بررسی آسیبهای اقتصادی ایران عصر صفوی
ثروت زیاد و تجارت ناچیز
ثروتی که در خزانه دولت انباشته شود یا حتی بهصورت دفینه قرار گیرد، قابلیت تولید اقتصادی ندارد. ثروت موجود در کشور زمانی منجر به تولید میشود که در گردش باشد، چون وسیله مبادله است. تجارت داخلی و خارجی به این سرمایه وابسته است و رکود این ثروت نابودی تجارت را به همراه دارد. هر کدام از شاهان صفوی که تجملگرا و زراندوز بودند، بحران تجاری و اقتصادی در آن زمان شدت بیشتری داشته است. ونیزیان از فراوانی غله و محصول و کالا در زمان شاه تهماسب سخن فراوان گفتهاند. «در ایران غله فراوان. احشام نیز فراوان است بهخصوص گوسفندانی بیاندازه بزرگ.
ثروتی که در خزانه دولت انباشته شود یا حتی بهصورت دفینه قرار گیرد، قابلیت تولید اقتصادی ندارد. ثروت موجود در کشور زمانی منجر به تولید میشود که در گردش باشد، چون وسیله مبادله است. تجارت داخلی و خارجی به این سرمایه وابسته است و رکود این ثروت نابودی تجارت را به همراه دارد. هر کدام از شاهان صفوی که تجملگرا و زراندوز بودند، بحران تجاری و اقتصادی در آن زمان شدت بیشتری داشته است. ونیزیان از فراوانی غله و محصول و کالا در زمان شاه تهماسب سخن فراوان گفتهاند. «در ایران غله فراوان. احشام نیز فراوان است بهخصوص گوسفندانی بیاندازه بزرگ. خواربار در ایران بسیار فراوان است.» (دالساندری، ۱۳۸۱: ۴۷۳). ولی وقتی از تجارت یادی میکنند، تجارت ایران و شهرهای آن را چندان پررونق نمیدانند. «بازار تجارت در تبریز کساد است» (دالساندری، ۱۳۸۱: ۴۷۵). علت در چیست؟ کمبود نقدینگی در بین مردم. مردم چون پولی ندارند، قدرت خرید نیز از آنها سلب شده است. یکی از عوامل عمده آن زراندوزیهای زیاد شاه تهماسب و علاقه وافر او به طلا و نقره است. «آنچه بیش از همه مایه لذت اوست زن است و زر» (دالساندری، ۱۳۸۱: ۴۶۷). اسراف شاه در این مواد چنان شهرت داشته که دست به کارهای ناشایست نیز میزده است.
«وی برای جمع مال هزاران هزار کار دیگر که نهتنها شایسته یک پادشاه نیست، بلکه برازنده مردم عادی نیز نمیباشد، انجام میداد» (دالساندری، ۱۳۸۱: ۴۶۹). بنابراین نتیجه حاصل، ایجاد بحرانهای اقتصادی و شورش مردم بود. گرچه شاه عباس این وضع را بهبود بخشید، ولی پس از مرگ وی رفاهطلبی و عیاشی و بیخردی حکمرانان صفوی، مانع استفاده مفید و سازنده از شرایط موجود شد و دوباره بحران کمپولی در کشور رواج یافت. البته کمبود پول و بهدنبال آن تشدید مشکلات اقتصادی در این دوره معلول دو عامل بود: یکی انباشت سرمایه کشور (طلا و نقره) ازسوی شاه و دربار و دیگری خروج این سرمایه از ایران توسط هندیان. شاردن از علاقه شاه سلیمان به جمعآوری ثروت فراوان در خزانه نقلهای فراوانی آورده است (شاردن، ۱۳۴۵: ۸/ ۲۹۳ و ۲۹۴) اما در باب هندیان باید افزود که آنان دست به تجارتی ناسالم در ایران میزدند، صراف و رباخوار بودند که بازار و پول ایران را دچار بحران میکردند؛ بنابراین اقتصاد و جامعه ایران باید ضرر این رباخواری و تقلب را در اقتصاد میپرداخت. کار اینان چنان ناشایست بود که خود دولت هند نمیتوانست آنها را تحمل کند (مینورسکی، ۱۳۶۸: ۳۰). شاه عباس اول نیز چون از اقدام سوء آنها آگاه بود؛ از اقامتشان در ایران جلوگیری میکرد، ولی شاه صفی و جانشینان او دچار تطمیعهای آنان شدند (مینورسکی، ۱۳۶۸: ۳۰). آنچه مسلم است آن است که بخش عظیمی از مسکوکات، با ذخیره شدن در خزانه دولتی، به هیچ وجه سرمایهگذاری و خرج نمیشد و به این ترتیب از چرخه اقتصاد کشور خارج شد.
استبداد، آسیبی بر اقتصاد عصر صفوی: نظریه و مبانی قدرت پادشاهان صفوی از دو ویژگی و رکن اساسی برخوردار بود. نخست نظریه حق الهی پادشاه که سابقه طولانی در تاریخ ایران داشت و به دوران پیش از اسلام معطوف میشد. نظریهای که قبلا با «فره ایزدی» و در زمان صفوی با «ظلاللهفیالارض» (ترکمان، ۱۳۸۷: ۲/ ۶۵۵ و افوشتهای نطنزی، ۱۳۷۳: ۲۸۰) بیان میشد. مسلما مخالفت در این امر گناهی نابخشودنی بود. دوم مقام مرشد کاملی بود که صوفیان و مریدان صفوی را به اطاعت مطلق از پیر و مراد خود ملزم میکرد و نهی آن جرمی سنگین بود؛ زیرا ابراز تردید هر قزلباش به اقدامات مرشدش در حکم کفر و بیدینی بود؛ بنابراین این چنین خصایصی است که قدرت و عظمت را برای شاهان صفوی به ارمغان میآورد و اگر چه رویکردی مستبدانه داشت، لیکن با دیگر سلاطین در تفاوت بود. به قول شاردن قدرت این پادشاه از قدرت سلاطین عثمانی هم بیشتر است (شاردن، ۱۳۴۵: ۸/ ۱۵۵). لذا این شیوه استبداد زاییده فرهنگ و لازمه حاکمیت در ایران محسوب میشد. راجر سیوری معتقد است «ماهیت استبدادی قدرت شاه نه تهدید که تضمینی برای آزادی و امنیت فردی طبقات پایین جامعه بود.
کسانی که خود صاحبان قدرت و نفوذ بودند در چنگال قدرت استبدادی شاه گرفتار میآمدند» (سیوری، ۱۳۸۵: ۱۸۷). البته باید اذعان کرد که چنین حکومتی که اراده یک تن بر امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور و ملتی حکمفرما باشد، «طبعا قریحه و ذوق و استعداد و اخلاق و احساسات بد و نیک چنین فرمانروایی در تمام مظاهر زندگی آن ملت موثر و منعکس خواهد شد و در چنین کشوری سعادت یا تیره روزی مردم مستقیما به خصوصیات عقلی، روحی و احساسی او بستگی خواهد داشت.» (فلسفی، ۱۳۷۵، دیباچه: ۲/ ۳). تاثیر این روند بر اقتصاد صفوی هم ملموس است. شاه عباس برای تمرکز قدرت ابتدا تمامی قدرتهای محلی و قبایل را از بین برد و بعد برای تحکیم قدرت خود، سپاه مستقلی از نیروهای جدید به وجود آورد. مخارج آنها را نیز از طریق ایلاتها و زمینهایی که در اختیار دولت قرار گرفته بود (یعنی زمینهای خاصه) تامین کرد. بهطور کلی نظام صفوی را که متکی به قبایل و دولت بود، به یک دیوانسالاری بزرگ دولتی تغییر داد. نتایج سوئی که چنین دیوانسالاری بزرگ بر اقتصاد کشور گذاشت، عبارت بودند از:
الف- قرار گرفتن بخش عظیمی از زمینهای مستعد کشور در اختیار دولت و محروم ماندن کشاورزان از کار آزاد خود. (کار آزاد هر شغل و کاری را که درآمد آن نزد خود باشد و مستقلا عمل کرده باشد - البته با پرداخت مالیات - گویند.) (مینورسکی، ۱۳۶۸: ۳۳)
ب- بخش عمده مالیات کشور صرف مصرف شاه و دربار میشد.
ج- امنیت و توسعه راهها بیشتر به نفع شاه و دولت بود.
د- تمام داراییهای کشور (ازجمله ذخایر زیرزمینی و عواید حاصل از تجارت خارجی و عوارض گمرکی) جزو داراییهای شاه محسوب میشد.
هـ - شاه چون حاکم بر جان و مال مردم بود، با مرگ افراد ثروتمند، ثروت آنها به شاه میرسید.
و- با اختیار شاه اموال مجرمان و محکومان به نفع شاه مصادره میشد.
ز- موقعیت شاه در یک جایگاه الهی و ظل اللهی باعث نهادینه شدن استبداد بود.
ح - سرازیر شدن عواید کشور به دربار، باعث ایجاد حکومتی غیررسمی و سرکش در حریم شاه و خواجگان شد.
بنابراین ملاحظه میشود که هرچند مقطع زمانی شاه عباس اول از بعضی جهات، نسبت به دوران قبل و بعد از خود، افتخارآفرین بود و عوایدی نیز نصیب کشور کرد و بعضا برخی موانع عدمرشد اقتصادی را نیز موقتا برطرف نمود، ولی عوامل دیگری که مهمترین شاخصه آن، استبداد مطلقه بود، باعث شد بنیانهای اقتصادی، رشد و استمرار نیابد.
نتیجه
از آنچه بیان شد میتوان نتیجه گرفت که مساله توسعهنیافتگی اقتصادی بهعنوان یک پدیده تاریخی، یکی از معضلات عمده کشور ما بوده است. جامعه ایران در طول تاریخ نیازی به تحول احساس نمیکرده است؛ بنابراین هرگز از سابقه درخشانی درخصوص بسترسازی در زمینه فلسفه اقتصادی و اندیشه اقتصادی برخوردار نبوده است. از طرف دیگر موقعیت جغرافیایی ایران به علت کمبود منابع آبی و کشاورزی همواره مزید بر علت بوده است. ظهور حکومت صفوی نیز در وهله نخست معلول همان شرایط داخلی ایران بود، ولی در قیاس با حکمرانان پیش از خود از تلاش و بهرهوری بیشتری برخوردار شد. بسانی که تغییر و تحول را از شاخصههای جامعه ایرانی عصر صفوی میدانند، اما با این اوصاف کوشش و قدم جدی برای آغاز یک اقتصاد بنیادی و مستمر که در جهت پیشرفت باشد، صورت نگرفت. علت این امر را میتوان به چند پارامتر از جمله؛ بروز جنگهای فراوان داخلی و خارجی، حوادث طبیعی، تاثیر استبداد بر جامعه، افزایش مالیاتها بر مردم، بیتوجهی به شبکه آبیاری و عمران کشور، ناامنی راهها و کاهش تجارت خارجی و بیارزش بودن پول در معاملات (پول ارزش مصرفی داشت) و مواردی از این دست، آسیبشناسی نمود که مانع رشد و توسعه اقتصادی ایران عصر صفوی شده است.
منبع: علی اخضری، علیاکبر کجباف، پژوهشهای تاریخی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، شماره اول، بهار 1392، صص 48-35
ارسال نظر