردم شد. بهویژه آنکه نقش بیماریهای واگیر که همواره بلای جان مردم و معضل اساسی بود را نباید نادیده گرفت. چراکه بسیاری از ایرانیان تلفشده نه از فرط گرسنگی و قحطی که فقط به دلیل ابتلا به بیماریهای واگیردار جان باختند. با توجه به تقسیم ایران به پنج منطقه قحطیزده بسیاری از کسانی که به دلیل گرسنگی هلاک شدند، اهالی آذربایجان بودند که از ترس سالداتهای افسارگسیخته روس سر به بیابانها نهادند و در اثر سرمای شدید و گرسنگی جان باختند.
تعداد کسانی هم که در اثر وبا و آنفلوآنزا جان باختند چنان نبود که بتوان با قاطعیت و اطمینان از چند میلیون سخن گفت، چراکه اساسا در مورد جمعیت ایران در دوره قاجاریه نمیتوان با قاطعیت اظهار نظر کرد و رقم دقیقی ارائه داد. درباره جمعیت تهران که به سبب پایتخت بودن بیشترین جمعیت را داشت و بسیاری از مهاجران شهرستانی را در خود جای داده بود، بالاترین عددی که اعلام شده ۳۵۰ هزار نفر است که در سختترین ایام شیوع بیماری در زمستان سال ۱۲۹۶ تعداد مردگان آن به نقل از اسناد بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر در روز میرسید. حال اگر بالاترین رقم انتخاب شود، بهطور متوسط در سه ماه زمستان سال ۱۲۹۶ حدود ۱۸ هزار نفر جان باختند که البته این رقم بیشتر حدس و گمان است و چه بسا تعداد مردگان کمتر از این رقم باشد.
از سوی دیگر بهرغم کمبود غله به علت آفتهای طبیعی و کمآبی، گزارشهایی درباره مرگ و میر ناشی از گرسنگی در دسترس نیست و آنچه هست همه در مورد کمبود غلات است و از قحطی فراگیر و مرگ مردم بر اثر گرسنگی سخنی به میان نیامده. جالب توجه اینکه به گزارش نظمیه از اول تا ۲۰ برج عقرب یا آبان ۱۲۹۶بالغ بر ۳۸۲ نفر در تهران جان باختند که فقط ۴۸ نفر از آنها به علت نامعلوم و نه فقط گرسنگی درگذشتند و بقیه همه در اثر بیماری از دنیا رفتند. بهطوری که از ۱۱ حمل (فروردین ۱۲۹۷) این تعداد ۲۷۶۱ نفر برآورد شد که احتمالا بسیاری از آنها بر اثر بیماریهای واگیر فوت شدند. بنابراین اگر بنابر گزارشهای موجود در اسناد پژوهش تعداد متوفیات تهران روزی ۲۰۰ نفر در سال ۱۲۹۷ شمسی بهشمار آید، در هر ماه ۶ هزار نفر به علت بیماریهای واگیر میمردند که تعداد آنها از بهمن ۱۲۹۶ تا آخر مرداد ۱۲۹۷ از ۳۰ هزار نفر فراتر نرفت.»
بخش دوم این گزارش را در روزهای آتی خواهید خواند.
ارسال نظر