نگاهی به سفرنامه استودارت، نماینده اعزامی بریتانیا به دربار شاه عباس
ادامه راه برادران شرلی
فریماه فلاحی
عصر صفویان، عصر ورود سیاحان و جهانگردان به ایران بوده است. تحولی که در این دوران صورت گرفت، نه تنها رشد و رونق صنعت گردشگری را در دوران بعد در پی داشت، بلکه باعث توجه بیشتر اروپا به ایران و تقویت روابط خارجی ایران با دیگر ملل نیز شد. سفر به دیگر سرزمینها قبل از دوران صفوی بیشتر بهمنظور تجارت و بازرگانی و به ندرت برای گسترش روابط سیاسی با دیگر ممالک صورت میگرفت و سفر بازرگانان نیز معمولا با سفرنامهنویسی همراه نبود و ماموران دولتی اعزامی هم کمتر رغبت بهاین کار داشتند.
فریماه فلاحی
عصر صفویان، عصر ورود سیاحان و جهانگردان به ایران بوده است. تحولی که در این دوران صورت گرفت، نه تنها رشد و رونق صنعت گردشگری را در دوران بعد در پی داشت، بلکه باعث توجه بیشتر اروپا به ایران و تقویت روابط خارجی ایران با دیگر ملل نیز شد. سفر به دیگر سرزمینها قبل از دوران صفوی بیشتر بهمنظور تجارت و بازرگانی و به ندرت برای گسترش روابط سیاسی با دیگر ممالک صورت میگرفت و سفر بازرگانان نیز معمولا با سفرنامهنویسی همراه نبود و ماموران دولتی اعزامی هم کمتر رغبت بهاین کار داشتند. از دوران صفوی به بعد، نوشتن سفرنامه توسط ایرانیان نیز بسیار پررونق شد؛ به نحوی که بیشترین تعداد سفرنامههای ایرانیان که از دیگر ممالک جهان دیدار کردهاند، مربوط به دوران صفوی تاکنون است. کشورهای اروپایی که در ممانعت از توسعه قدرت عثمانی با ایرانیان همجهت بودند، مراوده خود را با ایران توسعه بخشیدند و طبعا آمد وشد فرستادگان و نمایندگان اروپایی ایران موجب تسهیل روابط ایران با ممالک آن قاره شد.
گزارشهای سفیران اروپایی از ایران
نخستین و مهمترین مسافران اروپایی که راهی ایران شدند، سفیران و نمایندگان دولتهای اروپایی بودند. بنابراین سفرنامههای ماموران سیاسی و سفیران اروپایی مهمترین سفرنامههایی هستند که در دوران صفویه نوشته شدهاند، این اشخاص که اصولا براساس ملاکهای خاصی انتخاب میشدند، افرادی باهوش سیاسی بالا و مدبر در پیشبرد اهداف مشخص شده بودند. این مسافران طبعا از سواد، تجربه و معلومات کافی برخوردار بودند که لازمه انجام وظیفه مهم و خطیر یک سفیر است. درواقع آنها با هوشیاری و آگاهی عازم ایران و انجام ماموریت خود میشدند. مشهورترین نمایندگان سیاسی اروپاییان در ایران دو برادر انگلیسی به نامهای آنتونی شرلی و رابرت شرلی بودند که در زمان شاه عباس به ایران آمدند تا روابط سیاسی و تجاری دو کشور را تحکیم و توسعه بخشند. تاریخ صفویه نشان میدهد با آنکه ممالک اروپایی از تجربه فراوان مدیریت و سیاست برخوردار بودند، اما شاهان صفوی، مخصوصا شاه اسماعیل صفوی که در نوجوانی به سلطنت رسیده بود، در برابر سیاستمداران آزموده و کهنهکار عثمانی و نیز زمامداران اروپایی که طبعا در مقابل حمایت از ایران در برابر عثمانی، توقعاتی داشتند با توان و تدبیر ظاهر شدند و بی آنکه به آنان امتیازات وسیعی بدهند، از رودررو کردن اروپاییان با یکدیگر، بهرهبرداری کردند. سفرنامههایی که در دوران صفوی درباره ایران نوشته شده، نسبت به دورانهای قبل، از تعداد و کثرت بیشتری برخوردار است. درواقع نخستین سفرنامههای مربوط به مسافرت اروپاییان به ایران، اندکی قبل از تشکیل دولت صفویه و اوایل این دوره است.
باید یادآور شد که چون اغلب سیاحان مشهور عهد صفویه، یا ماموران دولتهای اروپایی و سفیران بودند یا به منظور شناخت خلق و خوی ایرانیان برای ایجاد رابطه، به کشور ما میآمدند، تمام مدت سفر یا قسمت عمده اوقات خود را در پایتخت صفویه، یعنی اصفهان گذرانده اند؛ بنابراین برخلاف بعضی سفرنامههای ادوار دیگر که اوصاف همه شهرها در کمیتی تقریبا برابر بیان میشد، در سفرنامههای دوران صفوی بیشتر بررسیها و توصیفات مربوط به شهر اصفهان است و سیمای این شهر، در مجموعه سفرنامههای خارجیانی که به ایران آمدهاند به نحو تام و تمام ترسیم شده است. البته این نکته درمورد سفرنامه استودارت که موضوع مورد بحث است، صدق نمیکند؛ زیرا این هیات در مازندران به حضور شاه عباس رسیدند. سفرنامه استودارت، اثر رابرت استودارت با مقدمه سردنیس راس، خاورشناس انگلیسی و متخصص زبانهای شرق دور نوشته و ثبت شده است. این کتاب که مدتها بعد از نگارش، ناشناس مانده بود، شرح مسافرت هیاتی است به ریاست سردودمور کوتون که طی سالهای ۲۹-۱۶۲۷ به دربار شاه عباس صفوی اعزام شده بودند. توماس هربرت (رابرت) استودارت یکی از اعضای هیاتی است که در زمان شاه عباس به ایران آمده و در جریان امور و اوضاع آن برهه از تاریخ قرار گرفته است. درباره زندگی استودارت جز آنچه خود نوشته است اطلاعاتی در دست نیست که آن هم از تاریخ حرکت آنها از لندن (۱۶ آوریل ۱۶۲۶) آغاز میشود و به فاصله کمی قطع میشود و مجددا در ۳۰ آوریل ۱۶۲۸ که هیات آنها به اصفهان میرسد، شروع میشود. در واقع اوراق مربوط به مسافرت از انگلستان به شرق و ایران مفقود شده است.
علت اصلی این مسافرت مسائل بازرگانی بین ایران و انگلستان بوده است که بخش بزرگی از آن به تامین منافع کمپانی جدیدالتاسیس هند شرقی مربوط میشده است. براساس این سند تاریخی، قدیمی ترین تماس رسمی ایران و انگلستان توسط آنتونی جینگنسن در سال ۱۵۶۲ صورت گرفته است. جینگنسن در قزوین به حضور شاه طهماسب رفته و نامه ملکه الیزابت اول را تقدیم دربار کرده، اما آن زمان به دلیل دخالتهای عثمانیها نتیجهای حاصل نشده، سپس در سال ۱۵۹۸ آنتونی شرلی با همراهی یک هیات ۲۵ نفره بهصورت خصوصی به ایران مسافرت کرده است. البته گفته شده که این مسافرت به قصد دعوت شاهعباس به دین و آیین مسیحیت و فقه کاتولیک انجام شده است. این روابط و رفتو آمدهای ایران و بریتانیا کماکان ادامه داشت تا ۲۲ آوریل ۱۶۲۲ که جزیره هرمز از پرتغالیها پس گرفته شد و این سبب دوستانهتر شدن روابط شاه عباس با انگلیسیها شد.
تلاش برای تحقق اهداف اقتصادی
سردنیس راس معتقد است ماموریت اصلی سر دودمور کوتون تحقیق درباره اوضاع هیات شرلی بود، اما در این مدت جریاناتی پیش آمد که هیات انگلیسی را از هدف اصلی اعزامشان به ایران منحرف ساخت. وی در تایید این نکته دستورالعمل ابلاغ شده به سردودمور کوتون را میآورد: «دستورالعمل به جناب سردودمور کوتون، عضو دفتر مخصوص ما که مورد اعتماد و علاقه خاصه است و بهعنوان سفیر کبیر نزد شاه عزیمت مینماید. پیشنهادهایی از طرف شاه ایران به وسیله سفیر او سرربرت(رابرت) شرلی درباره توسعه کسب و بازرگانی بین دو کشور و کشورهای تابعه ارائه شد. ولی با ورود سفیر کبیر ثانوی نقدعلی بیگ از ایران وقایع ناگواری رخ داد که ما را مردد میسازد که چگونه پیشنهادها را تلقی کنیم و قرارداد منعقد سازیم. به منظور روشن کردن این مطلب روی سوابق خدمت و طرز رفتار و کردار، شما را برگزیدیم که به همراهی سرربرت شرلی به حضور شاه ایران بروید و جریان وقایعی را که روی داد بگویید و طبق دستورالعمل زیر با او مذاکره نمایید. پس از تقدیم استوارنامه به عرض شاه ایران برسان که سرربرت شرلی سابقا از طرف او به سفارت به اینجا آمده بود. مجددا با ماموریتی از طرف او بازگشت و پدر فقید عزیزم که روحش شاد باد وی را بهعنوان سفیر کبیر پذیرفت و همان محبت هم از جانب ما به وی شد. بگو که سرربرت شرلی پیشنهادهایی روی منافع مشترک دو ملت درباره عقد قرارداد و مشاوره به ما کرد و پس از آن سفیر دیگری نقدعلی بیگ با ماموریت از آن شاه وارد شد و بلافاصله پس از ورود با سرربرت شرلی در ملاء عام مخالفت ورزید و به وی که در معیت یکی از رجال و نجبای این کشور به دیدن آن سفیر رفته بود رفتاری خشونتآمیز نشان داد و استوارنامهای را که به او ارائه شده بود پاره کرد و سرربرت شرلی را زد که این رفتار از وی نسبت به یکی از نجیبزادگان این مملکت مستبعد (بعید) و برخلاف تمام اصول و روش مردمان این کشور است و اگر به احترام شاه ایران که وی سفیرش بود نمیبود، در این دولت که عدالت و تمدن با چنان دقت و شدت و احترام به شهرت رعایت و اجرا میشود جارّت* وی اغماض نمیشد و چون حضور دو مامور از طرف یک فرمانروا با مخالفت یکی با دیگری عادی نبود شما باید در حضور شاه با تشریح وضع عجیبی که این اتفاق پیش آورد از مقام و دستورهای هریک از دو سفیر کسب اطلاع کنی و نظر ایشان را نسبت به هر یک بفهمی.
همچنین پیشنهادهایی را که از طرف سرربرت شرلی به ما شد و شما یک سواد [رونوشت] آن را از دبیر مخصوص ما دریافت خواهی داشت به شاه ارائه بده و اگر شاه با آنها موافق و مایل به عملی ساختن آن از طرف ما شد با اطمینانهایی که از طرف وی هم عملی خواهد شد شما مامور هستید آنها و به علاوه هر چیز دیگر را که شاه مایل باشد، به عرض ما برسانید. همچنین شما میتوانید به نمایندگی و به نام ما قول داده و تعهد نمایی که ما از صمیم قلب هر امر منطقی را که مناسب امور ما باشد و دوستی ما را تشدید نماید و به نفع ملت ما باشد و از طرف شاه پیشنهاد بشود و شما در مراجعت از طرف شاه به ما بگویید جواب مثبت خواهیم داد. بالاخره میل قلبی ما این است شما هیچ لقب یا مقامی نپذیرید و کنسولی منصوب نسازید و در امور بازرگانان و مالالتجاره آنها که با ایران معامله مینمایند دخالت نکنید و فقط طبق این دستورالعمل بدون اینکه ایجاد زحمت یا خرج یا ناراحتی برای بازرگانان ما بکند رفتار نمایید. تخلف از این دستور سبب هدم خون شما خواهد شد.» (وایتهال ۱۵ آوریل (۱۶۳۶)».
هربرت استودارت ماجرای سفر را بهخوبی شرح میدهد. تلاشهای رابرت شرلی برای تحقق اهداف هیات مذکور را بیان میکند. آنجا که از ناامیدی سفرایشان در برگشت مجدد به دربار ایران سخن میگوید، وضعیت را بهخوبی نمایش میدهد. عدم موفقیت این هیات و بهدنبال آن مرگ رابرت شرلی در ۱۳ ژوئیه ۱۶۲۸ و دودمور کوتون در ۲۳ ژوئیه همان سال را استودارت با قلمی شیوا شرح داده است. ویراستار کتاب، سردنیس راس در مقدمه مینویسد که شرحی که از سرگذشت این هیات و پیشنهادهایی که از طرف سررابرت شرلی شده بود جزو اسناد رسمی کلارندن است که قبلا مورد توجه و تامل قرار نگرفته است. احتمال داده میشود که این موضوع از طرف دکتر گوچ، کشیش همراهیکننده هیات مذکور، شب قبل از عزیمت به انگلستان در گیمبرون نوشته شده که ترجمه آن با عنوان «گزارش سفارت سردو دمور کوتون در ایران» عینا در این کتاب آمده است.
گزارش سفارت سردو دمور کوتون در ایران ( 1618.م)
«خداوندگارا! نتیجهای که سلطانی از اعزام سفیر به دربار شاه یک مملکت دیگر حاصل میکند منحصر به این نیست که ماموریت سفیر به خوبی انجام شود (چه این امر همیشه ممکن نمیشود و از حیطه قدرت سفیر خارج است) بلکه استطلاع از وضع و قوت سلطان یا مملکتی که سفیر به آنجا اعزام میشود نیز اهمیت دارد.رئیس من قبل از آنکه بتواند ماموریت خود را انجام دهد مرد و شاه ایران هم که پیشنهادهایی به نام وی شده بود اکنون فوت کرده است. اگرچه این گزارش لایق پیشگاه اعلیحضرت نیست ولی امیدوارم بتواند لااقل قسمتی از اوضاع ایران را روشن کند و معلوم گرداند که چگونه ایرانیان اعتنایی به حفظ قول خود و قراردادهایی که با آنها منعقد میشود، ندارند و چطور ممکن است سفرایی را که در آینده از ایران میآیند با هزینه قلیلی پذیرایی کرد و به علاوه اشخاص - که اعلیحضرت در آینده مفتخر میفرمایند که به ایران بروند- مطلع گردند چطور با مردمی که تا این حد بیاعتنا به مبادی ادب و احترام هستند رفتار نمایند.رئیس من روز ششم ژانویه (۲۸-۱۶۲۷) به ایران رسید و بلافاصله فرمانی که از شاه خطاب به خان شیراز صادر شده بود به او ارائه شد. طبق فرمان خان باید سفیر و هدیهاش را به درگاه اعزام دارد. سفر طولانی بود و راه از میان بیابانهای خشک و دور افتاده فقیرترین کشوری میگذشت که به عقیده من در زیر آسمان وجود دارد. پذیراییها اغلب اوقات خشک و خالیتر از کشور بود. از کمی فقدان آذوقه گاه مجبور به تحمل و بردباری و ساختن با گرسنگی بودیم. اگر اسبی را که انگلیسیها در گمبرون به من امانت داده بودند، نبود که در اختیار سفیر بگذارم سفیر مجبور بود که از لار تا شیراز قریب یک ماه سفر را بر پشت قاطر چموش لاغر از کارافتادهای که بیست شیلینگ نمیارزید و یک چشمش هم کور بود بپیماید... دکتر کوچ از ایرانیان به بدی یاد میکند و مدعی است که حس قدرشناسی شاهعباس نسبت به خدمتگزاران مورد اعتمادی چون «رابرت» کم بود. وی میگوید: به نظر این جانب باید بهخاطر داشت که در پشت این پرده تراژدی هیات سفارت سردودمور کوتون، نه فقط تحریکات کمپانی هند شرقی بلکه دربار نیز وجود داشته است. سهم شاه در این جریان هر چه بود همان است که به رابرت اقرار کرد: «رابرت شرلی کاری برای وی کرده است که بیش از خدمات هر یک از اتباع ایرانی او میباشد.»
نامه توماس شرلی به چارلز اول
یکی دیگر از بخشهای قابلتوجه در این کتاب عریضهای است از طرف توماس شرلی، برادرزاده رابرت شرلی به چارلز اول است که هرچند برای کسب منافع شخصی نوشته شده است، اما بهعنوان یک سند تاریخی بخشی از اهداف هیات اعزامی انگلستان به ایران را نیز نمایان میکند: «پیشگاه اعلیحضرت پادشاه، عرضه داشت حقیر کاپیتان توماس شرلی، خاضعانه به عرض میرساند: عموی عریضهنگار سر رابرت شرلی تبعه اعلیحضرت و سفیر پادشاه ایران به دربار اعلیحضرت مرحوم پدرتان و اعلیحضرت همایون بود که منظور و قصد خیرش تامین احتیاجات و ابریشم خام سرزمین متعلق به اعلیحضرت از بنادر ایران بود تا تجارت با ترکها قطع شده و به این ترتیب خود را از دشمن مذکور بینیاز نماید. سفیری که اخیرا از ایران آمده راستگویی و خدمتگزاری عموی نویسنده این عریضه و خدمات وی را که در نهایت عزت و با توجه و احترام امپراتور ایران زیسته و جهان را بهدرود گفت، ستوده و منکر اظهارات و اتهامات ناروای برخی تجار انگلیسی که اینجا هستند میباشد.
بنابراین خاضعانه استدعا دارد که قبل از عزیمت سفیر مذکور مقرر فرمایند این موضوع مهم را به پیشگاه اعلیحضرت عرضه بدارند تا با تحقیق در مورد عرایض و توجه به بیانات وی خدمات صادقانهای را که انجام شده یا در نظر بوده انجام داده شود، به عرض رسانیده سبب رفاه خاطر نویسنده این عریضه و رفع خدشه از شرافت عمومی مرحومش بشود. وظیفه خود میدانم که خاضعانه دعاگوی وجود مبارک اعلیحضرت باشم.» رابرت استودارت سفرنامهاش را با ذکر تاریخ روزانه پیش برده است و وقایع هر روز را با توجه به مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... ایرانیان آن برهه از تاریخ ثبت و ضبط کرده است. وی که در مازندران به حضور شاه عباس اول رسیده است، علاوه بر اشارههایش به آداب و رسوم و فرهنگ خاص این منطقه از ایران، وصفی زیبا از شهر بارفروش (بابل) و مقادیر زیاد ابریشم و کرم ابریشم در این شهر دارد.
* جارت: جریره، جرم، گناه
ارسال نظر